جدیدترین مطالب
راهبرد تحریمی آمریکا در حوزه هوش مصنوعی و الزامات مقابله با آن
شورای راهبردی آنلاین – گفتگو: مدیرکل نظام فنی، اجرایی و ارزشیابی وزارت نفت گفت: هوش مصنوعی این قابلیت را دارد که فاصله کشورهای کمتر توسعه یافته با کشورهای توسعه یافته را بهسرعت در حوزه علم و فناوری کاهش دهد، از این رو، آمریکا بهدنبال اعمال تحریم بر هوش مصنوعی در کشورهای رقیب خود ازجمله ایران است.
عقبنشینی اتحادیه اروپا از مصادره کامل داراییهای روسیه
شورای راهبردی آنلاین – گفتگو: یک کارشناس مسائل اروپا گفت: براساس گزارش گاردین، اتحادیه اروپا به توافقی در مورد برداشت سود از داراییهای مسدود شده روسیه برای خرید تسلیحات و کمک به اوکراین دست یافته است. از آنجایی که اتحادیه اروپا از عواقب قانونی مصادره کامل داراییهای روسیه نگران است و با توجه به اینکه مسکو حق قانونی برای برداشت این وجوه نداشت، تصمیم گرفت فقط سود حاصل از داراییها را برای کمک به اوکراین استفاده کند.
أحدث المقالات
راهبرد تحریمی آمریکا در حوزه هوش مصنوعی و الزامات مقابله با آن
شورای راهبردی آنلاین – گفتگو: مدیرکل نظام فنی، اجرایی و ارزشیابی وزارت نفت گفت: هوش مصنوعی این قابلیت را دارد که فاصله کشورهای کمتر توسعه یافته با کشورهای توسعه یافته را بهسرعت در حوزه علم و فناوری کاهش دهد، از این رو، آمریکا بهدنبال اعمال تحریم بر هوش مصنوعی در کشورهای رقیب خود ازجمله ایران است.
عقبنشینی اتحادیه اروپا از مصادره کامل داراییهای روسیه
شورای راهبردی آنلاین – گفتگو: یک کارشناس مسائل اروپا گفت: براساس گزارش گاردین، اتحادیه اروپا به توافقی در مورد برداشت سود از داراییهای مسدود شده روسیه برای خرید تسلیحات و کمک به اوکراین دست یافته است. از آنجایی که اتحادیه اروپا از عواقب قانونی مصادره کامل داراییهای روسیه نگران است و با توجه به اینکه مسکو حق قانونی برای برداشت این وجوه نداشت، تصمیم گرفت فقط سود حاصل از داراییها را برای کمک به اوکراین استفاده کند.
تدوین راهبرد همکاری رقابتی بین آمریکا و چین؟
گراهام آلیسون در تحلیلی که اندیشکده بلفر منتشر کرد، نوشت: بعد از دههها پرهیز و اجتناب از دردسر، متعاقب ایده دنگ شیائو پینگ مبنیبر اینکه قدرت خود را پنهان سازید و صبر و انتظار پیشه کنید تا زمانتان فرا برسد، چینِ شی جین پینگ این سیاست را کنار گذاشته است و به طور روزافزون تهاجمی شده است.
در این مرحله سیاستمداران در پکن و واشنگتن میدانند که در رقابت و تله سنتی توسیدید گیر کردهاند. چین قدرت نوظهوری است که به سرعت به این موقعیت دستیافته است. آمریکا قدرت بزرگ حاکم و مستقر است. امروزه، پکن رویای خود را برای به عظمت رساندن چین و تبدیل این کشور به یک قدرت بزرگ جامه عمل میپوشاند. در چنین شرایطی، چین ناچاراً و بهطور اجتنابناپذیری به موقعیت و حقوق و امتیازات ویژه آمریکا در هر سلسله مراتب نظم دستاندازی میکند؛ یعنی چین قصد دارد به موقعیت فرماندهی عالی بعد از قرن آمریکایی دست یابد. آمریکاییها بهطور طبیعی چنین فرماندهی را جایگاه قانونی خود میدانند.
