نیال فرگوسن، مورخ انگلیسی، در آخرین کتابش تحت عنوان «میدان و برج: شبکهها و قدرت، از فراماسونرها تا فیسبوک» استدلال میکند که تاریخ همانگونه که به شکل معمول مطالعه و فهمیده میشود، سلسلهمراتبی است، اما تغییر و انقلابها از شبکههای اجتماعی ناشی میشوند.
این کتاب بخشهای مختلفی از تاریخ را مرور میکند تا پویایی بین سلسلهمراتب و شبکهها را به تصویر بکشد و میگوید عصر فعلی هرجومرج اجتماعی امری جدید نیست و قبل از اینکه بهبود یابد، وخیمتر خواهد شد. آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبهای با نیال فرگوسن، مورخ انگلیسی و محقق ارشد موسسه هوور دانشگاه استنفورد است.
سوال: آیا تعادلی بین شبکه و سلسلهمراتب برای پایدارساختن یک جامعه و نظام بینالملل وجود دارد؟
پاسخ: موارد مربوط به یک نظام شدیداً متمرکز و سلسلهمراتبی یا یک نظام کاملاً غیرمتمرکز و شبکهمحور به خوبی عمل نمیکند. اغلب موجودات زنده در جهان طبیعت میل به داشتن شخصیت ترکیبی دارند؛ برخی عناصر میل به سلسلهمراتب و بعضی دیگر میل به شبکه دارند. شیوهای که با آن کلیسای کاتولیک روم قرنها به بقای خود ادامه داد. کلیسای کاتولیک روم علیرغم قدمت زیاد آن به عنوان یک شبکه اجتماعی مهم باقی ماند.
سوال: آیا مفید خواهد بود که برای فهم تاریخ به عنوان نوسانات شبکه سلسلهمراتبی، ادواری و مستمر تلاش کنیم؟
پاسخ: شبکههای بزرگ سیستمهایی پیچیده هستند و مشخصات ناپایداری دارند که تقریبا غبرقابل پیشبینی هستند. آنها مستعد تغییر ناگهانی هستند. نکته این است که شبکههای انقلابی مانند بلشویکها قادر به تغییر با سرعت حیرتآور به سمت سلسلهمراتبی متصلب و تمرکزگرایی بودند. آن ساختار سلسلهمراتبی 70 سال دوام آورد و سپس با سرعت خارقالعادهای از هم پاشید. ترجیح میدهم که به تاریخ به عنوان روندی نامنظم و پرهرجومرج نگاه کنم. به این دلیل پیشبینی تاریخ دشوار است.
سوال: شما پیشبینیهایی انجام دادهاید و میگویید مرحله فعلی از هرجومرج سیاسی و اجتماعی چند سال باقی خواهد ماند.
پاسخ: اگر عصر ما را با دوره چاپ فشاری مقایسه کنید، نکته قابل توجه این است که شباهتهای فراوانی وجود دارد، با این تفاوت که سرعت امروز به مراتب بیشتر است. در عصر چاپ فشاری 100 سال در قرون شانزدهم و هفدهم به طول انجامید، اما امروزه 10 سال طول میکشد. وقتی که اصلاحات مذهبی در اروپا آغاز شد، حداقل به 130 سال درگیری مذهبی در اروپا پایان داد و این روند تا پایان جنگ سی ساله و پیمان وستفالی ادامه داشت. باید انتظار داشته باشیم که درگیری ایدئولوژیک عصر ما یک دهم آن زمان به طول بیانجامد. عصر اینترنت و قطعا عصر فیسبوک و توئیتر موجب نوعی از قطبیشدن ایدئولوژیکی در بسیاری از دموکراسیها شدهاست. این روند برای یک دوره کامل از درگیری ادامه پیدا کرده و بدتر شود نه 130 سال، بلکه شاید 13 سال ادامه پیدا کند. مسئله این است که چگونه این شوکهای فناورانه، این نوآوریها مانند اینترنت یا چاپ فشاری ساختار فضای عمومی را به واسطه قطبیشدن یا خشونت تغییر میدهد و موجب درگیری میشود.
سوال: یکی از فصلهای کتاب شما چنین نامگذاری شدهاست: وقتیکه گوتنبرگ با لوتر ملاقات میکند. آیا امروزه معادل چنین اتفاقی میتواند «وقتی زاکربرگ (بنیانگذار فیسبوک) با ترامپ دیدار میکند» باشد؟
پاسخ: به نحوی این حرف درست است. ترکیب عالی از مارتین لوتر و چاپ فشاری کلید فهم اتفاقاتی است که در قرن شانزدهم رخ داد. بدون اصلاحات پروتستانی، چنین اتفاقی نمیافتاد. اگر رسانه اجتماعی نبود، ترامپ هم اتفاق نمیافتاد. بله همین طور است «وقتی زاکربرگ با ترامپ ملاقات میکند». نکته عجیب این است که فکر نمیکنم آنها ملاقات کرده باشند. زیرا زاکربرگ از حضور در اجلاس مشهور دره سیلیکون امتناع کرد. ولی آن رابطه برای من کاملا مهم بنظر میرسد. فکر میکنم که این رابطه بدتر خواهد شد.
