جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
چالشهای همکاری منطقهای در جنوب غرب آسیا
در حال حاضر هیچ الگوی فراگیر همکاری منطقهای در جنوب غرب آسیا وجود ندارد و این مسئله در تولید چالشهای پایدار بین کشورها و ساختارهای سیاسی این بخش از جهان بیتأثیر نبوده است. هر آنچه تاکنون تحت عنوان همکاری های منطقهای نامبرده می شود نیز به دلیل درون داد نبودن آنها نتوانسته است نقش تأثیرگذاری داشته باشد و اندک همکاریهای منطقهای شکلگرفته به دلیل فقدان خاستگاه درونی، نتوانسته مسیری تعاملی و کنشی پایدار در راستای منافع درون منطقهای ایجاد کند. ذاتی نبودن این پدیده، خود به شکل گیری دسته بندی هایی جدیدی منجر شده است که در عمل تنش بین کشورهای جنوب غرب آسیا را افزایش داده است.
با شکل گیری دولت های مدرن در جنوب غرب آسیا، یکی از اولین نمونه های همکاری منطقه ای، «پیمان سعدآباد» یا عهدنامه عدم تعرض بود که در ۸ ژوئیه ۱۹۳۷ در کاخ سعدآباد تهران، میان چهار کشور ایران، عراق، افغانستان و ترکیه منعقد شد. این پیمان هرچند یک پیمان درون منطقهای با ماهیت امنیتی- نظامی بود ولی به دلایل متعددی همچون جنگ جهانی دوم، دگرگونی در ساختار سیاسی کشورهای عضو و تحولات پسازآن بی اثر شد.
یکی دیگر از نمونه های همکاریهای منطقهای در جنوب غرب آسیا به دهه 1950 و شکل گیری «پیمان بغداد» برمی گردد. این پیمان با مشارکت ترکیه و عراق و پسازآن ایران، پاکستان و انگلستان شکل گرفت تا در هماهنگی با جهان ضد کمونیستی به ایفای نقش بپردازد. تکیه گاه تئوریک این پیمان را نظریه سد نفوذ/ مهار شوروی تشکیل می داد که بهوسیله جرج کنان تئوریزه شد و دستگاه امنیتی- دیپلماسی آمریکا با همراهی «دیگر کشورهای علاقهمند به صلح و امنیت خاورمیانه» آن را اجرا کرد. بهگونهای که «در مه و ژوئن ۱۹۵۷ نمایندگان آمریکا به عضویت کمیتههای اقتصادی و نظامی پیمان درآمدند». این پیمان که مرکز آن نیز در بغداد بود و باهدف همکاریهای متقابل نظامی پیشبینیشده بود، با کودتای 1958 و تشکیل جمهوری عراق دگرگون شد و باروی کار آمدن عبدالکریم قاسم تابع آمدن و رفتن حکومتها قرار گرفت. درنتیجه عبدالکریم قاسم با دیدگاه چپ گرایانه در سال 1959 از این پیمان خارج شد.
جهان لیبرال در این دوره زمانی، از سقوط کشورهای خاورمیانه در تور جهانگستر کمونیسم نگران شد. بهگونهای که رشد نهضت های چپ گرایانه در کشورهای همچون مصر با جمال عبدالناصر در 1952 و سپس عراق در 1958، می توانست تلاشهای غرب را در مقابل جهش انقلابی- نظامی کمونیسم در خاورمیانه با چالش پایدار مواجه سازد. لذا شکل گیری نهادی جدید تحت عنوان «سازمان پیمان مرکزی» (سنتو) با مرکزیت آنکارا و با عضویت کشورهای عضو پیمان بغداد بهجز عراق، پیگیری شد. این پیمان چون بین پیمان ناتو در اروپا و پیمان سیتو در شرق آسیا بود، «مرکزی» نام گرفت و کارکرد آن همان سد نفوذ/ مهار جرج کنان بود که بهصورت کمربندی، پیمانهای ناتو و سیتو را به یکدیگر متصل میکرد و سنتو در مرکز این دو پیمان قرار داشت از یکسو با عضویت ترکیه به ناتو پیوند داشت و از سوی دیگر با عضویت پاکستان با سیتو مرتبط بود. این پیمان نیز به دلیل عدمحمایت اعضا از پاکستان در منازعات 1965 و همچنین 1971 در برابر هندوستان صلح و امنیت مورد درخواست اعضا را بی اثر نمود. در 1974 در پی حمله ترکیه به قبرس، انگلستان نیروهای خود را از پیمان مذکور خارج ساخت و پاکستان نیز در مارس 1979 از پیمان مذکور خارج شد. این پیمان با حضور ترکیه و ایران برای چند ماه تداوم یافت تا با وقوع انقلاب اسلامی در ایران در 1979، این ساختار نیز خاتمه یافته قلمداد گردد.
