جان مک لافلین در فصل سوم کتاب “بنادر صخرهای: انبارگردانی خاورمیانه در سال 2015” که مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی در واشنگتن چاپ کرده است، نوشت: روابط قدرت در جهان ناپایدارند، خاورمیانه در آشوب است و خود قدرتها درگیر تحولات دشواری هستند.
مثال این وضع، حس راه رفتن وسط صحنه دعواست: دشوار میتوان گفت که چه کسی دعوا را شروع کرده، چه کسی با چه کسی متحد است، مساله دقیقا چیست، چه کسی جهت گیری اش را عوض کرد، چه کسی در حال جنگ است، چه کسی فقط تماشاچی است، اهرم فشار شما کجاست و چه طور میتوان دعوا را خاتمه داد.
زمینه راهبردی
شناخت بستر امروزین تحولات خاورمیانه، مسائل بسیاری را مشخص میکند. قدرتهای اصلی باید راهبردهای خود را در قبال خاورمیانه در بستر راهبردی متفاوتی با جنگ سرد یا پس از آن شکل دهند.
جنگ سرد با سقوط دیوار برلین و فروپاشی شوروی پایان یافت. نظام بینالمللی وارد دورهای شد که رویکرد قدرتهای بزرگ به خاورمیانه خصلت سیالتری به خود گرفت. در سالهای ابتدایی پس از جنگ سرد، روسیه و چین دغدغه خاورمیانه را داشتند، اما کاملا درگیر تحولات داخلی خود بودند.
اروپا بدون سایه رقابت ایالات متحده و شوروی بر بازسازی روابط سنتی خود در خاورمیانه، تعمیق ادغام در اتحادیه اروپا و انجام کارهای مقدماتی برای وارد کردن اقمار شوروی سابق به عنوان عضو جدید تمرکز کرد. دغدغه اصلی ایالات متحده در خاورمیانه تروریسم، جریان نفت، نزاع اسراییل و فلسطین و دو جنگ عراق بود.
مرحله بعدی روابط قدرتهای بزرگ از زمان بحران مالی بین المللی 2008 شروع شد که اعتماد به ایالات متحده را ضعیف کرده بود.
در همان زمان روسیه، همان طور که در اشغال گرجستان نشان داد، مدعیتر از پیش ظاهر شد. همچنین این تصور رشد یافت که رشد چین به شکلی است که یقینا سلطه جهانی ایالات متحده را به چالش خواهد کشید.
در مقطع زمانی کنونی، ایالات متحده هنوز قدرتمندترین کشور جهان است، چرا که مشکلات کمی را میتوان بدون آن مدیریت کرد. با این وجود مشکلات کمی هم هست که ایالات متحده بتواند به تنهایی مدیریت کند یا واکنش به آن را بدون چالش هدایت کند.
زمانی که قدرتهای عمده خود را با این دینامیکهای جدید منطبق میکردند، سه پدیده خاورمیانه را تکان داد. نخست، جنگ عراق کشورهای منطقه را قطب بندی کرده و روابط میان قدرتهای بیرونی اصلی را آشفته کرد. دوم، افراط گرایی مذهبی ریشههای قویتری دواند و در میان قدرتهای خارجی بر سر شیوه واکنش به آن اختلاف ایجاد کرد. و سوم، تجربه قیامهای عربی نه تنها هنجارهای داخلی بسیاری کشورها را بر هم ریخت، بلکه بسیاری از اشخاص و موسساتی را به عنوان مهره بیگانگان معرفی کرد.
با توجه به آنچه گفته شد عجیب نیست اگر این سیاستها، متناقض، دائما در حال تغییر و توام با تنشهای داخلی هستند.
روسیه
روسیه در دوران پوتین باید خاورمیانه را در راهبردی با سه هدف اصلی جای دهد:
- حوزه نفوذ روسیه را در کشورهای همسایه نزدیک تقویت کند.
- کنترل اقتصادی و سیاسی داخلی را تقویت کند.
- نفوذ روسیه را در مناطق اساسی مانند خاورمیانه احیا کند.
تمام منافع و مقاصد روسیه در خاورمیانه با واشنگتن در تضاد نیست. روسیه مانند آمریکا تهدید شدیدی از ناحیه افراط گرایان حس میکند. اهداف متعارض سبب شده که روسیه در برخی از روابط منطقهایاش بر روی خط باریکی حرکت کند. هیچ چیز بیشتر از روابط با ایران نمیتواند پیچیدگی، حساسیت و دشواری دیپلماسی این کشور را نشان دهد.
مسکو از زمان انقلاب 1979 از نفوذ ایران بر همسایگان جنوبی خود ناراحت بوده است. با این حال در برخی جنبههای برنامه هسته ای به ایران کمک کرد. این کشور همزمان در تصویب تحریمها علیه تهران با غرب متحد شده است. در همین حال، روسیه همواره فشار آورده که بستههای تحریمی کمتر از آنچه مد نظر آمریکاست، سختگیرانه باشد.
روسیه همچنین با ایجاد روابط تجاری در منطقه تلاش دارد که از پیوندهای ایدئولوژیک و معاملات اسلحه دروان شوروی فاصله بگیرد. برای مثال اگرچه ترکیه به عنوان یک عضو ناتو به لحاظ تاریخی رقیب راهبردی روسیه بوده، اما بزرگترین شریک تجاریاش در منطقه است.