در دوره طولانی تاریخ، وقتی که یک قدرت نوظهور جایگاه قدرت حاکم را تهدید میکند؛ بدین مفهوم که بدیلی برای جایگزینی قدرت مستقر باشد زنگ خطر به صدا در میآید: خطر بزرگی در پیش است. جهان در 500 سال گذشته 16 رقابت و تله توسیدید را شاهد بوده است. 12 رقابت توسیدید با جنگ به پایان رسید و در چهار مورد از تله توسیدید از جنگ اجتناب شد. به عبارت دیگر از 16 رقابت و تله توسیدید در 500 سال گذشته، تعداد 12 رقابت و تله توسیدید با جنگ خاتمه یافت.
محکوم و محتوم به جنگ: آیا آمریکا و چین میتوانند از رقابت و تله توسیدید فرار و اجتناب کنند؟ این پرسش مشخص میسازد که در حال حاضر رهبران آمریکا و چین با چنین تلهای مواجه هستند. همانگونه که هنری کیسینجر متذکر شد، تله توسیدید بهترین دریچه موجود برای فهم پویایی مناسبات بین دو قدرت بزرگ یعنی چین و آمریکا است.
آیا دونالد ترامپ و شی جین پینگ و تیم امنیت ملی آنها باید پا جای رهبران نسل پیشین بگذارند و به سمت جنگ؛ جنگ جهانی سوم مرگبار، واقعی و مخرب حرکت کنند؟ یا اینکه آنها به رهبران خلاق و چابکی تبدیل خواهند شد که همانند چهار مورد از تله توسیدید که در گذشته از جنگ اجتناب شد، آنها نیز از این تله فرار و از جنگ اجتناب خواهند کرد؟
در سه سالی که دست نوشته من برای ناشر ارسال شد، به دنبال یافتن راههایی برای پاسخ مثبت به سوال یادشده بودهام؛ یعنی در عمل فرار و اجتناب از تله توسیدید. تا به امروز، 9 زمینه برای فرار از تله توسیدید را شناسایی کردهام. البته هر یک از این زمینهها طرفداران و مخالفانی دارد. در این مرحله هیچیک از گزینهها و زمینههای یادشده برای فرار و اجتناب از تله توسیدید متقاعدکننده نیست.
زمینه و گزینهای که اینک من همراه با اندیشمندان آمریکایی و چینی شناسایی کردهایم ترکیبی از مفهوم قدیمی چین تحت عنوان شرکای رقیب و بینشی است که جان اف. کندی بعد از رهایی از بحران موشکی کوبا بدان دست یافت. وی از آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق خواست در جهان امنِ متنوع، همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند. آیا دولتهای فعلی آمریکا و چین میتوانند قرن 21 را با ترکیبی از دو نظر و ایده برای مقابله با چالشهایی که جهان امروز با آن مواجه است بسازند؟ آیا آنها میتوانند به یک مشارکت رقابتی در جهان امنِ متنوع دست یابند؟
عبارت تعیین کننده در استراتژی زمان جنگ سرد چنین میگوید: منافع ملی اصلی آمریکا حفظ این کشور به عنوان یک ملت آزاد با موسسات و ارزشهای بنیادی دست نخورده میباشد. اما آیا میتوان به این هدف دست یافت آن هم در جهانی که امپراتوری شیطان نیز وجود دارد؟ ریگان به درستی اتحاد جماهیر شوروی را شیطان خطاب کرد. یا آیا امروزه در جهان با چینِ اقتدارگرا که به سرعت سر در آورده است، میتوان به این هدف دست یافت؟
در فصل اول جنگ سرد، رهبرانی که ما اینک آنها را مردان خردمند میشماریم به این سوال پاسخ منفی دادند. جرج اف. کنان[1] در تلگرافی طولانی اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان نیروی سیاسی تعریف کرد که به شدت چنین باور داشت که با وجود آمریکا در جهان، نمیتوان به قرار موقت[2] دائمی دست یافت. براساس تشخیص و تحلیل جرج کنان، اتحاد جماهیر شوروی چنین باور داشت که ضروری بود جامعه ما [غرب] مختل شود، شیوه سنتی ما نابود گردد، قدرت بینالمللی دولت ما از بین برود، چنانچه قدرت شوروی حفظ میشد. همانطور که جیمز فورستال، اولین وزیر دفاع جدید آمریکا گفت: کمونیسم شوروی با دمکراسی ناسازگار است، همانگونه که نازیسم و فاشیسم اینگونه بودند.
