یان برمر در تحلیلی که روی پایگاه اینترنتی مجله تایم منتشر شد، نوشت: باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا به تازگی نشست دو روزه با متحدان عرب آمریکا را به پایان برده است. این نشست یک هفته پرتنش را پشت سر گذاشت. این تنش ها زمانی آغاز شد که ملک سلمان، پادشاه عربستان علنا اعلام کرد که در این نشست شرکت نخواهد کرد و پسر و برادر زادهاش را به جای خود فرستاد.
در اینجا پنج علت را که موجب تیره شدن روابط بین آمریکا و متحدان عربش در حاشیه خلیج فارس شده است و چالش هایی که این ائتلاف ها با آن مواجه هستند، می آوریم.
1- نفت
بحرین، کویت، عمان، قطر، امارات و عربستان سعودی، یک گروه از کشورهای پادشاهی در حاشیه خلیج فارس هستند که در اتحادیه ای موسوم به شورای همکاری خلیج فارس گردهم آمده اند. آنها همگی از تولیدکنندگان اصلی نفت محسوب می شوند.
این شورا حدود 24 درصد نفت خام جهان را تولید می کند، ولی آمریکا چند دهه پس از وابستگی شدید به نفت تولیدی آنها، به لطف ذخایر عظیم نقتی خود، از عربستان سعودی و روسیه در تولید نفت پیشی گرفته است. شورای همکاری این مسئله را به خوبی لمس کرده، به عنوان مثال صادرات نفت عربستان به آمریکا از سال 2008 تا 2014 به میزان 23.74 درصد کاهش یافته است.
2- تضادهای فراوان
در حالی که سعودی ها تولید نفت خود را برای حفظ بازارشان افزایش می دهند، این مسئله در کوتاه مدت، مخاطرات قابل ملاحظه ای بر عربستان تحمیل خواهد کرد. قیمت نفت، چند ماه است که در سرازیری است و این کاهش نفت، مستقیما بر اقتصاد کشورهایی که به شدت به قیمت نفت وابسته هستند، تاثیر می گذارد. 45 درصد تولید ناخالص داخلی عربستان سعودی، مستقیما از نفت و گاز تامین می شود. این رقم برای امارات، 40 درصد و 50 تا 60 درصد برای قطر، کویت و عمان است. اما عربستان با تولید بالایی که دارد، باعث می شود که قیمت نفت همچنان پایین بماند. این وضع باعث بر هم خوردن توازن اقتصادی می شود.
در یک اقتصاد سالم و متوازن بخش خصوصی باید کار تحقیق، توسعه و کارآفرینی را مدیریت کند، ولی تنها 20 درصد از اتباع بحرین در بخش خصوصی کار می کنند. وضع در بقیه کشورهای حاشیه خلیج فارس از این هم بدتر است، به عنوان مثال کمتر از پنج دهم درصد اتباع امارات در بخش خصوصی فعال هستند.
این کشورهای حاشیه خلیج فارس که به شدت به درآمد نفتی متکی هستند، نمی توانند در دوره جهانی شدن با دیگر کشورها رقابت کنند. قدرت های بزرگ نیز از این حقیقت آگاه هستند.
3- قیامهای عربی
کشورهای حاشیه خلیج فارس در مقابل قیامهای عربی بسیار آسیب پذیر هستند. این قیامها که از سال 2011 با تظاهرات گسترده و اعتراضات مردمی در سراسر جهان عرب آغاز شد، حتی به بحرین و کویت نیز سرایت کرد.
یکی از اصلی ترین عوامل بروز این جنبش، بیکاری گسترده بود که بر شورای همکاری خلیج فارس نیز ضرباتی وارد کرد.
موسسه ارنست اند یانگ (Ernst & Young) ارزیابی می کند که بیکاری جوانان 20 تا 24 ساله در کشورهای عضو شورای همکاری حدود 40 درصد است. به نظر میرسد تعداد آنها برای به ثمر رساندن یک انقلاب کافی باشد.
هیچ چیز ترسناکتر از بروز انقلاب در کشورهای حاشیه خلیج فارس نیست، چرا که آمریکا مجبور می شود به این مسئله واکنش نشان دهد. سالها این تلقی وجود داشت که تا وقتی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بازارهای جهانی را از نفت پر کنند، آمریکا از آنها محافظت خواهد کرد. به نوعی میتوان گفت که روابط مصر با آمریکا بر همین مبنا بود، اما از نظر اعضای شورای همکاری اوباما در سال 2011 به راحتی وقت را در حمایت از حسنی مبارک تلف کرد. اگر مصر در مسیر دموکراسی قربانی میشود، چرا در آینده این اتفاق برای عربستان سعودی نیفتد؟
4- ایران
در نشست شورای همکاری خلیج فارس، مسئله از سرگیری مجدد روابط آمریکا و ایران برجسته شد. بزرگترین اهرم واشنگتن علیه تهران احتمال برداشته شدن تحریم ها در مقابل یک توافق هستهای است. کارشناسان ارزیابی می کنند که اقتصاد ایران در اولین سال بعد از برداشت تحریم ها احتمالا بین دو تا پنج درصد رشد می کند و در 18 ماه بعد از آن رشد اقتصاد ایران به هفت تا هشت درصد می رسد. این رشد شاخص اقتصادی تقریبا شبیه رشد اقتصادی ببرهای آسیایی در دهه 1990 میلادی است.
تنها رشد اقتصادی نیست که کشورهای حاشیه خلیج فارس را نگران کرده است، بلکه رقابت با نفوذ ایران در منطقه نیز هست. عربستان سعودی در یک دهه گذشته برای مقابله با نفوذ ایران در لبنان، سوریه، عراق، یمن و حتی بحرین، هزینه بسیار زیادی پرداخته است.
با پایان یافتن تحریم ها دست تهران برای اقدامات منطقهای بازتر خواهد شد. به همین دلیل است که کشورهای حاشیه خلیج فارس به دنبال یک ائتلاف امنیتی رسمی به سبک ژاپن با رهبران آمریکایی هستند که البته در واشنگتن مشخص شد که نمیتوانند به چنین توافقی دست یابند.
یک معاهده نیازمند تصویب در کنگره است و به همین دلیل احتمال آن کم است که این مسئله مطرح شود، ولی دستکم آنها میخواهند مطمئن شوند که حمایت نظامی و فروش تسلیحات آمریکا به آنها اهمیت دارد.
5- سن رهبران عرب
مسئله آخر، موضوع مسن بودن رهبران کشورهای عربی است. غیبت ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی و دیگر همتایانش از امارات، بحرین و عمان این پیام را داشت که حفظ وضع موجود در خاورمیانه نمیتواند ادامه یابد. جواب سربالای آنها به اوباما با هدف ارائه تصویری قدرتمندانه از خودشان در منطقه است، ولی واقعیت این است که کشورهای حاشیه خلیج فارس معضلات ساختاری جدی دارند که حل و فصل آن چند نسل طول خواهد کشید.
به جای تعامل با چهار حاکم با میانگین سنی 75 سال، اوباما در میان نمایندگان با میانگین سنی 56 سال نشست. این نسل جوان تا چند دهه آینده رهبری کشورشان را به عهده خواهند گرفت.
70 سال بعد از تعاملات فشرده با کشورهای عرب،کاملا مشخص است که کشورهای عضو شورای همکاری بیش از همیشه به آمریکا نیاز دارند، اما این سئوال مطرح است که آمریکا تا حد به این کشورها نیاز دارد.
0 Comments