جین کینینمونت در یادداشتی که اندیشکده چتم هاوس آن را منتشر کرد، نوشت: این چهار کشور به دنبال آن بودند که قطر را حامی افراط گرایی جلوه دهند. آنها همچنین از قطر می خواستند تا روابط خود را با ایران و ترکیه محدود سازد، [خبرگزاری] الجزیره را ببندد، و خود را با سیاست خارجی این چهار کشور کاملا وفق دهد. با این حال، حمایت قطر از انواع مختلف جنبش های سیاسی اسلامگرا، بویژه اخوان المسلمین، در کانون این مناقشات قرار دارد.
امارات مخصوصا اخوان المسلمین را تهدید سیاسی داخلی جدی قلمداد کرده و قطر را به حمایت از گروهی متهم کرده است که در سال 2013 قصد داشتند در داخل امارات کودتا کنند. از این رو، اگرچه دیدگاه ها در مورد افراط گرایی برای برخی مخاطبان غربی (در صدر آنها، رئیس جمهور آمریکا) جذابیت دارد، اما موضوع اصلی بیشتر به داخل خود این کشورها مربوط است.
کشورهای غربی برای حل این مناقشات تلاش چندانی نکرده اند. رویکرد آمریکا در ظاهر متناقض و ناهماهنگ بوده است در حالیکه این کشور بازیگری اصلی است که اگر بخواهد می تواند طرفین را متحد سازد. کشورهای اروپایی نیز اگرچه از بروز اختلافی دیگر در این منطقه اظهار تاسف کرده اند، اما عمدتا نگران حفظ روابط تجاری و انرژی خود با هر دو طرف بوده اند. این کشورها، رغبتی در رهبران منطقه برای صلح و آشتی نمی بینند، اما با این حال سعی می کنند تا در شراکت روزافزون جدید بین شاهزادگان عربستان و امارات نفوذ کنند.
در ضمن، هیچ کدام از طرفین آن قدر از این مناقشات آسیب ندیده اند که تن به آشتی دهند.
اگرچه قطر بلافاصله شوک اقتصادی ناشی از فقدان تجارت با همسایگان عمده را احساس کرد؛ بطوری که مهمترین شرکت هواپیمایی دولتی این کشور اعلام کرد که اگر مجبور به بستن خطوط خود در چهار کشور تحریم کننده باشد، «خسارت زیادی» متحمل خواهد شد. اما یک سال بعد، این شرکت هواپیمایی مسیرهای تجاری جدیدی برقرار کرده و با استفاده از بنادر ایران، ترکیه و عمان مسیرهای حمل و نقل مستقیم جدیدی به آسیا گشوده است.
صادرات اصلی قطر، به عنوان بزرگترین صادر کننده گاز طبیعی مایع، بسیار تقویت شده و مقاوم گشته است، بطوری که، حتی امارات نیز به واردات گاز قطر همچنان ادامه میدهد، چراکه به آن نیازمند است. احتمال دارد که قطر با برخی اثرات منفی این تحریم ها بر اعتماد سرمایه گذاران مواجه شود، اما آنها نیز برای قطر، به عنوان یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان، نگران کننده نخواهد بود.
بطور کلی، به نظر می رسد که اختلافات در حوزه خلیج فارس همچنان پابرجا بوده و به پیچیدگی اوضاع خاورمیانه بیفزاید. این مناقشات بویژه به اختلافات در شاخ آفریقا دامن می زند. همچنین، کشورهای مورد نظر از این بن بست برای گسترش گفتمان ملی گرایی پوپولیستی بهره می گیرند که پدیده ای نسبتا جدید در این کشورهای جوان محسوب می شود.
با این حال، علیرغم برخی دیدگاه های با- ما یا علیه- ما، منطقه عرب به دو گروه متمایز تقسیم نشده است. این مناقشات عمدتا برآیند دو دیدگاه کاملا متفاوت اسلامگرایی و سکولاریسم در خاورمیانه است. با این وجود، تعداد اندکی از مناقشات این منطقه را به راحتی می توان در خطوط اسلامگرایی -/سکولاریسم قرار داد، چرا که هویت فرقه ای، منطقه ای و حزبی نیز حائز اهمیت است.
این موضوع بویژه در یمن، سوریه و عراق مشهود است که در آنها، کشورهای حوزه خلیج فارس ظاهرا دارای برخی منافع مشترک هستند. همزمان، در کشورهایی نظیر تونس، مراکش، اردن و حتی الجزایر، رهبران سیاسی داخلی سعی می کنند به جای جبهه گیری در این مناقشه منطقه ای، راهی برای ایجاد تعادل و تطابق بین نیروهای سیاسی اسلامگرا و سکولار پیدا کنند.
و در آخر اینکه، بسیاری از کشورها به دلایل اقتصادی خواهان حفظ روابط تجاری با هر دو طرف مناقشه حوزه خلیج فارس هستند. حتی مصر که ظاهرا حامی کشورهای تحریم کننده قطر می باشد، 300 هزار مهاجر مصری مستقر در قطر را فرا نخوانده است. مناقشات به جای آنکه شکاف منطقه ای دیگری ایجاد کند، بیانگر ظرفیت دولت های منطقه ای است تا راه هایی برای مقابله با فشار خارجی پیدا کرده و در مواجهه با منافع قدرت های ثروتمند، از جبهه گیری اجتناب کنند.
0 Comments