اما رئیس جمهور جان اف. کندی بعد از اینکه از بحران موشکی کوبا جان سالم به در برد، چنین باور داشت که شانس جنگ هستهای یک به سه بود. وی همچنین باور داشت بروز چنین جنگی میتوانست به کشته شدن صدها میلیون آدم منجر شود. از اینرو وی ایده دومی داشت. وی در مهمترین سخنرانی سیاست خارجیاش در طول دوره ریاست جمهوری که درست 5 ماه قبل از اینکه ترور بشود ایراد کرد تغییر عمدهای در استراتژی جنگ سرد آمریکا را نشان داد. در حالی که هیچ وقت از این نظرش دست نکشید که اتحاد جماهیر شوروی شیطان و آمریکا رهبر جهان آزاد است، نتیجه گرفت که تلاش بیحد و حصر برای مدفون ساختن اقتدارگرایی به رهبری شوروی به شکل غیرقابل باوری خطرناک شده بود.
در ادامه مسیر به جلو، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی باید راههایی برای محدود ساختن رقابت میان خود مییافتند و حتی مصالحه میکردند: زندگی کنند و اجازه زندگی در جهانِ با نظامهای سیاسی متنوع همراه با ارزشها و ایدئولوژیهای متضاد میدادند. جان اف.کندی که به شکل شعاری از ایده و خواست دیرینه وودرو ویلسون تحت عنوان جهان امن برای دمکراسی حمایت میکرد، در ذهنش اصرار داشت که از این پس اولویت جنگ سرد ساختن جهانی امن همراه با تنوع خواهد بود.
چه چیزی رئیس جمهور جان اف. کندی را به چنین تغییر ذهنی اساسی رهنمون ساخت؟ تجربه خطر هستهای وجودی. وی واقعاً باور داشت در تقابلی که در آن وی با نیکیتا خروشچف رودررو ایستاد، میتوانست به جنگ هستهای آخرالزمانی منجر شود. وی که از چنین خطری رهایی و نجات یافته بود و از این بابت سپاسگزار بود قول داد که منبعد در چارچوب قدرت و اختیاراتش دست به هر کاری خواهد زد تا اطمینان حاصل کند نه وی و نه هیچیک از جانشینانش هرگز بار دیگر ناچار به انجام آن کار نشوند. وی این بینش تابان را داخلی ساخت و بعدها رونالد ریگان به بهترین شکل آن را به عبارت مطلوب خود تبدیل کرد: در یک جنگ هستهای نمیتوان پیروز شد و اساساً نباید چنین جنگی صورت بگیرد.
از منظر عملیاتی این امر به معنای گشودن صفحهای در یک فصل جدید از جنگ سرد بود که در آن احتیاط، ارتباطات، محدودیتهای نهان و آشکار و حتی مصالحه مانع از رقابت بیرحمانه شد. در مجموعهای از ابتکارها، دولت کندی بین مسکو و واشنگتن خط تماس برقرار کرد که هر یک از طرفین از تاخیرها، سوءتفاهمها و سوءبرداشتهای خطرناک از اقدامات طرف دیگر اجتناب کنند که سوءتعابیر، سوءتفاهمها و تاخیرها در زمان بحران رخ میدهد. وی در چنین فضایی تعلیق یکجانبه بر فضای آزمایش تسلیحات هستهای را اعلام کرد تا آغازی برای مذاکراتی باشد که یک سال بعد به معاهده منع جزئی آزمایش هستهای منجر شد و مذاکراتی آغاز شد که اوج آن به معاهده منع گسترش سلاح هستهای ختم گردید و روند افزایش تعداد کشورهای هستهای کُند شد.