سوال: شما به اثر متیو در شبکه اشاره میکنید (پدیدهای که در آن ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیر میشوند). در جای دیگر از نابرابری اقتصادی سخن گفتهاید. علت و معلول چیست؟
پاسخ: در تئوری تقدم امتیازی[1]، شبکه تاحدی به شکل غیرمتعادل رشد میکند. ازاینرو، با درنظر گرفتن شبکه، پولدارها پولدارتر میشوند. شکلی که این امر در زمان ما عمل میکند این است که تاثیرات شبکه یک ساختار نابرابر را پوشش میدهد، جایی که تمرکز بالایی از سرمایه و توزیع نابرابر درآمد وجود دارد. درکنار آن اقتصادهای شبکه قرار میگیرند که این نابرابری را تشدید میکنند. این تا حدودی به این دلیل است که ثروت در دره سیلیکون به سرعت به دست میآید. وقتی که میلیاردها درآمد کسب کردهاید، اول شما حق رد تمامی فرصتهای جذاب سرمایهگذاری را خواهید داشت، از این رو نخبگان دره سیلیکون حرف اول را درباره پدیده بزرگ بعدی میزنند. من این سازوکار را در کرانه غربی آمریکا عملیاتی میبینم. از این رو در عمل سیستمی کاملاً سلسلهمراتبی است. گرایش برای سرمایهدار جهت پولدارترشدن در بازار وجود دارد. تاثیر شبکه این پدیده را تشدید میکند.
سوال: چطور نظر جمعی ما طی سالها تغییر کرد؟ شما صحبت از قطبیشدن میکنید. آیا ظرفیت ما برای یافتن منافع جمعی با افراد از مذهب، رنگ یا نژاد دیگر کمتر شدهاست؟
پاسخ: به نظر من یکی از شیوههایی که مورخان در گذشته با آن دست و پنجه نرم میکردند موضوع اقدام جمعی است. این امر تا حدودی ناشی از تاثیر بدخیم کارل مارکس است. مشکل تفکر درباره طبقه این است که جوامع اندکی مطابق با الگوی سه طبقه نخبهسالاری، بورژوازی و پرولتاریا هستند. بسیاری از ساختارهای اجتماعی وقتی که مورخان به دقت آنها را بررسی میکنند، در این چهارچوب نمیگنجند. اگر به چیزها به دقت فکر کنید، ما درباره تمامی سازمانهای اجتماعی فکر میکنیم که ساختارهای شبکهای دارند و برای تجزیه و تحلیل سودمند هستند. وقتی مردم کنش جمعی پیشنهاد میدهند و میگویند همه افراد به پا خیزند چیزی که در حقیقت اتفاق میافتد این است که تعدادی افراد به آن ملحق میشوند. بسیج کردن مردم چیزی است که ما باید با استفاده از علم شبکه آن را تجزیه و تحلیل کنیم نه اینکه از عبارات مبهم مانند طبقه کارگر یا طبقه فرودست استفاده کنیم.
سوال: اینگونه به نظر میرسد که شما بحث نخبه در برابر توده مردم رد میکنید، دوواژگانی که به چارچوب تحلیلی جهت تفسیر هرجومرح در دمکراسیها تبدیل شدهاست؟
پاسخ: به عقیده من از نظر تحلیلی این یک چهارچوب ضعیفی است. زیرا در عمل تمایزها موثر واقع نمیشود. ترامپ متعلق به نخبگان ثروتمند نه نخبگان فرهنگی است. وقتی بررسی شبکهای میکنید، خواهید دید که کاملا ممکن است فردی همزمان هم پوپولیست باشد و هم الیگارش. شبکهاش همزمان شبکهای برای ارتباطات تجاری، بینندگان واقعی برنامه تلویزیونی، طبقه کارگر سفیدپوست ناراضی و دنبالکنندگان توئیتر است. اگر شبکههای ترامپ را بر روی نقشه بیاورید، خواهید دید که چه کسی نزدیکترین رابطه را با وی دارد. این روشی بسیار قدرتمندتر برای تفکر بر روی قدرت ساختاری است و نیاز به استفاده مکرر از اصطلاحات قدیمی مانند نخبگان و تودهها نخواهیم داشت.
سوال: به نظر میرسد شما نسبت به آنچه که فناوریهای شبکه میتواند به ثبات اجتماعی کند، بدبین هستید.
پاسخ: بله، مسلما. من این چنین فکر نمیکنم که وقتی همه به هم وصل هستند، همه چیز عالی است. وقتی همه به یکدیگر وصل هستند، هر امر حیرتآوری میتواند رخ دهد. قطبیشدن محتملتر از تشکیل جامعه جهانی به نظر میرسد. نسبت به جهان شبکهای بدبین هستم.
[1] – هر طبقه از فرایندهایی است که بعضی از کمیتها، خصوصاً به شکل ثروت یا اعتبار، بین تعدادی از افراد توزیع شود، بنابراین اغنیا دریافت بیشتری خواهند داشت.
0 Comments