جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
مقدمه سازی ترامپ برای تحمیل طرح خود به فلسطینی ها
دولت آمریکا طی سالهای گذشته تلاش می کرد به عنوان میانجی فرایند صلح بین فلسطین و اسرائیل عمل کند.هر چند هموار رویکرد جانبدارانه ای هم نسبت به رژیم صهیونیستی داشته است. با این حال از زمان روی کار آمدن ترامپ شاهد رویکرد جدیدی از سوی دولت وی در قبال بحران فلسطین هستیم.رویکردی که نقش میانجی گرانه آمریکا نزد افکار عمومی را به شدت خدشه دار کرده است.
دست بر قضا این رویکرد زمینه تقابل آمریکا و رژیم صهیونیستی با جامعه جهانی در مجامع بین المللی را فراهم کرده است. ترامپ طی ماه های اخیر اعلام کرد که سفارت خود را به بیت المقدس منتقل می کند. این اقدام با واکنش های گسترده ای مواجه شد.
با این حال وی در آخرین اقدام برای فیصله دادن به بحران فلسطین نام اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) را در لیست تحریم های خود قرارداده است. چرایی این اقدام و بازخوردی که سیاست های چند ماه اخیر دولت آمریکا در گروه های مختلف فلسطینی داشته است،سرنوشت فرایند سازش و اینکه محمود عباس در مواجهه با این سیاست ها چه رویکردی در پیش گرفته است و در نهایت ابعاد برنامه موسوم به معامله قرن سوالاتی است که با صابر گلعنبری پژوهشگر و کارشناس مسائل غرب آسیا در میان گذاشته ایم؛
سوال:اخیرا دولت آمریکا اسماعیل هنیه را در لیست تحریم های خود قرارداده است ارزیابی شما از این اقدام آمریکا چیست.اسماعیل هنیه چه جایگاهی در گروه های مقاومت فلسطینی دارد؟
گل عنبری: میتوان از دو زاویه به این قضیه نگاه کرد، یکی این که در راستای سیاست جانبداری آمریکا از رژیم صهیونیستی است که از سال 1958 در دوران آیزنهاور به عنوان یک قدرت جهانی حامی این رژیم جایگزین فرانسه شد.از آن زمان تاکنون به اشکال مختلف و البته با نوساناتی، حمایت از اسرائیل همواره یک راهبرد پایهای در سیاست خاورمیانهای آمریکا بوده است. یک بعد قضیه گنجاندن نام آقای هنیه در لیست سیاه، به این حمایت دامنهدار و همیشگی برمیگردد.
از این نظر، این اقدام امر تازهای نیست، در گذشته هم علیه دیگر رهبران مقاومت چه حماس و چه جهاد اسلامی و چه حزب الله سابقه داشته است.
اما بعد دیگر مساله این است که از زاویه دید سیاست دولت کنونی آمریکا در قبال نزاع فلسطین به آن نگاه کنیم.از این منظر، میتوان این گونه، قضیه را دید که دونالد ترامپ با این اقدام و اقداماتی چون شناسایی قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی درصدد مقدمهسازی برای تحمیل طرح مورد نظر خود درباره این نزاع است.
درباره جایگاه آقای هنیه در میان گروههای مقاومت فلسطین نیز عرض کنم که تا حدود زیادی این جایگاه تابعی از پایگاه جنبش حماس است. حماس مهمترین گروه تشکیلاتی مقاومت فلسطین است که بزرگترین شاخه نظامی را در میان گروههای فلسطینی دارد. در سال 2006 میلادی در انتخابات پارلمانی فلسطین بیشترین کرسیها را به دست آورد. با توجه به جایگاهی که حماس در خود فلسطین دارد، آقای اسماعیل هنیه نیز از احترام ویژهای در میان ملت فلسطین و علی الخصوص نیروهای مقاومت برخوردار بوده و هست. همین جایگاه، همیشه ایشان را در نظرسنجیهای مختلف در جامعه فلسطین به عنوان رقیب جدی آقای محمود عباس مطرح کرده است. البته ناگفته نماند که چند سال متوالی نیز نخست وزیر فلسطین بوده است.
در حقیقت با توجه به این جایگاه، باید گفت که گنجاندن نام اسماعیل هنیه در لیست سیاه آمریکا این هدف را نیز دنبال میکرده است که ارتباطات خارجی ایشان را تحت الشعاع قرار دهد و از آنها بکاهد. اما سفر چند روز قبل هنیه به مصر به دعوت مقامات قاهره و پس از این تصمیم آمریکا نشان داد که نادیده گرفتن این جایگاه به این سادگی نیست. مصر که همپیمان آمریکاست، با توجه به واقعیت کنونی نوار غزه و جایگاه حماس به عنوان قدرت برتر این منطقه، نتوانست این مساله را نادیده بگیرد و تسلیم این تصمیم آمریکا شود.