این کشور در خصوص معامله سلاح، مشتریان متنوعی از سوریه گرفته تا مصر، ایران و لیبی دارد. انگیزههای وسیعترِ ژئوپلیتیک روسیه در خاورمیانه حول محور این مساله می چرخد که قصد دارد در مسائل عمده منطقه که سایر جهان را درگیر میکند، نقش بازی کند.
چین
تا مدتها همه مطمئن بودند که چین در قبال خاورمیانه از این فرمول پیروی میکند: امنیت انرژی = توسعه اقتصادی= ثبات سیاسی. کل سیاست چین در قبال منطقه بر اساس نفت و تجارت بود و در مسائل سیاسی منطقه بسیار کم درگیر میشد. این فرمول هنوز در قلب رویکرد چین نسبت به منطقه وجود دارد، اما امروزه پکن در مورد هر سه این عناصر نگرانیهایی دارد.
آشوب ها در خاورمیانه و نگرانی از نقش آمریکا در منطقه، دغدغه انرژی را تشدید کرده است. پکن نگران است که نتواند در ایجاد امنیت در خاورمیانه به عنوان خیر عمومی برای همه دنیا به آمریکا اعتماد کند.
این وضعیتِ اضطرار هنوز پکن را وادار نکرده که در بسیاری از اختلافات خاورمیانه تبدیل به بازیگر فعالتری شود، اما به اندازه سابق هم از صحنه دور نایستاده است. چین همچنین باید نگران افراط گرایی مشهود در خاورمیانه باشد که ممکن است جمعیت بی قرار استان ژینجیانگ در غرب چین را که قومیت اویغور دارد، تهییج کند.
یک اصل مهم در سیاست خارجی این کشور این است که در برابر تغییر رژیم، حداقل زمانی که با مدیریت قدرتهای غربی صورت می گیرد، مقاومت کند، چرا که نگران هدف مشابهی برای چین است. این مساله پکن را بیشتر وارد سیاستهای منطقه کرده است. بنابراین در آینده چین در خاورمیانه فعال تر میشود و فعالیتش نه تنها با محوریت روابط تجاری، بلکه بر اساس پیوندهای سیاسی و نظامی خواهد بود.
اروپا و ایالات متحده
اروپا و ایالات متحده بیش از دیگر قدرتهای بزرگ در خاورمیانه درگیر بوده اند. ایالات متحده به خاطر تصوری که از مسئولیت جهانیاش دارد، تعهدش به امنیت اسراییل و نیاز به انرژی، به خاورمیانه جذب شده است. اروپا هم به دلیل عوامل متعدد وارد این عرصه شده است.
امروزه مطابق هر استانداردی، دوران منحصر به فردی در درگیری اروپا و آمریکا در منطقه است. از طرفی، منافع این دو در خاورمیانه بسیار متقارن شده و تصویر مشترکی از اینکه می خواهند منطقه به لحاظ سیاسی و اقتصادی به چه سویی حرکت کند، دارند. از سوی دیگر، به دلایلی به ندرت پیش آمده که این دو تا این اندازه اهرم های فشار کمی در منطقه داشته باشند.
دلیل نخست اینکه با توجه به انتقال قدرت در بسیاری از کشورها، بسیاری از شخصیت ها و نهادهایی که روابط با آنها شکل گرفته بود، کنار رفته اند. هیچیک از کشورهای خاورمیانه میل شدیدی را که در اروپای شرقی به اتحاد و تقلید اجتماعی وجود داشت، ندارند؛ بلکه بیشتر به کمک نظامی و اقتصادی تمایل دارند، در حالی که اروپا و ایالات متحده در دوران نقاهت اقتصادی، کند بوده و نمی توانند این خواستهها را تامین کنند.
دوم، درگیر شدن در منطقه به خاطر ماهیت آشفته و بی سامانش دشوارتر شده و سوم، سطح خشونت خاورمیانه است که میزان فراگیری اش در دوران معاصر بیسابقه بوده و سیاست منسجم و با ثبات را با مانع روبه رو میکند.
خطری که تصور می شود ناشی از جنگ سوریه و عراق باشد و تا پاک شدن مرز میان این دو پیش رفته موجب به کارگیری همه شیوههای درگیری شده است. رهبران اروپایی باید بیش از هر زمانی در گذشته نگران باشند که افراط گرایانی با گذرنامههای اروپایی به داخل کشورهایشان راه یابند. واشنگتن نیز هم اکنون نگران بیش از 100 آمریکایی موجود میان این جنگجویان است.
نهایتا، در حالی که اندازه گیری نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه دشوار است، به نظر می رسد وزن قابل توجهی از دست داده است. دلیل آن، پاسخ ناهمخوان به تغییرات سیاسی به ویژه در مصر، عقب نشینی از خط قرمزهایش در خصوص استفاده ازسلاح شیمیایی در سوریه و نارضایتی سعودی و اسراییل از مذاکرات با ایران با رهبری ایالات متحده است.
خاورمیانه امروزه صحنه اصلی جهان برای مشارکت در سیاست توازن قوای جدیدی است که احتمالا ویژگی دهههای آتی را مشخص میکند. این زمانی است که دور اول “بازی بزرگ” جدیدی در حال انجام است. قدرتهای بزرگ آماده باشند یا نباشند، در هر صورت بازی آغاز شده است.
0 Comments