عموماً با بررسی موضوعی مطالب منعکس شده در رسانه های صهیونیستی که می تواند به معنای واکنش واقعی آن چیزی باشد که در محافل تصمیم سازی صهیونیست ها می گذرد، مشخص می شود که اسرائیل خود را برای جنگی بزرگ در مقابل حزب الله آماده می کند تا از طریق آن بتواند با توسل به زور حضور خود را در شرایط نابه سامان منطقه ای تثبیت کند. تمامی کسانی که مداخله ها و درگیری ها و هرج و مرج موجود در منطقه را دنبال و روند تحرکات و اهداف اسرائیلی ها در تمام منطقه را رصد می کنند، بر این باورند که اسرائیلی ها تمایل زیادی در تحرک نظامی جدید برای آغاز جنگی جدید در منطقه دارند، به ویژه بعد از این که در تحقق اهداف خود در جریان تجاوز به نوار غزه شکست خوردند. بیشتر ناظران معتقدند نتانیاهو برای فرار از مشکلات درونی اسرائیل ماجراجویی جدیدی را با اقدام به حمله نظامی ضد حزب الله برای خود تعریف کرده است. به این ترتیب به نظر می رسد اظهارات وزراء و سرکردگان امنیتی رژیم صهیونیستی و تمامی مطالب و تحلیل ها و سناریوهای مطرح شده در رسانه های این رژیم در راستای تحرکات شمال سرزمین های اشغالی برای ضربه زدن به ساماندهی نظامی و لجستیک حزب الله لبنان است. در تازه ترین اظهار نظرها بنی گانتس، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی گفت که جبهه شمالی اسرائیل یعنی مرزهای لبنان در هر لحظه قابلیت انفجار دارد، از اینجا مشخص است که اسرائیلی ها آمادگی های لازم و سناریوهای ترسیم شده برای جنگ آینده در برابر حزب الله را تدارک دیده اند، به نظر می رسد تل آویو منتظر تعیین زمان موعود از سوی واشنگتن است تا جنگ را آغاز کند. برای بررسی احتمال وقوع این رویارویی و تحلیل و بررسی تاثیر ابعاد آن گفت وگویی با محمد ایرانی، مدیر کل فعلی خاورمیانه و شمال آفریقای وزارت امورخارجه و سفیر اسبق ایران در لبنان و اردن ترتیب داده شده است که در ادامه می خوانید:
پرسش: جنگ احتمالی حزب الله و اسرائیل در آینده ای نزدیک یکی از مهم ترین نکات و محورهای سخنرانی اخیر سید حسن نصرالله بود؛ در همین راستا هم بسیاری از رسانه های لبنانی و اسرائیلی در تحلیل های متفاوتی وقوع آن را دور از ذهن نمی دانند. از روزنامه لبنانی البناء و رای الیوم تا روزنامه اسرائیلی عاموس گلعاد و معاریو و غیره. از دید شما آیا اساسا در بستر واقعیت های میدانی منطقه خاورمیانه، دلایلی مبنی بر وقوع چنین تنش و جنگی در آینده نزدیک وجود دارد؟
طبیعی است حزب الله در موازات حضور نظامی در سوریه، زمانی که به دفاع از مرزهای شرقی لبنان که محل تردد گروه های تروریستی بود پرداخت، توانست با غلبه بر این گروه ها به خصوص جبهه النصره در منطقه عرسال و قلمون نقش خود را بیش از پیش پررنگ کند. لذا چنین دستاوردهایی برای بازیگران و کشورهای فرا منطقه ای و خصوصا منطقه ای به عنوان یک چالش و تهدید قلمداد می شود. به ویژه که قدرت گیری حزب الله می تواند جدی ترین چالش را در آینده برای اسرائیل داشته باشد؛ بنابراین این گونه سخنان در خصوص جنگ و نزاع احتمالی اسرائیل با حزب الله هم از سوی مقامات حزب الله و هم از جانب سران اسرائیل تا حدودی طبیعی است و در واقع واکنشی به واقعیت های میدانی خاورمیانه پس از شکست گروه های تروریستی در سوریه و عراق است. مطمئنا هر چه شرایط به ضرر اسرائیل در منطقه رقم بخورد، لحن این اظهارات از جانب سران تل آویو تندتر و تهدیدات جدی تر خواهد شد. اما این که جنگ احتمالی در آینده نزدیک میان حزب الله و اسرائیل در بستر واقعیت های میدانی می تواند تا چه اندازه به