سوال: سیاست های یکجانبه ترامپ همچون اعلام انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس چه بازخوردی در میان مردم فلسطین داشته است؟
گل عنبری: بازخورد این سیاستها در میان فلسطینیها ابعاد مختلفی داشت؛ نخست اعتراضات سراسری مردمی به این قضیه و شکلگیری جمعههای خشم در فلسطین بود.تاکنون در این اعتراضات 15 فلسطینی شهید شدهاند. دوم، موضع قاطع گروههای مختلف فلسطینی اعم از مقاومتی و غیر مقاومتی در مخالفت با این سیاست است. از فتح و حماس و جهاد اسلامی گرفته تا دو جبهه دمکراتیک خلق و غیره. سوم، موضع رسمی سازمان آزادی بخش فلسطین، تشکیلات خودگردان و شخص آقای محمود عباس است که در نوع خود بسیار درخور توجه است و شدیدترین مخالفت را با اقدامات و تصمیات ترامپ داشتند. تصمیمات مهمی هم اتخاذ کردند. از جمله تعلیق شناسایی اسرائیل، توقف همکاری امنیتی با آن و غیره. همچنین با سفر مایک پنس معاون ترامپ به رام الله و دیدار با او مخالفت شد.
با این وجود، انتظاری که ملت فلسطین و گروههای فلسطینی از ساف و تشکیلات خودگردان و به ویژه آقای محمود عباس به عنوان رهبر سازمان آزادیبخش و رئیس این تشکیلات دارند، این است که به این تصمیمات جامه عمل پوشانده شود و از روی کاغذ خارج شده و عملیاتی شوند. این مهم تاکنون محقق نشده است. در این صورت است که چنین تصمیماتی اهمیت مییابد و نقش بازدارنده و اساسی خواهد داشت. در غیر این صورت، فاقد ارزش مبنایی است و نه آمریکا و نه رژیم صهیونیستی، آنها را جدی نمیگیرند.
سوال:طی یکی دو دهه اخیر جریاناتی به دنبال سازش با رژیم صهیونیستی بودند با سیاست های یک سال اخیر ترامپ آیا شاهد تغییری در رویه و رویکرد این جریانات به مقوله سازش هستید؟ نزدیکی گروه های مختلف فلسطینی به یکدیگر چقدر محتمل است؟
گل عنبری:ببینید از زمان اشغال فلسطین در سال 1948 تا 1991، زمان شروع اولین مذاکرات رسمی میان اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در مادرید اسپانیا، فقط یک برنامه و نگرش در میان فلسطینیان در مواجهه با رژیم صهیونیستی حاکم بود، آن هم مبارزه مسلحانه و مقاومت بود. اما ورود مصر به مذاکره با این رژیم و انعقاد معاهده کمپ دیوید با آن در سال 1978، آغازگر روند و پروسهای در نزاع خاورمیانه شد که پای فلسطینیها نیز به آن کشیده شد. بالاخره وقتی کشوری با جایگاه رفیع مصر وارد این عرصه میشود و پشت ملت فلسطین را خالی میکند و بعدا اردن نیز در سال 1994 به آن میپیوندند، طبیعی است که موضع سازمان آزادیخبش فلسطین به عنوان طرف عربی ضعیف معادله سست شود.
با ورود به مقوله مذاکرات با رژیم صهیونیستی، نسخه فلسطینی برنامه سازش شکل گرفت و اینجا بود که این برنامه در مقابل برنامه مقاومت ظاهر شد. همیشه هم دو برنامه رقیب هم بوده اند. کارگزاران برنامه سازش معتقد بودند که از طریق مسالمتآمیز میتوانند منازعه را فیصله دهند. در حالی که برنامه مقاومت مسلحانه اعتقادی به این نداشت. اکنون نزدیک به سه دهه از شکلگیری برنامه سازش در فلسطین میگذرد با این حال این رویکرد نتیجه ملموسی نداشته است.