همچنین دو طرف (آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی) آنچه که کندی آن را مقررات پرمخاطره وضع موجود نامید بیشتر روشن ساختند و از جمله اینکه از تسلیحات هستهای استفاده نکنند، گلوله علیه یکدیگر شلیک نکنند یا بمب علیه یکدیگر پرتاب ننمایند و دست به اقدام غافلگیرانه در حوزه نفوذ یکدیگر نزنند. در چنین پارامترهایی دو دشمن به شدت به رقابت در هر زمینه و بُعدی ادامه میدادند، ازجمله به نمایش گذاشتن اینکه ارزشهای کدام جامعه و نظامیهای دولتی کدامیک به بهترین شکل ممکن این اهداف را محقق میسازد.
امروزه آیا بینش کندی میتواند سرنخهایی برای استراتژیستهای آمریکایی و چینی که در اندیشه فرار و اجتناب از تله توسیدید هستند فراهم کند؟ آیا این مفهوم یعنی بینش کندی را میتوان با بهرهگیری از مفهوم مشارکت رقابتی که هزار سال پیش در چین باستان وجود داشت گسترش داد و غنای بیشتری بخشید؟
رقابت شرکا، متناقض به نظر میرسد، اما این امر رابطهای را بیان میکند که امپراتوری سونگ با دودمان لیائو برقرار کرد؛ پادشاهی منچوری در مرز شمالی چین. البته امپراتوری سونگ بعد از اینکه به این نتیجه رسید ارتشاش (ارتش امپراتوری سونگ) قادر به شکست پادشاهی منچوری نیست، چنین تصمیمی گرفت. در پیمان چان یوآن در سال 1005، امپراتوری سونگ و دودمان لیائو موافقت کردند در برخی زمینهها به شکل گسترده رقابت کنند و همزمان در برخی زمینههای دیگر همکاری گستردهای داشته باشند. در یک نسخه منحصر به فرد از روابط قبیلهای و دودمانی در چین، پیمان چان یوآن امپراتوری سونگ را ملزم ساخت به دودمان لیائو احترام بگذارد، چراکه لیائو قبول کرد سرمایهگذاریای را انجام بدهد که مزایا اقتصادی، علمی و توسعه فنی برای امپراتوری سونگ در چین به همراه داشت.
استمرار و ادامه این مشارکت رقابتی مستلزم مدیریت بحرانهای مکرر و انطباق با شرایط جدید بود. معهذا عصر صلح بین دو رقیب 120 سال تداوم داست. از این رو چنین مزایا و منافع اقتصادی و تجاری، شکل اولیه از بازار ایجاد کرد و موجب رشد اقتصادی در چین شد که از توسعه هنرها و آموزش حمایت و پشتیبانی کرد. در حال حاضر مورخان چینی آن دوره را عصر طلایی مینامند.
امروزه سوال این است که آیا دولتمردان چین و آمریکا در قرن 21 میتوانند به راههایی دست پیدا کنند که شبیه اختراع و ابتکار امپراتوری سونگ باشد؛ ابتکاری که به طرفین اجازه خواهد داد که توامان رقابت و همکاری کنند.
از یک طرف طیف، طرفین (آمریکا و چین) مسلماً رقبای بیرحم در تولیدات اقتصادی و تجاری، پیشبرد تکنولوژی، توسعه ظرفیتها و تواناییهای نظامی، تشکیل اتحادها و ائتلافها و نمایش اینکه چگونه آنها بر جامعه خود حکمرانی میکنند هستند، اما از آنجا که هر دو فرهنگ (چین و آمریکا) رقابت را اصل و محرک مهمی برای پیشرفت میدانند، این امر مزایا و ریسکهایی هم دارد.
