محمد زارع*:
هرچند بسیار زود است که بخواهیم از موج شرقی شدن جریان قدرت(1) در روابط و سیاست بینالملل سخن به میان آورد لیکن واقعیت تحولات امروزین سیاست بینالملل نشاندهنده آن است که هرچه زمان جلو می رود، این ایده و مفروض هم از قوت تحلیلی و تبیینی بیشتری برخوردار می شود و قطب های قدرت در شرق به خصوص چین و روسیه نیز از فضای کنش بیشتری به نسبت گذشته برخوردار خواهند شد. هر چند هدف این مختصر تبیین تلقی از این فرایند یعنی شرقی شدن جریان قدرت به عنوان ” فرصت یا ریسک استراتژیک ” نیست لیکن واقعیت آن است که این انتقال نمی تواند انتقال ساده و آسانی تلقی شده و طبیعی است که حجم و دامنه رقابت و منازعه میان قطب های قدرت به خصوص با آمریکا را در آینده افزایش داده و این افزایش به نوبه خود می تواند تغییرات اساسی در “نظامهای ژئوپلیتیکی” و زیرمجموعه های مختلف امنیتی داشته باشد. در ادامه تلاش می شود تا به برخی از امواج مقوم فرایند “شرقی شدن جریان قدرت ” به صورت مختصر اشاره شود.
کاهش تفاهم ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک قدرت های بزرگ
باید بیان داشت که سیستم جهانی موجود که آمریکا سال ها در آن قدرت مسلط بوده و اقدام به وضع و اجرای قواعد بین المللی کرده و دیگر قدرت های بزرگ مانند چین و روسیه اقدام به اجرای قواعد می نمودند امروزه مورد خدشه قرار گرفته و حجم و دامنه دقابت قدرت های نوظهور هم در ابعاد ژئواکونومیک و هم در ابعاد ژئوپلیتیک با نظم و قدرت مستقر به خصوص آمریکا افزایش بیشتری یافته است. دو کشور چین و روسیه در نتیجه فرصت های ساختاری به وجود آمده در سیستم بین المللی تلاش دارند تا تفوق آمریکا و همچنین متحدین این کشور در شرق آسیا و همچنین اروپای شرقی را به آرامی مورد فشار قرار دهند. به بیان دیگر افزایش نقش آفرینی ژئوپلیتیکی و همچنین اقتصادی چین و روسیه، حجم و دامنه فشارهای استراتژیک بر الگوهای سنتی رفتاری آمریکا در مناطق مختلف از جمله اروپای شرقی، شرق آسیا و حتی خاورمیانه را افزایش بیشتر داده است. میزان تمایل چین به خصوص از سال 2008 و آغاز دوران بحران اقتصادی در غرب و آمریکا و روسیه به خصوص پس از بحران اوکراین به ساخت فضاهای ژئوپلیتیکی جدید افزایش یافته و این بازیگران احساس نمودند که می تواند بینش و رهیافت مورد نظر خود از نظم را تثبیت و تداوم بخشند. این مسئله صرفا مربوط به دو قدرت بزرگ چین و روسیه نیست بلکه سایر بازیگران و قدرت های منطقه ای مانند هند، آلمان و ژاپن نیز تلاش دارند تا قدرت خود را اگر چه نه در سطوح کلان، حداقل در محیط های پیرامونی و همسایگی خود تثبیت و گسترش دهند. وجود چنین حجمی از میل و تمایل به نفوذ و اثرگذاری بیشتر هم در سطوح کلان سیستم و هم در زیرسیستم های سیاست بین الملل تقریبا در سه دهه اخیر کم سابقه یا بی سابقه بوده است. لذا به جرات می تواند گفت که وجود چنین تمایل و عدم تفاهم های ژئوپلیتیکی علاوه بر اینکه می تواند مجددا اصل رقابت قدرت های بزرگ را از قدرت تحلیلی و تبیینی بیشتری برای شناخت مسیر آینده نظم بین الملل برخوردار نماید همچنین می تواند امکان افزایش امواج شرقی شدن قدرت را نیز در پی داشته باشد.
