توماس اچ هنریکسن در تحلیلی که اندیشکده هوور منتشر کرد، نوشت: برخی منتقدان، اظهارات دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در طول مبارزات انتخاباتی و بعد از آن را عامل این تحولات جهانی قلمداد می کنند. حال آنکه وی به تنهایی عامل این تغییر نیست. چرا که نظم بین المللی در طی سال ها دگرگونی ها و تحولاتی داشته و نشانه های این تغییر نیز از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما عینیت یافته است. همچنانکه ورود ترامپ به کاخ سفید نیز بیشتر نتیجه همین دگرگونی ها در صحنه جهانی بوده است تا عامل آن.
در واقع اوباما با خروج ارتش آمریکا از عراق و کاهش تعداد آنها در افغانستان و نیز با چشم پوشی از اینکه سوریه «با رهبری از پشت صحنه» از خط قرمز وی گذشت، باعث و بانی عقب نشینی بین المللی آمریکا شد.
ظهور نه چندان صلح آمیز چین
هنگامی که قدرت های جهانی درونگرایی فزاینده واشنگتن را مشاهده کردند، در پاسخ به سیاست های عدم مداخله اوباما، مجموعه ای از حوادث دراماتیک را رقم زدند. چین از سیاست «ظهور صلح آمیز» خود به سمت رویکرد تهاجمی و گسترش حضور بین المللی تغییر مسیر داد. شی جین پینگ، رهبر قدرتمند چین، در سال 2014 با تصرف و بازسازی تپه های دریایی مورد مناقشه، آنها را با لایروبی شن و ماسه به جزایر مصنوعی تبدیل کرده و به پیشبرد برتری نظامی و سیاسی پکن در دریای چین جنوبی مبادرت کرد. پس از آن، چین با تجهیز جزایر اسپراتلی (که فلیپین، مالزی، و ویتنام نیز ادعای مالکیت آنها را دارند) به باند فرودگاه، رادار، و سایت های موشکی زمین به هوا، به نظامی سازی آنها پرداخت؛ درحالیکه پکن قبلا وعده داده بود که این مسیر آبی را نظامی نکند.
از آن زمان به بعد، مقامات چین تصریح کرده اند که دریای چین جنوبی دریاچه انحصاری آنهاست و احتمال می رود که سایر کشورها نیز به تدریج ادعای مالکیت چین بر اکثر این مناطق سرشار از منابع انرژی را، که سالانه 5 تریلیون دلار کالای تجاری، یعنی تقریبا نیمی از ناوگان تجاری جهان، از آن عبور می کند، را به رسمیت بشناسند. در همین حال، شی جین پینگ با نوسازی زرادخانه های کشتی های جنگی ، هواپیما و موشک های پیشرفته و نیروهای زمینی چین، راهبرد مدنظر خویش را تقویت می کند. بطور خلاصه آنکه امروز چین به یک نیروی تجدیدنظرطلب تخریب گر قدرتمند تبدیل شده است.
بازخیزی روسیه
در آن سوی قاره آسیا نیز، روسیه به دنبال احیای جایگاه و نفوذ سیاسی خویش است. نیروهای روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین به اشغال سرزمین های مرز شرقی اوکراین پرداخته و پس از آن کریمه را تصرف کردند. پیش از این نیز، مسکو «جنگ منجمد» خود علیه دو استان جمهوری گرجستان را تکمیل کرده و آنها را از چنگ حاکمیت گرجستان بیرون کشیده بود. در حالیکه رویکرد قلدرمابانه روسیه و ارعاب همسایگان حوزه بالتیک و اروپای شرقی به امری عادی تبدیل شده است به طور همزمان سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در کنفرانس امنیت مونیخ در اواسط فوریه سایر کشورها را به «جهان پسا- غرب» دعوت کرده است.