از دو بعد نظری و عملی میتوان به آثار اقدامات یکجانبه و خارج از چارچوب مذاکرات رئیس جمهور آمریکا بر روند سازش پرداخت. از بعد نظری این اقدامات تیر خلاصی است به روند صلح و اساسا چیزی از آن باقی نمیگذارد. هم به پررنگ شدن نقش برنامه مقاومت میانجامد و هم طرفداران سازش را خلع سلاح میکند. نتیجه طبیعی این بود که باورمندانِ به سازش تجدیدنظر مبنایی در این زمینه کنند.این بعد نظری قضیه بود. اما عملا این اتفاق نیفتاد. آنها اعلام نکردند که دیگر برنامه سازش را کنار میگذارند و به برنامه جایگزین مقاومت روی میآورند. بلکه گفتند که در این شرایط حاضر به مذاکره نیستیم. گفتند دیگر آمریکا را به عنوان ناظر و میانجی قبول نداریم. نگفتند برنامه صلح یا همان سازش را کنار میگذاریم. در حقیقت شاهد چرخشی راهبردی در میان این طیف نیستیم. اما در میان ملت فلسطین، هر روز طرفداران این روند رو به کاهش است. دیگر کسی باور به نتیجهبخشی روند مذاکرات ندارد.
علت این که شاهد یک دگردیسی جدی در نگاه طرفداران فلسطینی (ساف و تشکیلات خودگردان) به برنامه سازش نیستیم، این است که این برنامه برای عده قلیلی حکم اکسیژن را دارد. اینها سرنوشت و زندگی خود را به این برنامه گره زدهاند. شبکه منافعی در این سه دهه شکل گرفته است که به این راحتی نمیتوان از آن دست شست. جدا از این، هویت این طیف به برنامه صلح گره خورده است. دست کشیدن آنها از این برنامه درست مانند آن است که حماس و یا جهاد اسلامی، مقاومت را کنار بگذارند. اگر این دو گروه چنین کاری را بکنند، آیا چیزی از هویت و فلسفه وجودی آنها باقی میماند؟ خیر. داستان باورمندانِ به سازش نیز چنین است. این برنامه شکلدهنده هویت سیاسی آنهاست. مگر این که کاملا تغییر هویت دهند که چنین اتفاقی نیفتاده است.
راجع به شق دوم سوالتان عرض میکنم که معقولترین نتیجه تصمیمات یکجانبه دونالد ترامپ در میان فلسطینیها باید تحقق آشتی ملی و تکمیل ساختمان اتحاد ملی میبود. این اتفاق نیافتاد.همین مساله پاشنه آشیل فلسطینیها در مواجهه با این تصمیمات آمریکاست. از اکتبر 2017 اتفاقات خوبی در مذاکرات آشتی ملی میان فتح و حماس با میانجیگری مصر روی داد. مصر به دلایلی این بار مجدانه برای نزدیک کردن دو طرف ورود کرد. در 12 اکتبر 2017 بار دیگر دو طرف توافق آشتی امضا کردند. همه محتاطانه خوشبین بودند که این بار شاید سرنوشت این توافق با توافقات قبلی فرق کند. اما دیری نگذشت که همه چیز به منوال قبلی خود بازگشت. با این وجود، هنوز نمیتوان با قاطعیت از شکست این توافق و آشتی سخن گفت. مصر در اوایل فوریه با دعوت آقای هنیه و بعد از آن با فراخوان رهبران فتح به دنبال نجات این توافق است.
این که چرا آشتی ملی فلسطین چنین سرنوشتی پیدا کرده است، دلایل متعددی دارد که فرصت بیان آن در این مصاحبه نیست. اما خلاصه عرض کنم که این بار برخلاف دورههای قبل حماس امتیازات خوبی برای تحقق آشتی ملی داد. کمیته مدیریت نوار غزه را منحل کرد. کلیه وزارتخانهها را تحویل داد. اما محمود عباس حتی حاضر نشد مجازاتها و تحریمهای اعمالی خود علیه نوار غزه از یک سال پیش را ملغی کند.
سوال: آمریکا در این سال ها به نوعی نقش میانجی را در مذاکرات صلح ایفا می کرد. در دولت فعلی آیا آمریکا می خواهد از این نقش کناره گیری کند؟ کدام قدرت و کشوری می تواند چنین نقشی را برعهده بگیرد و اساسا محمود عباس نگاهش به کدام قدرت است؟
گل عنبری:ملاحظه بفرمایید، وقتی چنین تصمیمات تحمیلی از جانب آمریکا بدون هیچ مذاکره و مشورتی با یکی از دو طرف اصلی نزاع یعنی فلسطینیان اتخاذ میشود، در درجه اول باور آمریکا به صلح را زیر سوال میبرد و این آمریکاست که در این باره باید پاسخگو باشد. آمریکا از زمان شروع مذاکرات مادرید در سال 1991 همواره خود را به عنوان یک صلحبان و ناظر روند سازش مطرح میکرد و طرفین را به صلح دعوت میکرد. اما در طول این 27 سال همواره ناظری جانبدارِ اسرائیل بوده است. اتفاقی که در دوران ترامپ دارد میافتد، این است که آمریکا عملا فراتر از جانبداری رفته و در جایگاه اسرائیل قرار گرفته است. به عنوان یک طرفِ نزاع خود را مطرح میکند نه میانجی.