واقعیت نزدیک باشد، از نظر من چنین جنگی در بستر عملیات نظامی رژیم صهیونیستی علیه حزب الله لبنان از واقعیت به دور است؛ به خصوص آن که نیروهای نظامی اسرائیلی بر این نکته تاکید دارند که هر گونه عملیات علیه حزب الله لبنان تنها واکنش نظامی نسبت به این گروه نخواهد بود، بلکه به معنای اعلان جنگ به کل لبنان است. در سایه این مساله اکنون کل دولت لبنان نیز در راستای حزب الله خواستار حفظ تمامیت ارضی خود در مقابل هر گونه تهدیدی هستند. در همین راستا هم اکنون بخشی از بدنه سیاسی لبنان در همین خصوص واکنش هایی را نشان داده و خواستار حمایت پررنگ تر از حزب الله و سلاح مقاومت هستند؛ چرا که در اظهارات مقامات و شخصیت های لبنانی به ویژه آقای میشل عون، رئیس جمهوری لبنان در مقر سازمان ملل این مساله به خوبی مشاهده شد. او به صراحت از سلاح مقاومت دفاع کرد. در ادامه میشل عون این مساله را به عنوان اقدام ملی ضروری برای کل لبنان تعریف کرد. البته این را هم باید گفت که به نظر می آید این اظهارات پاسخی است به سخنان وزیر دفاع اسرائیل مبنی بر این که “لبنان همان حزب الله و حزب الله همان لبنان است”. پس در بستر نکاتی که گفته شد شاید تنش ها میان دو طرف افزایش پیدا کند، اما این که این مساله و سطح تنش ها به جنگ نظامی برسد، کمی دور از ذهن است. البته در این خصوص دو تحلیل کاملا متفاوت وجود دارد؛ تحلیل اول حاکی از آن است که تمام واکنش های اسرائیل از آرایش نظامی تا وضعیت احزاب و اظهار نظرات شخصیت های نظامی و سیاسی اسرائیلی در حکم “بلوف” است، چرا که با رصد شرایط میدانی و واقعیت های موجود قطعا اسرائیل شرایط حضور در یک جنگ نظامی را ندارد و در این خصوص دلایل متعددی نیز ارائه می شود که برآیند این دلایل رویارویی حزب الله و اسرائیل و حضور رژیم صهیونیستی در یک جنگ نظامی را در آینده ای نزدیک و یا حتی میان مدت دور از ذهن می کند. چرا که اکنون منطقه خاورمیانه در بستر بحران ها و تنش های مختلف گرفتار است و همه کشورهای عربی و غیر عربی درگیر مسائل و بحران هایی به صورت مستقیم و غیر مستقیم هستند؛ لذا در سایه این نکته تل آویو نیز تمایلی به ایجاد بحرانی جدید و متوجه شدن نگاه های کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عربی و اسلامی و سازمان ها و نهادهای بین المللی به منازعه احتمالی با حزب الله و لبنان ندارد. از طرف دیگر اسرائیل در برنامه ریزی میان مدت خود به دنبال عادی سازی و برقراری مناسبات دیپلماتیک با کشورهای عربی منطقه است که تا حدود زیادی هم این مساله با رفت و آمدهای دیپلماتیکی با دول عربی منطقه عملیاتی شده است. بنابراین تل آویو هر گونه اقدامی که منجر به تاخیر یا از میان رفتن این روابط و مناسبات و دستاوردهای سیاسی شود را از دستور کار خارج کرده است، تا همان طور که گفته شد نگاه های جهان عرب دوباره به مساله فلسطین و لبنان حساس نشود. ضمن این که جنگ با حزب الله در جهت عکس، باعث افزایش محبوبیت آن در جامعه لبنان شده است. به طوری که بالاترین آمار محبوبیت در جامعه لبنان به دوران بعد از مقاومت حزب الله در جنگ 33 روزه در سال 2006 برمی گردد و در ادامه نیز بیشترین حمایت را در جهان عرب و جهان اسلام در آن دوران پیدا کرد. لذا تحلیل اول در یک نگاه کلی وقوع جنگ را دور از ذهن می داند. اما در مقابل تحلیل دیگری وجود دارد که با نگاه به برخی از واقعیت های دیگر و پررنگ کردن آن، احتمال تنش و رویارویی را دور از ذهن نمی داند و خوش بینی تحلیل اول را نداشته و با نگاهی به تحولات میدانی، رویارویی را ناگزیر