در یک بازار اقتصادی ساختارمند، رقابت میان واحدها موجب ابتکار، اختراع و تولید کالاهای بهتر با قیمت کمتر میشود. همانگونه که آدام اسمیت به ما آموخت، ترکیب تقسیم کار (یا همان تخصصی شدن تولیدات براساس مزیت نسبی) با تجارت، منافع اقتصادی بیشتری ایجاد میکند تا اینکه یک کشور به تنهایی بتواند ایجاد کند. رقابت در یک بازار، ملی یا بینالمللی، موجب نوآوری، اختراغ و ثروت و سعادتمندی فزاینده میشود. همزمان این امر فرصتهای اقتصادی برای رفتار یغماگری، انحصار و اخاذی ایجاد میکند، مگر اینکه توافقی حاصل شود و قاعده بازی تنظیم گردد.
لذا از آنجا که تولید ناخالص داخلی قدرت ملی را تشکیل میدهد، آمریکاییها به درستی نگران هستند که حتی در یک رقابت اقتصادی عادلانه با به توجه به جمعیت چهار برابری چین نسبت به جمعیت آمریکا بازنده خواهند بود. چنانچه یک چهارم جمعیت چین همانند جمعیت آمریکا مولد باشد (همانگونه که امروزه این چنین است)، تولید ناخالص داخلی چین برابر با تولید ناخالص داخلی آمریکا خواهد بود، اما اگر نیمی از جمعیت چین مولد باشد در آن صورت تولید ناخالص داخلی چین دو برابر تولید ناخالص داخلی آمریکا خواهد شد. این روند تصاعدی برای موارد دیگر نیز صدق میکند و نادیده گرفتن چنین وضعیتی دشوار است.
در عرصه نظامی، رقابت تقریباً بازی با حاصل جمع صفر است. حقیقت اصلی درباره رابطه نظامی بین آمریکا و چین این است که طرفین دارای زرادخانه هستهای قابل اعتماد و اعتنا برای انجام ضربه دوم هستند. بهعلاوه، تولید ناخالص داخلی بیشتر و بزرگتر میتواند از بودجه نظامی بیشتر و بزرگتر حمایت و پشتیبانی کند. این امر هر یک از طرفین را قادر خواهد ساخت به اختراع، نوآوری و بهکارگیری سلاح جدید از سایبری تا مافوق صوت (5 برابر سرعت صوت) تا پهپادها در هوا، زمین و زیردریا ادامه دهند. سلاحهای پیشرفته میتوانند سامانههای فرماندهی و کنترل طرف مقابل را تهدید کنند و ماهوارهها گوش و چشم نیروی نظامی هستند. با توجه به اینکه رشد قدرت ارتش چین موازنه را در امتداد مرزهایش در میدانهایی همچون تنگه بین چین و تایوان یا در دریای جنوب چین تغییر میدهد، اعتبار تعهدات آمریکا برای حفظ وضع موجود روبه کاهش است.
در حوزه تکنولوژی، از کامپیوترهای پیشرفته و نسل پنجم شبکه تلفن همراه تا هوش مصنوعی و ژنومیک[3]، رقابت موجب اختراع و نوآوری میشود، اما ازآنجا که این حوزه محرک کلیدی رشد اقتصادی و مجموع تولیدات ناخالص داخلی است، موجب افزایش قدرت ارتش نیز میشود.
