دانیل گروس در مقالهای برای مرکز مطالعات سیاست اروپایی (CEPS) نوشت: اغلب این بحث مطرح میشود که روسیه در حال واکنش به یک دست اندازی فرضی اتحادیه اروپا و ناتو به ناحیه ای است که آن را محیط پیرامونی خود می داند ( همان گونه که رئیس جمهور روسیه این موضوع را در کنفرانس خبری پایان سال خود در دسامبر مطرح نمود). با این حال تاریخ گواه آن است که دلیل بنیادین برای ستیزه جویی روسیه ساده تر از این است: یک دوره 10 ساله افزایش مداوم قیمت نفت (و دیگر مواد خام) حس قدرتی که به حس آسیبناپذیری نزدیک می شود، به بوجود آورده بود که روسیه را مدعی تر کرد و این کشور را آماده ساخت تا از هر فرصتی برای به کارگیری قدرت نظامی خود استفاده کند. وارونگی ناگهانی این روند از تابستان 2014، منادی این است که تا زمانی که قیمت های نفت در سطوح کنونی باشند، ما شاهد روسیه متعادلتر خواهیم بود.
برای یافتن تحولی مشابه باید به 40 سال پیش رجوع کرد. دهه 1970 نیز شاهد یک افزایش مشابه در موضع مدعیانه شوروی سابق بودیم که در نهایت به حمله به افغانستان در پایان آن دهه منجر شد. این رخداد، همچنین متعاقب یک دوره افزایش مداوم قیمت نفت (و تولید نفت) شوروی صورت پذیرفت. بین 19885 و 1980، ارزش تولید نفت شوروی با ضریب تقریباً 20 بالا رفت ( از حدود 20 میلیارد دلار سالانه در 1965 به تقریباً 400 میلیارد دلار باقدرت خرید امروز در 1980). این تا حدی زیادی به دلیل افزایش قیمت نفت متعاقب تحریم نفتی اول بود. اما همچنین افزایش گسترده ای در تولید نفت شوروی وجود داشت.
در دهه 1960، تولید نفت شوروی از ایالات متحده کمتر بود، اما با توجه به کشف برخی میادین گسترده نفتی تا سال 1980، تولید این کشور بسیار بیشتر شد. این ترکیب، عناصر اصلی رشد اقتصاد شوروی را فراهم کرد و این رژیم را نه تنها نزد مردم خود، بلکه در صحنه بین المللی نیز بسیار معتبرتر کرد.
افزایش متعاقب در منابع واقعی در دسترس نخبگان شوروی، به میزان زیادی در زمینه های نظامی، هزینه شد و به اتحاد شوروی اجازه داد تا تبدیل به یک تهدید بسیار معتبرتر شود. افزایش نسبی و مطلق قدرت اقتصادی و نظامی، یک رهبری پیر (و بنابراین طبیعتاً محافظه کار) را جسورتر نمود تا در عرصه خارجی مدعیتر شود. حمله به افغانستان نیز در نگاه اول، یک واکنش فی البداهه به یک تحول محلی (کودتایی در کابل) به نظر می رسید. مثال مشابه واکنش پوتین به یورومیدان آموزنده است. در هر دو مورد یک فرصت ظاهرا کم هزینه به عنوان دستاویزی برای دستیابی به یک سود راهبردی گسترده (حداقل در کوتاه مدت) دیده می شد.
در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، اغلب بحث می شد که این یک واکنش دفاعی به محاصره فرضی اتحاد شوروی است. ممکن است که این انگیزه، برای مدت ها به صورت مخفی وجود داشت، اما بدون قدرت اقتصادی و نظامی ناشی از افزایش قیمت نفت، به احتمال خیلی زیاد، شوروی به آن اقدام مبادرت نمی ورزید.
پایان ماجرای افغانستان اکنون روشن است، اما در آن زمان اینگونه نبود و به عنوان یک شکست بزرگ برای غرب تفسیر می شد. این موضوع اغلب مورد غفلت واقع می شود که یک عنصر اصلی شکست شوروی در افغانستان، تضعیف اساس اقتصادی آن با کاهش قیمت نفت در طول دهه 1980 و نزول ارزش نفت تولیدی شوروی به یک سوم نقطه اوج آن بود. این موضوع، به یک دوره ضعف اقتصادی شدید در فضای کلی شوروی منجر و تبدیل به مؤلفه ای کلیدی (البته نه اینکه تنها مؤلفه باشد) در سقوط این امپراتوری شد.