کاهش تمایل قدرت های بزرگ به نظم سازی تعاملی
تاریخ سیاست بین الملل نشان می دهد که برای ایجاد و پیش روی یک نظم کنسرتی، مجموعه ای از پیش فرض های ژئوپلیتیکی باید موجود باشد. پیش فرض هایی از جمله وجود یک ساختار باثبات از مفصل بندی قدرت در میان قدرت های بزرگ و سیستم بین الملل، تمایل قدرت های بزرگ به احترام به مجموعه قواعد مشترک وضع شده، وجود اشتراکات ایدئولوژیک به عنوان یک نیرو و انرژی همگرا کننده لازم می نامید. بررسی تحولات مختلف در یک دهه اخیر نشان می دهد که مجموعه آنچه به عنوان پیش فرض های ساختاری حرکت به سمت نظم کنسرتی در فوق بیان شد اگر نگوییم به کلی اعتبار خود را از دست داده است لااقل بسیار کم اعتبارتر از گذشته شده است. مفصل بندی قدرت در سیستم بین الملل در حال تغییر است و قدرت های تجدیدنظرطلبی مانند چین و روسیه احساس می نمایند که می توانند تفوق آمریکا را به چالش بکشند. همچنین میزان پذیرش و دنباله روی از قواعد موجود و مستقر هم به نسبت گذشته کم رنگ تر شده است و حتی بازیگرانی مانند چین تلاش دارند تا از طریق توسل به نهادسازی های جدید، بینش و قواعد مورد نظر خود را به سیستم بین الملل تزریق کنند. در همین راستا می توان گفت که یکی از نگرانی های جدی آمریکا به گسترش و افزایش سهم چین در مدیریت تحولات جهانی و منطقه ای بر می گردد و همین عامل هم می تواند به عنوان یکی از زمینه های جدی رقابت میان دو کشور باشد. آمریکایی ها تلاش دارند تا مدیریت و همچنین بنیان های اساسی نظم مستقر را حفظ نمایند و از دخل تصرف قدرت های نوظهوری مانند چین و همچنین قدرت های نرمالی مانند روسیه در آن جلوگیری نمایند.
تلاش چین و روسیه برای ساخت فضاهای ژئوپلیتیکی جدید
یکی از روندهای جدی که در حال حاضر در اوراسیا در حال اتفاق افتادن است و به نظر می رسد که در آینده هم بیشتر تقویت خواهد شد تلاش قدرت های بزرگی مانند چین و روسیه برای ساخت فضاهای ژئوپلیتیکی جدید است. افزایش حجم رقایت های ژئوپلیتیکی چین در محیط امنیتی شرقی خود به خصوص در آسیا پاسیفیک و تلاش آمرکیا برای حصر ژئوپلیتیکی این کشور در این منطقه، نخبگان و تصمیم سازان چینی را بر آن داشته است تا به دیگر حوزه های ژئوپلیتیکی در محیط های امنیتی غربی خود به خصوص آسیای مرکزی بیش از پیش علاقمند شوند. ساخته و پرداخته نمودن استراتژی جاده ابریشم در کنار اهداف مهم اقتصادی که می تواند برای این کشور داشته باشد همچنین می تواند حاصل چنین درکی از طرف تصمیم سازان چینی برای فرار از حصر ژئوپلیتیکی در منطقه شرق آسیا و حرکت در فضاهای جدید کنش نیز تلقی شود. علاوه بر آنچه در ارتباط با چین بیان شد، همچینی، چین تمایلی را در روسیه به خصوص پس از بحران اوکراین نیز می تواند مشاهده کرد. بحران اوکراین و گسترش تنش های روسیه با غرب، عملا فضای ژئوپلیتیکی یوروآتلانتیک برای روسیه را بسیار تحت تأثیر قرار داد و به همین دلیل تمایل این کشور به ساخت فضاهای ژئوپلیتیکی جدید به خصوص در اوراسیا را برای این کشور ضروری نموده است. هر چند هنوز نمی توان با قاطعیت از موفقیت و یا عدم موفقیت این پروژه برای چین و روسیه سخن گفت لیکن شدت یافتن چنین تمایلی می تواند باعث بازتعریف برخی از الگوهای سنتی روابط و تعاملات در اوراسیا بر خلاف آنچه که مورد نظر آمریکا تا کنون بوده است، شود.
