شورای راهبردی آنلاین - رصد: غادة كرمي، نویسنده فلسطینیتبار که ساکن انگلیس است و در نشریات انگلیسی درباره موضوعات مربوط به فلسطین مقاله مینویسد و همچنین کتابهایی درباره فلسطین از جمله «تک دولتی، تنها آینده دموکراتیک برای فلسطین – اسرائیل» داشته است، در مصاحبهای که 24 نوامبر با برنامه آپفرانت الجزیره داشت، راه حل دو دولتی را به عنوان طرحی خوابآور و بیحسکننده توصیف کرد که بر اساس آن، افکار عمومی به یک باور سوق داده می شود که کاری برای فلسطینی ها در حال انجام است یا خواهد بود، اما اساسا تحقق آن امکانناپذیر است.
آنچه در ادامه میآید، اظهارات وی در این برنامه است:
من در فلسطین، پیش از 1948 و پیش از روز نکبت زاده شدم. من بچه بودم که مجبور به ترک اورشلیم شدیم. آنچه من از آن زمان به یاد میآورم، این است که وحشت فراگیر بود و هیچ کس مطمئن نبود که بتواند از بخشی از اورشلیم که پر از صهیونیستها، تکتیراندازها و شبهنظامیان بود، جان سالم به در ببرد. مهم است که به مردم یادآوری شود در آن زمان یعنی در 1948 که آن اتفاق افتاد، هیچ کس از فلسطینیها که یا به زور از اورشلیم رانده شدند یا از آنجا فرار کردند، باور نداشتند که دوباره اجازه یابند به این شهر بازگردند. این روی دیگر روز نکبت بود. یک روی آن کوچ اجباری و دیگری اجازه بازگشت نداشتن بود.
ما به اجبار تبعید شدیم و بخت اندکی با خانواده من یار بود که عاقبتمان به اردوگاه آوارگان ختم نشد، بلکه به جای آن سر از انگلیس درآوردیم، چون پدرم موفق شد در اینجا، در لندن شغلی پیدا کند. این اتفاق وحشتناکی است که مردم را به زور از خانههایشان بیرون برانی، از کشورشان به زور بیرون کنی و مجبور شوند که برای خودشان در جای دیگری زندگی دست و پا کنند. همیشه خاطرم هست که مادرم هر وقت وسیله جدیدی مثل یخچال یا بخاری برای خانه میخریدیم، به ما میگفت نه قرار نیست اینجا بمانیم و این نظرش را شاید پنج سالی داشت تا اینکه نهایتا به این نتیجه رسید که قرار نیست کسی برای نجات ما دست به کار شود و اجازه یابیم که به خانه خود بازگردیم.
تنها دلیلی که اسرائیل وجود دارد و تا امروز حفظ شده است، حمایت تمام قد غرب از آن است. به این فکر کنید که هدف این بود تا کشور مردمان دیگری غصب شود، مردمانش کوچانده شوند و فضا برای گروه جدیدی از مردمان ایجاد شود. این مردمان یهودیانی بودند که از بخشهای مختلف جهان آورده شده بودند تا در آنجا سکونت داده شوند. آنجا قرار بود به عنوان کشوری برای یهودیان نامیده شود. این در حالی بود که این مهاجران یهودی، بیگانه و خارجیانی از سراسر جهان بودند و به آنجا آورده میشدند. به این ترتیب میتوان گفت خشونت تنها راهی بود که امکان میداد چنین وضعیتی ایجاد شود. این خشونت، اخراج مردمان بومی را ضروری میساخت و ضروری بود که دشمنانی در سراسر منطقه برایش ایجاد شوند. بنابراین این اشتباه بدی بود که آغازگر این مسیر شد. ثانیا، تنها راهی که این دولت میتوانست با آن بقای خود را حفظ کند، این بود که اسرائیل به صورت مداوم و همیشگی تحت حمایت قرار گیرد، زیرا اگر قرار بود روال امور در منطقه عادی پیش برود، همه همسایگان، آن را پس میزدند و به این ترتیب آنها مجبور میشدند که نهایتا آن سرزمین را ترک کنند.
در برابر این استدلال که یهودیان در سراسر جهان آسیبپذیر بودند و باید به این خاطر که نیاکانشان در آن سرزمین سکونت داشتهاند، به آن سرزمین برده میشدند، باید بگویم هیچ مخالفتی با یهودیانی که برای یافتن پناهگاه و دسترسی به آزادی به فلسطین میآمدند، جایی که خیالشان از تحت پیگرد قرار گرفتن، آسوده باشد، وجود نداشت و این به هیچ وجه و هیچگاه مشکلساز نبود. مشکل این بود که آنها آن طور که ادعا میکردند دنبال پناهندگی نبودند، بلکه میخواستند همه چیز را در اختیار خود بگیرند و حقوق مردمی را که در واقع آنجا زندگی میکردند، سلب نمایند. هر باوری که آنها در این خصوص دارند که نیاکانشان آنها را با آن سرزمین مرتبط میسازد، به آنها حق نمیداد که مردم ساکن در آن سرزمین را از آنجا بیرون کنند. مشکل همین است.