وجه مشترک روسیه و چین در این است که هر دو کشور به پیشبرد حوزه نفوذ خود در کشورهای همسایه و فراتر از آن می پردازند. همچنین، این دو کشور به دنبال ایجاد رخنه در نظم جهانی لیبرال غربی هستند. و این در حالی است که، آمریکا نسبت به موقعیت رهبری قبلی خود در نیمکره غربی بی تفاوت گشته و شرکت های چینی در آنجا وارد معاملات تجاری شده اند که برخی از آنها دارای پیامدهای راهبردی برای واشنگتن است. از سوی دیگر اروپای غربی نیز که زمانی متحد قدرتمند و مهم آمریکا بشمار می رفت، متزلزل گشته است و تزلزل آن در بحران پناهجویان، اقتصاد ضعیف، نرخ بیکاری 20 درصدی جوانان، و اکراه آن در تامین اعتبار کافی نظامی در مواجهه با فتنه انگیزی مداوم روسیه، مشهود است. دفاع ضعیف اروپا از اوکراین در برابر روسیه حاکی از آن است که این قاره ایمان به هدف خود (وحتی ایمان به تمدن خود) را از دست داده است.
شراکت چینی – روسی
جهان تهدید آمیز امروز، در زمانی که آمریکا پس از فروپاشی شوروی از موقعیت تک – قطبی برخوردار بود، و حتی بعد از حملات تروریستی یازده سپتامبر، وجود نداشت. اما دنیای در حال ظهور کنونی، که بین آمریکا، روسیه و چین تقسیم شده است، از ظهور نظم جهانی جدیدی حکایت می کند. بویژه آنکه گرمی روابط بین پکن و مسکو نگران کننده است و این آشتی چینی – روسی رقابت صدساله را برای واشنگتن بیش از پیش دشوار می سازد.
جداسازی روسیه و چین، همانطور که کسینجر و نیکسون آن را انجام دادند، هدف معقولی برای رئیس جمهور ترامپ خواهد بود. در آینده میان- مدت، آمریکا برای مقابله با توسعه طلبی ارضی روسیه و چین، می تواند رویکردهای داخلی و بین المللی اتخاذ کند.
چه باید کرد؟
اگرچه اجتناب از جنگ دائمی اولین گام در این راستاست، اما در حالی که رویارویی طولانی مدت از نوع جنگ سرد یقینا با آنچه که از سال 1945 تا فروپاشی شوروی جریان داشت، متفاوت خواهد بود، به راستی در مواجهه با تشدید رقابت بین سه قدرت جهانی چه نسخه ای می توان ارائه داد؟
آمریکا با برخورداری از اقتصاد و ارتش قدرتمند، همچنان از منابع لازم برای اجتناب از رفتار جنگ طلبانه برخوردار است. بر اساس تاریخ جنگ سرد، بازی راهبردی با روسیه و چین سخت و طاقت فرسا خواهد بود چراکه همه این کشورها دارای تسلیحات هسته ای و موشک های بالستیک دور- برد هستند. در عین حال ، آمریکا باید به بسط و حفظ ائتلاف با شرکای مشتاق بپردازد که در آن به وضوح آمریکا برتری داشته و روسیه و چین ناموفق هستند.
در بحران شدید بین قدرت های مسلح به تسلیحات هسته ای، جای زیادی برای اشتباه وجود ندارد. در این شرایط، احتمال بن بست کوتاه- مدت و بلند- مدت بین طرفین نیز امکانپذیر است همانطور که در جنگ سرد وجود داشت. از این رو، راهکار محتمل تاحدودی عبارتست از پیگیری بازی صبر و انتظار که در آن طرفین منتظر خواهند شد تا اینکه رقیب دچار مشکلات جدی داخلی شود که احتمالا فروپاشی آن را در پی خواهد داشت – همانطور که پیشتر برای شوروی اتفاق افتاد. بنابراین، این کشمکش سه-جانبه دربرگیرنده رقابت سیستمی نیز می باشد که در آن نهادهای سیاسی و اقتصادی رقیبان مورد آزمون قرار می گیرند.
در این برهه، و در حالی که جهان وارد بن بست بین سه قدرت بزرگ و چندین قدرت نه چندان بزرگ می شود؛ اجتناب از جنگ و در عین حال دفاع از منافع خود (آمریکا) چالشی است که سیاست ماهرانه، تحمل سیاسی، رشد اقتصادی و نیز نیروی نظامی کافی را می طلبد تا کشورهای مهاجم را کنترل کرده و در صورت بروز جنگ بر آنها غلبه کرد.
0 Comments