افزایش بازتعریف روابط بازیگران منطقه ای با قدرت های شرقی
یکی دیگر از امواج جدیدی که می تواند مقوم ایده و مفروض شرقی شدن جریان قدرت باشد را می توان به افزایش تمایل بازیگران و دولت های مختلف متحد آمریکا به نزدیکی و گسترش روابط هر چه بیشتر با قطب های قدرت در شرق به خصوص چین و روسیه دانست. این مسئله را شاید بتوان در طی چند سال اخیر در خاورمیانه و بازیگران این منطق ه و تلاش برای افزایش مسیرهای تعاملی با قطب های قدرت در شرق به خصوص روسیه و چین به خوبی مشاهده کرد. به استثنای ایران همه قدرت های منطقه مانند ترکیه، عربستان، مصر و حتی رژیم صهیونیستی تا چند سال گذشته روابط بسیار مستحکمی با آ»ریکا داشته و نوع طبقه بندی های موجود در منطقه یز با همین خط کش رفتاری یعنی نوع و چگونگی ارتباط با آمریکا و مجموعه غرب تعریف و مشخص می شد. به نظر می رسد که وقوع فرایند بیداری اسلامی و همچنین جنگ عراق علاوه بر اینکه ترس هستی شناختی را در میان این بازیگران ایجاد نمود در نوع تعامل این بازیگران با آ»ریکا و چگونگی استفاده از چتر حمایتی این کشور در حوزه های امنیتی هم تا حدودی اثرگذار بوده است و به همین دلیل قطب های قدرت در شرق به خصوص چین را در افق راهبردی این کشورهای واجد معنا نموده است. افزایش 600 درصدی روابط تجاری کشورهای منطقه خاورمیانه با چین خود می تواند نشان دهنده این مهم باشد. در حال حاضر روابط دو جانبه تجاری چین با اکثر کشورهای خاورمیانه و خلیج فارس از حجم روابط تجاری آمریکا با این کشورها بیشتر است. حتی در رژیم صهیونیستی هم چنین تمایل و تلاشی برای استفاده از فرصت های اقتصادی موجود در هند و چین به عنوان دو قدرت شرقی قابل مشاهده است. (سرمایه گذاری چین در رژیم صهیونیستی در سه سال گذشته به 10 میلیارد دلار افزایش یافته است). این مسئله را به گونه های دیگری می توان در ترکیه اردوغان و تمایل بیشتر این کشور به شرق در حوزه های مختلف نیز به نوعی مشاهده نمود.