با خروج بریتانیا از شرق کانال سوئز در سال 1971 و شکل گیری کشورهای مستقل در کرانه های جنوبی خلیج فارس و پسازآن وقوع انقلاب اسلامی، همکاری های امنیتی بین کشورهای عرب این منطقه با قدرتهای فرا منطقهای شکل گرفت. این همکاریها، غالباً ماهیتی امنیتی- نظامی داشته و باهدف حمایت از کشورهای منطقهای قالببندی شد. برخی از این پیمان ها همچون شورای همکاری خلیجفارس (GCC) که در 1981 باهدف «یکپارچگی اقتصادی و نظامی» با عضویت عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی، قطر، عمان و کویت تشکیل شد به دلایل همچون شکاف های درونی، چالشهای درون منطقهای و فقدان شکل گیری سازوکارهای نهادی متناسب، نتوانسته است توفیق یابد. در این دوره موجی از پیمان های دوجانبه و یا چندجانبه این کشورها باهدف حمایت و تضمین امنیت از سوی کشورهای فرا منطقهای شکلگرفته که وضعیت پیچیده و چندلایهای از این ساختارهای ناقص منطقهای را تداوم داده است.
بررسی ماهیت و کارکرد پیمان های ناقص منطقهای شکل گرفته تاکنون، نشان دهنده ادراک متأثر از تهدیدات و لزوم ایجاد موازنه تهدید در مقابل توانمندی ها و نیات تهاجمی رقباست که در این صورت بهینه سازی قدرت و دفع تهدید اولویت داشته است. لذا دغدغه عمده این اتحادها و پیمان ها را می توان در ترس از تهدید رقبا در سطح داخلی و همسایگی و درک و ترس از تهدید قدرت های جهانی دانست. در چنین وضعیتی اتکا امنیتی به ساختارهای قدرتی فرا منطقهای فراهمشده است. این مسئله همراه با نیازمندیهای جهانی به منابع انرژی منطقه غرب آسیا، بسترساز حضور پایدار و کنشگری پویای آنان را موجب شده است. بهگونهای که چالشهای منطقهای را تشدید کرده است و الگوهای رفتاری همچون دخالت در امور داخلی یکدیگر، کاربرد گروه های نیابتی بهعنوان یک اهرم ژئوپلیتیکی، تشدید مسائل مرزی و ارضی در کشورهای منطقه و … منابع و ثروت کشورها و ملت های منطقه را زایل کرده است.
ساختار ناهمگن و پیچیده کشورهای غرب آسیا تولید کننده این وضعیت هستند که با همراهی قدرت های فرا منطقهای تداومیافته است؛ اما آنچه بیش از این ناهمگنی و پیچیدگی اهمیت دارد عدم تلاش در راستای کاهش زمینه های ناهمگنی است و این وضعیت ساختارهای نهادی و شهروندان کشورهای منطقه را به سمت افتراق هدایت می کند. ازاینرو اتحادها و ساختارهای منطقهای شکل گرفته نهتنها خود در مسیر کاهش اختلافات و گسست ها حرکت نکرده اند بلکه بهعنوان نهادها و ساختار واگرا و انشقاقی نقش آفرینی کرده اند.
در حال حاضر جنوب غرب آسیا، تنها منطقهای از جهان است که علیرغم تعدد اتحادیه ها و پیمانهای منطقه ای، فاقد یک اتحادیه فراگیر منطقهای بر مبنای نیازهای ذاتی است. اصل نیاز و درک آن توسط رهبران کشورهای منطقه ضروری است. این منطقه واجد پتانسیلهای درونی جهت رشد و توسعه است و می تواند با کنار نهادن چالشهای درون منطقهای در مسیر توسعه و سعادت شهروندان خود گام بردارد. موقعیت جغرافیایی، منابع انرژی فسیلی و تجدید پذیر و جریان پول در این منطقه متغیرهای اساسی خروج از توسعهنیافتگی منطقهای است که مسیر آن از سیاست می گذرد. شکل گیری یک اتحادیه بر مبنای نیازهای منطقهای یک ضرورت است که سیاست فراهم کننده چنین بستری است.
0 Comments