جاناتان استیونسون در تحلیلی که اندیشکده بین المللی مطالعات راهبردی منتشر کرد، نوشت: سیاست این کشور در محور مبارزه با تروریسم عبارت بود از عقب راندن داعش با حملات هوایی و حمایت از نیروهای زمینی تحت حمایت خود در سوریه که تا حد امکان در هماهنگی با روسیه صورت می گرفت.
این کشور همچنین حلوفصل جنگ از طریق تداوم طرحریزی برای رسیدن به آتشبس پایدار و دوران گذار سیاسی شامل کنارهگیری بشار اسد، رئیس جمهور سوریه را در راستای گفتگوهای 2012 ژنو و قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل پیگیری کرده است.
امید بر این است که توافق موقتی هفته گذشته جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا و سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، به هماهنگی میان دو کشور در عملیات علیه (به اصطلاح) جهادی ها و نیز ایجاد محدودیت در فعالیت نظامی معارضه و دولت منجر شود، باعث ایجاد آتش بس پایدار گردد و در نهایت به گفتگوهای سیاسی جان تازه ای ببخشد. اما با توجه به شکست آتش بس قبلی و افزایش بی اعتمادی میان مسکو و واشنگتن، احتمال موفقیت آن زیاد نیست.
شاید بتوان چنین نتیجه گیری کرد که رئیس جمهور اوباما، به عنوان مقامی که در اواخر دوره مسئولیت خویش است، صرفا با ابتکارات و تغییرات سیاسی عمده مخالف است و تمایل دارد تا در باقی راه ریاست جمهوری خود، در خصوص پرمخاطرهترین اقدام دولت خویش ریسک نکند.
با این حال، روسای جمهوری که دوره شان رو به اتمام است همیشه هم با ریسک مخالف نبوده اند. جورج دبلیو بوش در اواخر دوره خویش در دسامبر 1992، به امید تنظیم آهنگ «نظم نوین جهانی» در سومالی مداخله کرد.
اما شرایط راهبردی امروز اجازه نمی دهد که اوباما هم چنین آرزوهای درازی در سر داشته باشد (زیرا اکنون مداخله گسترده نیروهای نظامی زمینی آمریکا غیرعملی است) و شرایط سوریه هم، به جز گفتگوهایی که به قدرت نفوذ آمریکا در خاورمیانه مربوط است، طوری نیست که موضوع عمده ای برای آمریکا تلقی شود.
با همه اینها، اوباما برای اقدامات احتیاطی به منظور محدود کردن گزینه های جانشین بالقوه و هرچند بعید خود، یعنی دونالد ترامپ، انگیزه کافی دارد، چرا که ترامپ آشکارا، حداقل در لفاظیهای خود در زمینه سیاست خارجی نشان داده است که به امور جهانی ناآگاه و به طور خطرناکی شتابزده، غیرقابل پیش بینی و نامنسجم است.
همچنین، اقدام قاطعانه در سوریه به هیلاری کلینتون نیز امکان می دهد که این سیاست را دنبال کند و به نحوی مواجهه با تداوم میراث اوباما برای وی آسان شود.
از این رو، به نظر می رسد که حمایت شدید از معارضه نه به دلایل سیاسی، بلکه به دلایل راهبردی و عملیاتی مقطعی، کنار گذاشته شده است. نخست آنکه، آمریکا از تشدید جنگ نیابتی خود با روسیه برای نفوذ در سوریه آگاه است و بیرغبتی این کشور برای افزایش فعالیت نظامی، ممکن است شورشیان میانهرو را به خطر بیندازد.
ثانیا، در عین حال که داعش اخیرا به طور چشمگیری در شمال سوریه شکست خورده است، اما عناصر غالب و توانمند اپوزیسیون عرب سوری اهدافی دارند که با منافع آمریکا در تضاد است و بنابراین نمی توانند از حمایت آمریکا بهرهمند شوند.
البته، رسیدگی متمایز و کمک های هدفمند آمریکا باعث شده است که نیروهای دفاع ملی سوریه (SDF)، که کاملا از گروه های غیرجهادی تشکیل شده است، بتوانند منبج را که قبلا مرکز اصلی داعش محسوب می شد، آزاد کنند.
این پیروزی گام مهمی در آزادسازی رقه به شمار می رود که داعش آن را پایتخت خود قرار داده است. اما قوی ترین عناصر نیروهای دفاع ملی سوریه از کردهای سوریه تشکیل شده است که ترکیه آنها را تهدیدی فزاینده علیه خود تلقی می کند، به طوری که این کشور در ماه اوت به عملیاتی نظامی در خارج از مرزهای خود مبادرت کرد تا شبه نظامیان کرد را از مناطق مجاور خود دور سازد. بنابراین، تنش ترکی-کردی دست آمریکا را برای تقویت گروه های غیر-جهادی می بندد.
بنابراین و در حالی که ترکیه باید به عنوان متحدی راهبردی و منطقه ای برای آمریکا باقی بماند، شکست داعش و ایجاد گذار سیاسی توافقی در سوریه نیز عملا باید از اولویت های اصلی عاجل ائتلاف به رهبری آمریکا باشد.
گروه شورشی سوری احرار الشام، اساسا گروهی (به اصطلاح) جهادی است که با جبهه فتح الشام متحد شده است. جبهه فتح الشام که تا این اواخر به جبهه النصره معروف بوده و طرف آتش بس قبلی هم محسوب نمی شد، صرفا به دلایل تاکتیکی از القاعده جدا شده است (تا خود و گروه های مشابه در زمره اهداف تروریستی آمریکا و روسیه قرار نگیرند و دولت های غربی هم بتوانند در سایه این پوشش از گروه هایی که از نظر ایدئولوژیکی مبهم هستند، حمایت کنند) و احتمالا همچنان متحد القاعده باقی خواهد ماند. احرارالشام و جبهه فتح الشام هر چند به طور موقتی، اما توانستند محاصره حلب را بشکنند. به نظر می رسد که این دو گروه به دنبال ائتلاف با یکدیگر هستند.
در چنین شرایطی دولت اوباما می تواند اصرار کند که احرار الشام و سایر گروه ها با ویژگی ها مشابه باید آشکارا هر نوع ارتباط با گروه های (به اصطلاح) جهادی معلوم را رد کنند و گرنه همانند داعش با اقدامات ضدتروریستی بی وقفه آمریکا مواجه خواهند شد. با این حال، پس از شکست «خط قرمز» سلاح های شیمیایی، کاخ سفید باید در چنین اظهاراتی به قول خود عمل کند، در غیر این صورت قدرت دفاعی معارضه را پایین می آورد و به دولت سوریه امکان می دهد تا با حمایت روسیه، ایران و حزب الله، خود را احیا کند یا حداقل مناطق بیشتری را به محاصره دربیاورد.
آمریکا در سوریه با همان مشکلی اساسی روبروست که چندین سال با آن مواجه بوده: فقدان گزینه ای عملی برای وضع موجود که طاقت فرسا، غیررضایتبخش و اندوهبار است. این امر پیامد تعارض بنیادین میان دو هدف اصلی آمریکاست: یعنی مقابله با (به اصطلاح) جهادگرایی و تسهیل کناره گیری اسد از قدرت.
0 Comments