طرفهای جایگزینی برای آمریکا مطرح شده است، مثل اتحادیه اروپا، سازمان ملل، روسیه یا کمیته چهارجانبه بینالمللی. آقای عباس نیز مانورهای سیاسی داشته است که البته بیشتر به یک تاکتیک میماند تا استراتژی. وی از روسیه و سازمان ملل و اروپا خواسته است که نقش میانجی را بازی کنند، اما واقعیت را بخواهید، نه این طرفها قصد ورود به این پرونده به عنوان میانجی را دارند، چون اساسا نمیخواهند خود را در برابر اسرائیل قرار دهند و نه محمود عباس میتواند بدون در نظرگرفتن موضع قدرتهای عربی چنین جایگزینی برای آمریکا انتخاب کند، چون نگاه و اجماع رسمی عربی همچنان بر آمریکاست. نه این که اسرائیل حاضر است به جایگزینی برای آمریکا تن دهد. هیچ کدام از این طرفهای مطرح هم نمیتوانند یا نمیخواهند نقشی را که آمریکا در جریان مذکرات قبلی در حمایت از اسرائیل ایفا میکرد، بازی کنند. در این میان، شاید روسیه بخواهد نقشی ایفا کند، اما به خاطر موانع جدی، عطای این کار را به لقایش میبخشد. در راس این موانع، مخالفت و لو پنهان اسرائیل است. در همین حال هم، روسیه نمیتواند نقش آمریکا را بازی کند. آمریکا سالیانه میلیاردها دلار به اسرائیل کمک میکند، وضعیت اقتصادی روسیه اجازه چنین کاری را به آن نمیدهد.
سوال: برخی رسانه ها طی ماه های اخیر از معامله قرن درباره فلسطین خبرهایی منتشر کرده اند.برنامه ترامپ و دولت آمریکا برای حل بحران در سرزمین های اشغالی چیست و این برنامه چه تفاوتی با سیاست ها و برنامه های دولت قبل دارد؟
گل عنبری:اجازه بدهید از شق دوم سوالتان شروع کنم. تفاوت برنامه و سیاست ترامپ تحت عنوان معامله قرن با سیاستهای دولتهای پیشین آمریکا در دو مساله اساسی است؛نخست این که، متعارف بود که دولتهای پیشین آمریکا طرحهای صلح را برای مذاکره میان طرفین فلسطینی و اسرائیلی عرضه میکردند. روال بر این بود که آمریکا از دو طرف دعوت میکرد و طرح خود را به آنها پیشنهاد میداد و آنها هم مینشستند و درباره آن مذاکره میکردند. اما ترامپ از این چهارچوب عبور کرده و این طرح خود را برای اجرا مطرح میکند نه مذاکره. از این رو طرحی کاملا تحمیلی است و طرف فلسطینی و حتی طرفهای عربی، نه مورد مذاکره قرار گرفتهاند نه مشورت.
دوم این که دولتهای پیشین در طرحهای خود هر چند چهارچوبی جانبدارانه از اسرائیل داشت، اما حداقلها را رعایت میکردند. در مسائل حساس مثل قدس ورود جدی نمیکردند، اما ترامپ بیمحابا وارد این مسائل شده و حتی قبل از عرضه طرح معامله قرن، قضیه قدس را یکسره میکند و بعد در توئیتی با خوشحالی از این اقدام خود میگوید قدس را برای همیشه از روی میز مذاکرات برداشتم.
راجع به طرح معامله قرن و جزئیات آن عرض کنم، فارغ از این که رسانههای اسرائیلی و آمریکایی و دیگر رسانههای منطقه و جهان به نقل از منابعی به افشای پارهای از بندهای این طرح پرداختهاند، اما آنچه در این میان مستندتر و دقیقتر به نظر میرسد، گزارشی است که آقای صائب عریقات دبیر کمیته اجرایی ساف و رئیس اداره مذاکرات این سازمان در ژانویه 2018 به نشست شورای مرکزی آن ارائه کرد. ایشان در این گزارش 92 صفحهای خود به نکات مهمی از معامله قرن اشاره میکند.