ارزیابی مجدد جریان قدرت و استراتژی نظامی در آمریکا
ارزیابی مجدد از جریان قدرت و ورود استراتژِ نظامی آمریکا به مرحله Third Offset (جبرانی سوم) یکی دیگر از سیگنال هایی می تواند باشد که نشان می دهد حجم رقابت و کشاکش میان این کشور و قدرت های بزرگ دیگر به خصوص چین و روسیه افزایش یافته و آمریکا تلاش دارد تا با تحولی که در امور نظامی خود ایجاد می نماید، همچنان شکاف قدرت خود با دیگران را حفظ نماید. پیشرفت و بهبود قابل توجه در توانمدنی های نظامی رقبای بالقوه آمریکا سبب شده تا این کشور در سال 2015 و 2016 تلاش کنند تا ارزیابی مجددی از وضعیت قدرت، توان و استراتژی های نظامی خود انجام دهد تا بتواند فاصله و شکاف قدرت خود با دیگر قطب های قدرت به خصوص چین و روسیه را حفظ نماید. در هر حال می توان گفت که حرکت آمریکا به سمت استراتژی third offset علاوه بر آنکه می تواند نشان دهنهد نیاز استراتزیک این کشور به تحول در امور نظامی باشد همچینی می تواند محصول ادراک تهدید از جانب دیگر قطب های قدرت مانند چین و روسیه و تلاش این کشورها برای کاهش شکاف قدرت خود با آمریکا و به تبع آن دستکاری در نظم و سیستم موجود بین المللی نیز باشد. به بیان دیگر می توان گفت که تحول در استراتزِ نظامی آمریکا را می توان شاخصی برای چگونگی حفظ سیستم بین الملل در رقابت با دیگر قطب های قدرت بین المللی نیز مد نظر قرار داد. به عنوان مثال، مسئول بخش تحقیق و مهندسی وزارت دفاع آمریکا در جلسه استماع سنای آمریکا مورخ 12 آوریل 2016 (24 فروردین 1395) اذعان می کند که قدرت نمایی نظامی روسیه در کارزار سوریه، مهر پایانی بر استراتزی جبرانی دوم بوده است، بدین معنی که کشورهای دیگر توانسته اند که سطح توانمندی دفاعی-نظامی خود را هم تراز با توانمندی های پنتاگون کرده و برتری کیفی ایابات متحده در حوزه دفاعی- نظامی را با چالش روبه رو سازند. علاوه بر آنچه در فوق بیان شد، همچینی آزمایش بزرگترین بمب غیراتمی آمریکا (مادر تمام بمب ها) در افغانستان را نیز می تواند در همین قالب تبیین نمود.
نتیجه گیری
هر چند باید تاکید نمود که بخشی از فرایند انتقال در جریان قدرت به شرق به خصوص در ابعاد اقتصادی توسط چین محقق شده است لیکن همانگونه که در ابتدای این نوشتار نیز بیان شد بسیار زود است که بتوان از تسری این قدرت به حوزه های سیاسی و همچینی موفقیت یا عدم موفقیت فرایند شرقی شدن جریان قدرت سخن گفت. طبیعتاً یکی از مهم ترین چالش ها و موانع در فرایند شرقی شدن جریان قدرت، آمریکا و ترامپ و شعار وی برای احیای مجدد آمریکا و قدرت این کشور خواهد بود. نوع کشاکش های اخیر آمریکا با چین و روسیه در قالب حمله موشکی آمریکا به سوریه و همچین اعزام ناوگان دریایی خود به شبه جزیره کره و حتی اعلام اقدام یکجانبه در صورت همکاری چین، نشان از افزایش سیگنال های تنش و رقابت در میان قدرت های بزرگ در آینده نزدیک خواهد داد.
هر چند می تون گفت که وجود نوسان در حجم و دامنه قدرت های بزرگ و همچنین گسترش رقابتهای دو و چندجانبه میان این قدرت های بزرگ امری نرمال در تاریخ سیاست بین الملل بوده است اما نکته و نتیجه مهمی که این مسئله می تواند برای آینده نظم بین الملل داشته باشد آن است که خطر «جنگ سیستمیک» می تواند در نتیجه این کشاکش ها افزایش بیشتری پیدا نماید. البته قائل شدن به چنین روندی می تواند بسیار بدبینانه باشد لیکن افزایش شکنندگی نظم مجموعه های امنیتی (سطح خرد) را زمانی که در کنار افزایش شکنندگی نظم کلان (فقدان تفاهم قدرت های بزرگ) قرار دهیم، طبیعی است که علاوه بر اینکه شاخص همکاری و تعاملات نهادی را از دستور کار خارج می نماید، همچنین افزایش احتمال برخورد و منازعه را نیز می تواند در پی داشته باشد.
پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک*
[1] شرقی شدن قدرت می تواند به معنای تغییر جریان قدرت اقتصادی به سمت آسیا، تلاش برای تغییر و ترجمه این موج در حوزه های سیاسی و نهایتا افزایش تمایل قطب های قدرت در شرق به خصوص روسیه و چین به ساخت فضاهای ژئوپلیتیکی جدید تعریف شود.
0 Comments