سپس دهه 1990، شاهد یک دوره طولانی کاهش قیمت ها و تولید پایین نفتی بود که در طول آن روسیه درگیر مشکلات داخلی خود بود. در این دوره، ارزش نفت تولیدی این کشور به کمتر از 60 میلیارد دلار رسید و با گسترش اتحادیه اروپا (و حتی ناتو) به شرق مخالفت نمی کرد. این وضعیت در اوایل دهه 2000 و هنگامی تغییر کرد که قیمت نفت (و تولید آن) در روسیه بهبود یافت و دوباره بنیان اقتصادی یک رهبری مستبد را تقویت کرد. این اعتراض که ایالات متحده و متحدان اروپایی آن به نوعی تعهد داده اند که ناتو را به شرق گسترش ندهند، عمدتاً پس از این موضوع طرح شد که قیمت های نفتی نسبت به نرخ پایین بشکه ای 10 دلار خود در 2000-1999 بهبود یافتند.
روند سعودی مداوم قیمت های نفتی در طول دهه 2000، به اولین نقطه اوج ارزش نفت تولیدی در سال 2008 و حمله به گرجستان منجر شد. قیمت نفت برای دوره کوتاهی در طول رکود بزرگ 2009 کاهش یافت، اما دوباره بهبود پیدا کرد و ارزش نفت تولیدی روسیه در سال 2013 به یک نقطه اوج دیگر رسید؛ هنگامی که ارزش نفت تولیدی این کشور به بالاتر از 500 میلیارد دلار رسید. همچنین در طول همین سالهاست که موضع روسیه درباره توافق پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا سختتر شد. این مذاکرات درباره این توافق از سال 2000، بدون هیچ گونه واکنش خاصی از روسیه در جریان بود. بنابراین مخالفت های یکباره روسیه در زمانی که توافق در آستانه انعقاد بود، برای طرف های اروپایی تعجب برانگیز مینمود.
نوسانات در قیمت نفت، زمینه گویایی را درباره نوسانات در گرایش روسیه نسبت به “خارج نزدیک” خود ارائه می دهد. هنگامی که منابع در دسترس باشد، یک نارضایتی پنهان، خود را در شکلی ستیزه جویانه تر از جمله ابزارهای نظامی ابراز می دارد. به علاوه، قیمت بالای نفتی، دیگر بخش های صادارتی را که به بازارهای آزاد تمایل دارند، از صحنه کنار می زند.
متعاقب ماجراجویی در افغانستان، ما شاهد نزول بلندمدتتر در قیمت های نفتی بودیم. کاهش اخیر در قیمت نشان می دهد که تاریخ، در آستانه تکرار شدن است. ارزش نفت تولیدی روسیه، با بشکهای 60 دلار به سطوحی باز می گردد که برای آخرین بار در حدود 10 سال پیش دیده می شدند؛ یعنی هنگامی که روسیه ستیزه جویی بسیار کمتری نسبت به امروز داشت. این نشان می دهد که در مقطع کنونی، بن بست در دنباس بسیار محتملتر از این است که ما شاهد یک موضع تهاجمی آشکار برای اشغال باقی منطقه و ایجاد یک کریدور سرزمینی به کریمه باشیم. پروژه نوا – راشا با قیمت های کنونی بازار نفت، هیچ بختی ندارد.
تحریم های ایالات متحده و اتحادیه اروپا در چند ماه گذشته که به نظر می رسید تنها نوعی گرفتاری را برای روسیه بوجود آورده اند، اکنون ظاهرا با مضاعف شدن کاهش ناگهانی قیمت نفت و آشوب مالی و بازار، آسیب بسیار جدی تری را به روسیه وارد کردهاند. بازارهای مالی سطح جدیدی برای نرخ ارز یافته و سپس دوباره تسکین می یابند. آنچه که تداوم خواهد یافت اقتصاد بسیار ضعیف تر روسی است که تحریم ها یک بار بسیار سنگین تر را نسبت به زمانی که نفت بالای بشکهای 100 دلار بود بر روی دوش آن خواهند گذاشت.
با معادلات جدید در بازار نفت، احتمالاً یک روسیه جدید و کمتر ستیزه جو ظهور پیدا کند.
0 Comments