هر دو کشور در تلاش هستند تا راهی برای حکمرانی بر جوامع خود پیدا کنند. در آمریکا جایی که دی. سی (D.C) [منظور واشنگتن] به مخفف پایتخت ناکارآمد تبدیل شده است، چالش مبتلابه آمریکا چیزی کمتر از برقراری مجدد دمکراسی کارآمد نیست. در چین، تلاش شی جین پینگ این است که حزب کمونیست را مجدداً احیا و تقویت کند، بهگونهای که از یک دولت سرمایهداری پیشی بگیرد. لی کوآن یو به شی جین پینگ هشدار داد که انجام این کار شبیه تلاش برای مدیریت قرن بیست و یکم براساس نظام حاکم بر قرن بیستم است. از اینرو، در این حوزه و قلمرو اغلب چالشهایی که هر یک از طرفین یعنی آمریکا و چین مواجه هستند از درون مرزهای آنها ناشی میشود. از طرف دیگر پنج قلمرو و عرصه وجود دارد که در آنها همکاری و مشارکت زیاد به سادگی مزایای متقابل به همراه نخواهد داشت. در این عرصهها هیچیک از دو کشور چین و آمریکا نمیتوانند منافع حیاتی خود را بدون همکاری جدی طرف دیگر تضمین کنند. این موارد شامل اجتناب از جنگ عمومی، بهویژه جنگ هستهای؛ جلوگیری از گسترش ابزارها و انگیزهها برای مگاتروریسم؛ حفط زیست کره[4] (بیوسفر) که شهروندان بتوانند در آن تنفس کنند؛ مهار بیماریهای همهگیری جهانی و مدیریت بحرانهای مالی برای اجتناب از رکود بزرگ و پیامدهای سیاسی آنها است.
در عرصه هستهای از آنجا که اینک چین ظرفیت و توانایی قابل اعتنا برای انجام ضربه دوم دارد، لذا در عمل برادر دوقلوی به هم چسبیده آمریکا است. البته چنانچه هر یک از طرفین به دیگری ضربه بزند، شایسته نابودی است، چراکه انجام ضربه اول همزمان به مثابه خودکشی است.
در تله و رقابتهای توسیدید، ماشههای مکرر برای جنگ، رویداد یا حادثه بیرونی و خارجی، تحریک طرف ثالث یا حادثهای شبیه ترور آرشیدوک در سارایوو است. هر دو کشور چین و آمریکا منافع ملی حیاتی برای همکاری با یکدیگر جهت جلوگیری و مدیریت بحرانهایی دارند که میتواند آنها را به یک جنگ عمومی بکشاند. همکاری کنونی آنها در متوقف ساختن پیشرفت هستهای کره شمالی نشان میدهد که چگونه میتوان چنین مشکلی را حل کرد، اما بیپروایی دولت ترامپ در تشجیع تایوان برای برداشتن گامهایی جهت استقلال بیشتر از چین و مطالبه و تقاضاهای دولت کنونی چین جهت حل مشکل تایوان زودتر نه دیرتر، نمونههایی است که نشان میدهد چگونه ریسک میتواند افزایش یابد.
جلوگیری از کسب سلاح هستهای توسط کره شمالی یا ایران و بهویژه انتقال، فروش یا سرقت تسلیحات هستهای که میتواند توسط تروریستها برای نابودی قلب یک کلانشهر مورد استفاده قرار گیرد، آشکارا نگرانی و دغدغه عمیق هر دو طرف است. چین و آمریکا در موضوع مقابله و مبارزه با تروریسم با یکدیگر همکاری کردهاند. البته استفاده چین از موضوع مقابله با تروریسم به عنوان پوششی برای سرکوب مسلمانان اویغور در استان سین کیانگ یادآور یکی از موارد پیچیده است.
در حقیقت هر شهروندی بر روی کره زمین در داخل یک زیست کره (بیوسفر) زندگی میکند، مگر اینکه آمریکا و چین (به ترتیب به عنوان کشورهای با رتبه یک و دو در انتشار گازهای گلخانهای) راههایی برای محدود ساختن انتشار گازهای گلخانهای بیابند یا تاثیرات آن را کاهش دهند. در غیر این صورت تا پایان قرن حاضر شهروندان دو کشور چین و آمریکا آب و هوای کشورشان را ِغیرقابل زندگی خواهند یافت. توافق پاریس در زمینه آب و هوا گام کوچکی برای شناسایی این حقیقت و آغازی برای رسیدگی به چالش یادشده بود. فهم خروج دولت ترامپ از توافق پاریس و انکار وجود مشکل آب و هوایی در جهان توسط دولت یادشده دشوار است.