درباره اینکه چرا راه حل دو دولتی راه حل واقعگرایانهای برای فلسطین نیست، باید بگویم راه حل دو کشوری به دو دلیل مهم ناممکن است. اول، از منظر لجستیکی؛ اگر به نقشه نگاه کنید متوجه میشوید منطقهای که قرار است کشور فلسطینی را شکل دهد، در محاصره شهرکهای اسرائیلی است. تا زمانی که کشورهای غربی یا کسانی که حامی طرح دو دولتی هستند، نیایند و نگویند که آن شهرکها باید برچیده شود تا قلمرویی زیستپذیر برای کشور فلسطینی ایجاد گردد، نمیتوانیم درباره وجود یک کشور فلسطینی صحبت کنیم، زیرا هیچ قلمرویی وجود ندارد که بتوان آن کشور را در آنجا مستقر کرد. دوم اینکه، از منظر عدالت، چنین راه حلی بدان معناست که چهار پنجم سرزمین فلسطین باید در اختیار اسرائیل باقی بماند و یک پنجم یا 20 درصد آن به کشور فلسطینی خواهد رسید. مردم فلسطین هم اکنون در منطقهای بین بحر تا نهر هستند و همین حالا هم با جمعیت 7.5 میلیون نفری در برابر هفت میلیون نفر دیگر، اکثریت از آن آنهاست. پس همین حالا هم اندکی بیش از نیمی از جمعیت هستند. فلسطینیهای دیگری هم مثل من در تبعید به سر میبرند که جمعیت این آوارگان فلسطینی که در اردوگاههای سازمان ملل به سر میبرند، بالغ بر پنج تا شش میلیون نفر است. آنها نیز از این حق برخوردارند که در کشور خودشان زندگی کنند، اما این هدف را نمیتوان در یک پنجم از سرزمین فلسطین محقق ساخت. بنابراین از منظر برابری، عدالت و لجستیکی این راه حل شدنی نیست. پس باید صحبت کردن درباره آن را متوقف کنیم. چرا که این طرح به عنوان خوابآور و بیهوشکننده مورد استفاده قرار گرفته است تا مردم را با رسیدن به این باور آرام کند که کاری برای فلسطینیها در دست انجام است یا انجام خواهد شد؛ پس جای نگرانی نیست، چون دو کشور تشکیل و اوضاع روبهراه میشود. اما نکته اصلی اینجاست که چنین اتفاقی نمیافتد و بنابراین وضعیت به کجا ختم میشود؟ در کتابم به همین مسئله اشاره و تصریح کردهام که نهایتا چه خواهد شد. به نظر میرسد که وضعیت نهایی کاملا روشن است. ما دو گروه مردمی را داریم که در منطقه بین بحر و نهر زندگی میکنند که یکی اسرائیلیهای یهودی و دیگری فلسطینیهای عرب هستند. آنچه بیشتر معنادار، منطقیتر، انسانیتر و عادلانهتر است این است که آنها در کنار هم با برخورداری از حق شهروندی برابر زندگی کنند، و این همان تک دولتی است که برآمده از آنها به صورت عادلانه و دولتی دموکراتیک باشد. در چنان دولتی همه فلسطینیها که به دلیل ایجاد اسرائیل از سرزمین خود رانده شدند و در اردوگاهها زندگی میکنند، میتوانند به کشور خود بازگردند.
من به وضوح در کتابم گفتهام که اولا آیا خواهان آن هستید که دو دسته از مردم با همدیگر به صورت برابر در یک دموکراسی زندگی کنند؟ و ثانیا، باید چگونه به این هدف دست یابیم؟ وقتی کسی در این باره حرف بزند، فورا سوال دوم پیش کشیده میشود. گفته میشود که اسرائیل هیچ وقت آن را نخواهند پذیرفت و … اجازه بدهید کمی مکث کنیم و به این ایده بپردازیم. آیا این نقطه پایان طبیعی برای خاتمه دادن به این تراژدی نیست؟ پاسخ این است که بله، هست.
پس تنها سوالی که باید بپرسیم این است که چگونه به آن نقطه برسیم؟ مسیری که اسرائیل در حال حاضر پیگیری میکند، بنبستی تمام عیار است. این مسیر، حفظ حضور خود از طریق توسل به زور، تلاش برای خفه کردن فلسطینیها و تلاش برای کشتار آنها و تلاش برای نابود کردن زندگی آنهاست. این مسیری است که باید خاتمه داده شود.
در پاسخ به اینکه اگر اسرائیل موفق به نابودی کامل حماس شود، آینده منطقه به چه شکل درخواهد آمد؟ باید بگویم اول اینکه نباید خود را ملزم به این فرض بدانیم که اسرائیل ممکن است حماس را نابود کند. من این را از روی جانبداری نمیگویم، اما فکر میکنم تاکنون سوابق نشان داده است که نتیجه این جنگ از منظر شکست دادن حماس، برای اسرائیل دلگرم کننده نبوده است. اما در همین حال، این سوال قابل طرح است که در واقع این وضعیت به کجا ختم خواهد شد؟ بنابراین بدون آنکه مستقیم پاسخ بدهم، آنچه را که میخواهم بگویم، مطرح میکنم. مسائل مشخصی هست که در اینجا یعنی در مباحثات مربوط به اسرائیل – فلسطین و از جمله در این درگیری مغفول است. نخست اینکه فلسطینیها جنگیدهاند و همچنان مشغول نبرد نه فقط با اسرائیل بلکه با اسرائیل و کل جهان غرب هستند. این کاملا ناعادلانه و فراتر از ظرفیت هر گروهی است، بگذریم که این گروه، شامل تعداد اندکی از مردمانی است که با دشمنان بسیاری میجنگند. دوم اینکه، این اجماع در غرب در خصوص حفظ وضعیت کنونی اسرائیل وجود دارد. یعنی اینکه این اجماع برای حفظ تفوق و سلطه اسرائیل به طوری که بلادرنگ به دشمنانش ضربه بزند، وجود دارد. چرا؟ این به چه معناست؟ مگر اسرائیل به این کشورهای غربی چه خدمتی میکند که میتواند کار خود را با این حد از وحشیگری علیه مردم غیرنظامی و بیگناه فلسطین پیش ببرد؟ زمان آن رسیده که درباره همه اینها صحبت شود.
0 Comments