آندریا کندال تیلور و آلینا پولیاکووا در مطلبی که اندیشکده بروکینگز آن را منتشر کرد، نوشتند: احزاب پوپولیست حتی وقتی که حائز اکثریت نیستند نظام سیاسی حزبی را متلاشی ساخته و حکمرانی را دشوار میسازند. اگر حمایت از عوامگرایی و احزاب ساختارشکن روبه رشد باشد، دمکراسیهای اروپایی مسیر ورود به عصر فلج سیاسی را خواهند پیمود و قادر به حصول نتایج مطلوب برای مردم ناامید و مأیوس نخواهند بود.
اروپاییها همانند بسیاری از آمریکاییها مثل همیشه نسبت به سیاست ناخشنود شدهاند. در اروپا، بحران مالی سال 2008 و بهویژه بحران پناهندگان سال 2015، ضربه سنگینی بر احزاب میانه وارد ساخت که از بازار آزاد و مرزهای باز حمایت میکردند.
یونانیها از سیاست ریاضت اقتصادی که از سوی اتحادیه اروپا بر آنها تحمیل شد منتفر هستند. آلمانیها هرگز به آنجلا مرکل رای ندادند که تصمیم بگیرد بیش از یک میلیون نفر پناهنده وارد این کشور شود. در نتیجه، تعداد زیادی از اروپاییها دیگر احزاب اصلی را به عنوان جریانی که آنها را نمایندگی میکنند قلمداد نمیکنند. احزاب عوامگرای راست افراطی از تنفر و انزجار روبه تزاید بیشترین بهره را بردهاند. امروزه احزاب راست افراطی در 23 پارلمان از 28 پارلمان اروپایی جضور دارند.
همانگونه که احزاب راست افراطی در پارلمانهای ملی جای پا به دست میآورند، ائتلافسازی به عنوان بستر حکمرانی موثر در نظامهای پارلمانی بطور روزافزون دشوار میشود. تعداد بیشتر و بیشتری از شهروندان اروپایی حکمرانان خود را ائتلاف ضعیفی از دولتها مییابند و نتایج رقابت احزاب سیاسی برای حصول اکثریت در پارلمان اروپا که عوامگرایان را در اقلیت قرار دهند بسیار دشوار خواهد بود.
شکلگیری چنین ائتلافهایی بطور معمول ماهها رقابت زمان خواهد برد. در سوئد، افزایش حمایت از حزب راست افراطی یعنی حزب دمکراتهای سوئد در انتخابات پارلمانی پاییز گذشته به این معنا بود که احزاب چپ و راست میانه نتوانستند اکثریت را به دست بیاورند. 130 روز طول کشید تا یک دولت حداقلی شکل بگیرد و حزب راست افراطی را بیرون از دولت نگه دارند. بعد از انتخابات فدرال آلمان در سال 2017، مذاکرات طولانی دشوار و تنشآلود وجود داشت تا اینکه حزب دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات یک ائتلاف بزرگی تشکیل دادند که توانستند حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان را از دولت دور نگه دارند. صرفنظر از استراتژی که توسط احزاب میانه اتخاذ شد، نتیجه یکی است: دولتی که خیلی ضعیف است و دچار اختلافهایی شد که نتوانست نتایج لازم را بدست بیاورد.
اما مشکل بسیار بزرگتر از افزایش فوری در حمایت از احزاب راست افراطی است. ظهور احزاب جدید در سراسر طیف سیاسی، موجب فروپاشی نظامهای حزبی در سراسر اروپا خواهد شد. به عنوان مثال در اسپانیا تاسیس احزاب جدید بر پایه اندیشههای احزاب راست و چپ افراطی در سال 2014 نظام سیاسی این کشور را از نظام دوحزبی به نظام سیاسی با پنج حزب تغییر داد. به همین شکل در آلمان ظهور حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان در سال 2013 و حزب چپ افراطی در سال 2007 منجر به توزیع قدرت در هفت حزب در پارلمان این کشور شد. در حال حاضر در پارلمان هلند 13 حزب حضور دارند.
از آنجایی که سیاست و حکومت در سطح اروپا نمایانگر سیاست و حکومت در سطح ملی است، اندیشههای عوامگرایانه متشتت در حال ورود به پارلمان اروپا است. گروههای پارلمانی راست و چپ میانه احتمالا اکثریت ترکیبی حداقلی خود را از دست خواهند داد.
در ایتالیا ماتئو ساوینی از حزب لیگ که در انتخابات پنج سال پیش تنها 6 درصد از آرا را به دست آورده بود، در انتخابات امسال اکثریت را از آن خود کردهاست. مارین لوپن، رهبر حزب جبهه ملی فرانسه توانست با کسب ۲۴.۴ درصد آرا پیروز انتخابات پارلمان اروپا در فرانسه لقب بگیرد. وی و ماتئو سالوینی طرحی را برای پیوستن به گروه آزادی و ملل اروپا اعلام کردهاند. با توجه به اینکه انتظار میرود امانوئل مکرون دست از پیوستن به بلوک میانه در حمایت از ائتلاف لیبرال بردارد، در گروه چپ میانه انشقاق و شکاف ایجاد خواهد شد. با توجه به اینکه انگلیسیها حزب برگزیت ضداتحادیه اروپا را به پارلمان اروپا میفرستد، یک چیز کاملا روشن و واضح است: پارلمان اروپا متشتتترین پارلمان در تاریخ اتحادیه اروپا خواهد بود.
ایجاد تشتت در سیاست و حکومت توسط احزاب عوامگرا خبر بدی برای دمکراسی است. نه تنها چنین تشتت و شکافی شرایط را برای تشکیل دولت دشوار میسازد، بلکه مانعی بر سر راه وحدت پیرامون دیدگاه مشترک یا حصول اجماع ایجاد خواهد کرد.
انتخابات پارلمانی اخیر نشان میدهد که اروپا درست در آغاز روند روبهتزاید به سمت تشتت و اختلاف قرار دارد. همانگونه که تعداد منافع متضاد روبه افزایش است، برای دولتهای اروپایی به شدت دشوار خواهد شد که بطور موثر به چالشهای پیچیدهای همچون رشد اقتصادی کند، مهاجرت و ارتشهای ناکارآمد رسیدگی کنند. به عبارت دیگر، انشقاق و شکاف ناشی از عوامگرایی، سکون سیاسی ایجاد خواهد کرد که فضا را برای کارکرد دمکراسی دشوار خواهد ساخت.
امروزه، نوعی از انشقاق و شکافی که در حال بروز در اروپا است مرزهای بحث و مباحثه سودمند را جابجا خواهد کرد. همانگونه که رایدهندگان بطور روزافزون از نبود نتایج مدنظر ناامید میشوند، آنها به دنبال الگوهای «مرد قوی» شبیه حکمرانی روسیه و چین خواهند بود. همانگونه که رقابت بین دمکراسی و اقتدارگرایی تشدید میشود، دمکراسیها باید بتوانند نتایج مطلوب ایجاد کنند. متاسفانه انشقاق و شکاف ناشی از عوامگرایی این شرایط را دشوارتر خواهد ساخت. نتیجهگیری پایانی اینکه، مردم ممکن است دست از برخی آزادیها بکشند، ولی در عوض دولتهایی ظهور کنند که قادر به دستیابی به نتایج مطلوب خواهند بود.
0 Comments