عامل بیماریزایی همچون ابولا یا آنفلوانزای خوکی مرز ملی نمیشناسد. از این رو همکاری برای جلوگیری از گسترش میکروبها در جهان مستلزم همکاری همه کشورها برای حفاظت از شهروندان و اتباع خود است. همان طور که جان اف. کندی گفت همه ما از یک هوا تنفس میکنیم.
سرانجام اینکه، بحرانهای مالی همانند بحران مالی سال ۲۰۰۸ را که بعد از سقوط لمان برادرز اتفاق افتاد و موجب رکود مالی بزرگ شد، فقط در صورتی میتوان مدیریت کرد که دو اقتصاد بزرگ دنیا یعنی چین و آمریکا با یکدیگر همکاری کنند. در سال ۲۰۰۸ این دو کشور برای مدیریت بحران مالی همکاری کردند. همان طور که هانک پائولسن، وزیر خزانهداری سابق گفت همکاری چین در هماهنگی مشوق مالی چینی حداقل مهم است و شاید مهمتر از اقدام آمریکا در آنچه که به رکود مالی بزرگ جهانی منجر شد. آنها که پیامدهای سیاسی رکود مالی بزرگ دهه ۱۹۲۰ را فراموش کردهاند، باید نازیسم و فاشیسم را در گوگل جستجو کنند.
آیا مشارکت رقابتی در جهان امن برای رقابت صلحآمیز بین نظامهای سیاسی مختلف نقطه آغازی برای مفهوم استراتژیک جدید جهت مدیریت پویایی خطرناک بین چین و آمریکا است؟ در حقیقت رقابت یا رقابت شدید اجتناب ناپذیر است، اما حقیقت تلخ این است که هیچیک از طرفین نمیتوانند دیگری را نابود سازند، بدون اینکه همزمان مرتکب خودکشی نشود. در چنین وضعیتی همکاری – رقابت شدید ضرورت راهبردی است. تدوین استراتژی کلانی که رقابت و همکاری را ترکیب کند، تراوشات ذهنی زیادی را میطلبد که بسیار فراتر از خرد متعارف کنونی و همانند استراتژی زمان جنگ سرد باشد که چهار سال بعد از تلگراف طولانی جرج کنان[5] ظاهر شد که ناشی از اجماع در واشنگتن در ۱۹۴۶ بود. چنین وظیفه و مسئولیت خطیری میتواند بازتابی از تلاش جان اف. کندی و سلسله سونگ در چین باشد.
[1] – جورج فراست کنان یک دیپلمات، سیاستمدار، دانشمند و مورخ آمریکایی بود. او مشهورترین مدافع سیاست مهار شوروی در طول جنگ سرد شناخته میشود.
[2] – قرار موقت (Modus vivendi) نشاندهندهٔ توافق بین دول و طرفینی است که عقیدهشان با هم متفاوت است به نحوی که خود طرفین بر اختلافنظر توافق دارند. این دو واژه به معنای روش زندگی کردن است یا به طور ضمنی دلالت دارد بر توافق و اجازهٔ طرفین اختلاف به اینکه زندگی علیرغم اختلاف نظر ادامه پیدا کند.
[3] – ژنومیک شامل تجزیه و تحلیل دادهها و اطلاعات ژنتیکی بهخصوص ژنوم موجودات است.
[4] – آن بخش یا لایه زمین که در آن زندگی وجود دارد.
[5] – کاردار آمریکا در شوروی در سال ۱۹۴۶ تلگراف طولانی بالِغ بر ۸ هزار کلمه از دیدگاه خود درباره شوروی، سیاست آمریکا و قدرت کمونیسم به مرکز ارسال کرد. این تلگراف طولانی موجب تدوین سیاست آمریکا برای مهار شوروی شد.
0 Comments