میتوان این نکات درزیافته را اینگونه برشمرد:
ـ معرفی روستای ابودیس در نزدیکی شهر قدس به عنوان پایتخت کشور فلسطین، البته در ماههای منتهی به سال 2017 نیز گفته شد که محمد بن سلمان ولی عهد عربستان در جریان سفر عباس به این کشور، از ابودیس به عنوان پایتخت آتی فلسطین سخن گفته و از عباس خواسته بود، آن را بپذیرد.
ـ طرف فلسطینی اسرائیل را به عنوان یک میهن ملی برای یهودیان به رسمیت بشناسد که این به معنای سلب حقوق اساسی یک میلیون و ششصد هزار فلسطینی یا عرب ساکن سرزمینهای اشغالی 1948 (یا اسرائیل) و آوارگی آنها در آینده است.
ـ اسرائیل، کشور آتی فلسطین را به عنوان وطن ملی ملت فلسطین به رسمیت بشناسد.
ـ الحاق شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری به اسرائیل
ـ همچنین الحاق ده درصد از کرانه باختری به ‘اسرائیل’. آقای عریقات در این گزارش خود اشاره میکند که نتانیاهو خواستار 15 درصد شده است.
ـ وجود یک منظومه امنیتی کاملا به نفع اسرائیل، به این شکل که کشور فلسطینی خلع سلاح باشد و صرفا از نیروی پلیس محلی برخوردار باشد. همچنین نیروهای اسرائیلی در امتداد رود اردن و سلسله کوههای مرکزی کرانه باختری حضور داشته باشند. اسرائیل در وضعیتهای فوق العاده از اختیارات امنیتی بالایی برخوردار باشد.
ـ جابجایی تدریجی نیروهای اسرائیلی در خارج از مناطق الف و ب بر اساس توافق اسلو.
ـ حل مشکل آوارگان به دور از پرداخت غرامت و یا بازگشت به سرزمین فلسطین.
ـ همچنین فلسطینیها فرودگاه و بندر مستقلی نخواهند داشت و پیشنهاد شده است از بندرهای اسدود و حیفا و فردوگاه اللد (بن گوریون) استفاده کنند که همگی تحت سلطه اسرائیل هستند.
این شمایلی از معامله قرن بود که ترامپ میخواهد با قبولاندن آن، نام خود را به عنوان شخصی که به بحران هفتاد ساله خاورمیانه پایان داده است، در تاریخ ثبت کند.
همه این نکات با حقوق بینالملل به ویژه قطعنامههای 194 و 242 تعارض کامل دارد.
سوال: نگاه اردن و مصر به این توافق چگونه است؟
گل عنبری:همچنان که گفتم، مصر و اردن دو کشوری هستند که قبلا با اسرائیل معاهده صلح امضا کرده اند و با آن رابطه دارند. اما آن گونه که پیداست این دو کشور دو نگاه متفاوت به این قضیه دارند و باید میان نقش آن دو تفکیک قائل شد. به نظر میرسد که مصر کاملا آمریکا را در این طرح همراهی میکند.
عبدالفتاح سیسی در آوریل 2017 در دیدار با رئیس جمهور کنونی آمریکا از معامله قرن استقبال کرد. در حالی که در آن زمان این طرح آنچنان مطرح نبود. در این دیدار سیسی به ترامپ گفت که با تمام توان از تلاشهای وی برای حل مساله فلسطین در چارچوب معامله قرن حمایت میکند.
اما اردن بر عکس مصر، نه تنها حمایت نکرده است، بلکه مخالفت تلویحی و حتا تصریحی هم داشته است. این به آن معنا نیست که امان علیه معامله قرن میایستد. با توجه به ظهور نشانههایی از کوتاه آمدن اردن در قضیه قدس بعید نیست پس از طرح معامله قرن نیز چنین مسیری را طی کند. وضعیت اردن از لحاظ اقتصادی بسیار شکننده است و همین مساله و وابستگی آن به کمکهای خارجی در کوتاه آمدن آن دخیل بوده است. خود ملک عبدالله هم گفت که در قضیه قدس از طریق اقتصاد به ما فشار آوردند. وی حتی از همراهی نکردن برخی کشورهای عربی گله هم کرد.
در نهایت، موضع اردن تابع موضع و نوع برخورد غالب کشورهای عربی به ویژه مصر و عربستان با طرح معامله قرن خواهد بود. اردن به تنهایی نه توان مخالفت دارد و نه میخواهد مستقل از جبهه عربی طرفدار سازش کاری کند.
منبع: ایرنا
0 Comments