جدیدترین مطالب
وقتی، نه خبری از تشکیل کشور فلسطینی است و نه ایجاد ارتش فلسطینی
أحدث المقالات
آیا ارتش آمریکا واقعاً برای جنگ با چین آماده است؟
ست کراپسی و هری هالم در تحلیلی که اندیشکده آمریکایی هادسون منتشر کرد، نوشتند: اولین وظیفه یک سازمان نظامی در زمان صلح، آماده شدن برای نبرد است. از سال 2004، سیاست آمریکا در زمینه تروریسم به «جنگهای کوچک» طولانیمدت تبدیل شده است که شاید برای هر تفنگدار دریایی سلطنتی بریتانیا، لژیونر فرانسوی، یا تفنگدار آمریکایی قبل از 1940 قابل فهم باشد، اما برای افکار عمومی پسا جنگ سرد موضوعیت ندارد. هیچ یک از این درگیریها مانند جنگهای سابق، به شکلی واضح نبوده که به نابودی دشمن ختم شود. این درگیریها تعهدات بیپایانی بوده که درک آن برای افکار عمومی دشوار است، زیرا شبیه جنگ سنتی نبودهاند و نیازی هم نبوده که اکثریت جامعه آمریکایی بابت آن هزینه دهد یا چیزی را فدای آن کند.
این درگیریها مستلزم افسرانی است که ابتکار عمل را به دست میگیرند، بدون حمایت گسترده عمل میکنند و در اجرای تاکتیک واحدهای کوچک بسیار ماهر هستند و راحت با بازیگران سیاسی محلی کار میکنند. شاید برخی از این مهارتها به کار جنگ با قدرتهای بزرگ بیاید، اما بیشتر آنها، به ویژه در مورد افسران نیروی دریایی و هوایی، مربوط به سطوح پایین فرماندهی است. از زمان جنگ ویتنام در هیچ کجا از آنها خواسته نشده است که یک جبهه کنترل هوایی طولانیمدت را رهبری کنند و از سال 1945 تاکنون از آنها خواسته نشده است که تضمین کنند میتوانند کنترل دریا را در برابر یک دشمن توانمند به دست بگیرند.
جدیدترین مورد نزدیک به جنگ متعارف در سال 2003 علیه ارتش از رده خارج و فاقد فرمانده توانمند در عراق صورت گرفت. نیروی دریایی ایالات متحده از سال 1991 با یک رقیب متعارف روبرو نشده است و از سال 1945 تاکنون نیز در نبردهای دریایی متعارف شرکت نکرده است.
کلیت سبک ملی نبردهای ایالات متحده، با بهرهگیری از برتری مادی در برابر یک دشمن تعریف میشود. استثنائاتی وجود دارد، اما به طور کلی، جنگهای بزرگ آمریکا از یک الگوی مشابه پیروی میکنند: یک دوره دفاعی اولیه که در طی آن ایالات متحده منابع را بسیج میکند و به دنبال آن با یک ضدحمله بر دشمن چیره میشود.
کلید آمریکا در این نبردها، ایجاد و حفظ برتری مادی است. امروز این برتری مادی برای ارتش ایالات متحده به معنای این است که فنآوری و ظرفیت صنعتی بتواند بر دشمنان چیره شود؛ اما هیچ پایانی برای افزایش توان تسلیحاتی چین وجود ندارد. ایالات متحده باید این احتمال را در نظر بگیرد که چین نیروهای بیشتری نسبت به این کشور دارد و از این رو باید به قابلیتهای نظامی استثنایی اسرائیل به عنوان یک الگو نگاه کند. باید تاکید کرد که توانایی ایالات متحده به شدت کاهش یافته است و دیگر تولید صنعت آمریکا همچون دوران جنگ جهانی دوم فوق العاده نیست. بنابراین ایالات متحده ممکن است توانایی سابق خود را نداشته باشد که بتواند بر یک دشمن قدرتمند غلبه کند.
علاوه بر این، این تصور که تکیه به تودهها باعث پیروزیهای گذشته آمریکا شده، از خوانش نادرست تاریخ راهبردی ناشی میشود. در بیشتر موارد، دولتمردان ایالات متحده زمان طولانی صرف شناسایی و انتخاب ژنرالهای خود میکردند.
مسئله این است که ارتش ایالات متحده آنقدر عمیق درگیر عنصر مادی تاریخ استراتژیک شده که اکنون موضوع شناسایی استعداد فرماندهی به یک مسئله نگرانکننده برایش تبدیل شده است. قانون سازماندهی مجدد دفاعی پس از گلدواتر-نیکولز (سال 1986) به استعداد دیوانسالاری بیش از مهارت نظامی بها میدهد که نتیجه طبیعی همان ایجاد ستاد مشترک و ستاد فرماندهی رزمی (COCOM) است. اختیارات گستردهای که این قانون به فرماندهی مرکزی داده، توانایی سرویسهای نظامی را برای شکلدهی به راهبرد نظامی کاهش داده است.
از این رو، وزیر دفاع و ستاد مشترک آمریکا گویی در یخبندان پا پیش میگذارند، زیرا بیش از حد و به طور فزایندهای مشغول مدیریت هستند، نه ایفای مسئولیتهایی که باید ناشی از دانش عملیاتی باشد. سرویسهای نظامی اکنون تشویق میشوند تا به جای تمرکز بر قابلیتهای رزمی فعلی، به فکر پیشرفتهای آتی باشند؛ نمونه بارز آن طرح «تعدیل در راستای سرمایهگذاری» نیروی دریایی است. این طرح متکی به واحدهای سطحی کوچکی است که از نظر تعداد نیرو سالها با استقرار آن فاصله داریم و سامانههای بدون سرنشینی را در نظر گرفته که حتی نمونههای اولیه آن هنوز تولید نشده است.
ارتش ایالات متحده امروز بر جنگهای بودجه، مسائل تدارکاتی، مهندسی اجتماعی و تلاش دائمی ستادهای نظامی مرکزی بزرگ برای افزایش تسلط بر همه چیز از راهبردنویسی گرفته تا معماری نیرو متمرکز شده است. به همان اندازه که اینها مهم است، اما حواس ارتش را از جنگ منحرف میکند. این درک حاصل نشده است که ایالات متحده در دوره بین دو جنگ قرار گرفته است. این تصور که اولین وظیفه ارتش شکست دادن دشمنان قدرتمندتر است، به عنوان درسی از گذشته مورد بررسی قرار نگرفته است.
نتایج ناتوانی ارتش آمریکا در ادراک، برنامهریزی و تمرین به وضوح در مسئله ایجاد بازدارندگی یا شکست دادن چین قابل مشاهده است. پیروزی ارتش آزادیبخش خلق در غرب اقیانوس آرام که نیروهای ایالات متحده را فلج کرد، تقریباً به طور قطع منجر به مذاکرات و ظهور جهانی به شکل چینی خواهد شد.
0 Comments