قلمداد می کند. در بستر تحلیل دوم، شرایط متشتت داخلی اسرائیل از پرونده فساد اداری – مالی بنیامین نتانیاهو تا تنش های درونی سایر احزاب با کابینه نخست وزیر اسرائیل و مسائلی از این دست، اقتضائاتی را به وجود آورده که احتمالا دولت در یک فرار رو به جلو و گمراه کردن افکار عمومی دست زدن به یک تنش نظامی را اقدام ضروری بداند. چرا که تاریخ این رژیم نشان داده است که همواره اسرائیل برای برون رفت از بحران داخلی، جنگ را تنها راه چاره می داند تا افکار عمومی را از داخل به خارج هدایت کند. مضافا این که جامعه اسرائیل از قدرت گیری حزب الله به خصوص پس از حضور در سوریه به شدت نگران است. چرا که این گروه، هم به لحاظ نظامی و هم به لحاظ جایگاه وزنه سیاسی خود، پیشرفت چشم گیری را داشته است. لذا تل آویو پس از بازگشت ثبات و آرامش به سوریه و استقرار کامل حزب الله در خاک لبنان، مضاف بر این که شاید بخشی از این نیروها در سوریه باقی بمانند، تهدیدات گوناگونی را از جانب حزب الله از خاک سوریه و لبنان در آینده علیه خود احساس می کند. بنابراین نزاع بین حزب الله و اسرائیل در آینده نزدیک به نظر اجتناب ناپذیر می آید. اما در کل علیرغم نکات یاد شده بازهم تاکید دارم که بسیار بعید است که رویارویی جدیدی میان حزب الله و اسرائیل در آینده نزدیک روی دهد. اما درعین حال این هوشیاری و توجه لازم در نزد مسئولین و سران حزب الله نیز وجود دارد که هیچ گاه نباید دشمن را دست کم گرفت یا نسبت به رفتار و اقدامات آن خوشبین بود.
پرسش: اما پس از اعلام عدم پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ و احتمال تحریم سپاه از سوی کنگره و در عین حال اقدام 26 اکتبر واشنگتن در خصوص تحریم حزب الله از سوی کنگره در موازات این مساله که سوریه برای اولین بار در طول بحران 6 ساله در چند وقت اخیر توانست با سامانه دفاع موشکی پهپادها و هواپیماهای جنگی اسرائیلی را هدف دهد و مضافا این که در راستای نکته شما حزب الله در سال 2006 نشان داد که پتانسیل مبارزه با اسرائیل را دارد که قطعا این پتانسیل با حضور در جنگ سوریه چنیدین برابر شده است. آیا مجموعه این نکات که به نوعی تروئیکای تهدید (تهران- حزب الله – دمشق) قلمداد می شود، سبب واکنش و تحریک اسرائیل برای حفظ موجودیت خود نخواهد شد؟ چرا که تل آویو مضاف بر عملیات متعدد آزمایشی و رزمایش هایی برای تمرین نیروهای نظامی در چند وقت اخیر در خواست های فراوانی از واشنگتن برای احداث پایگاه های نظامی در خاک خود را داشته است. در موازات این نکته اکنون نیروهای درمانی و بیمارستانهای نظامی و زیرزمینی در حیفا، بیت المقدس و تل اویو برای اسکان و درمان نیروهای نظامی در جنگ دایر شده است، به گونه ای که تنها در یک مورد بیمارستانی 2 هزار تخت خوابی در حیفا احداث شده که درمقایسه با کشوری مانند سنگاپور که بزرگترین بیمارستان آن 400 تخت است رقمی بسیار بزرگ بوده که این مساله حاکی از آمادگی و جدیت تل آویو برای یک رویارویی نظامی تمام عیار است. شما این واقعیت های میدانی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا وقوع جنگ احتمالی باز دور از ذهن به نظر می رسد؟
از دیدگاه من علیرغم نکاتی که مطرح شد نوعی دوگانگی در رفتار تل آویو در این خصوص دیده می شود. چرا که در بستر تروییکای تهدیدی که شما اشاره کردید، اسرائیل خود را ناگزیر از رویارویی برای حفظ موجودیت خود می داند. اما از سوی دیگر اسرائیل بیم آن را نیز دارد که در صورت رویارویی نظامی با حزب الله، نه تنها به اهداف خود دست پیدا نکند که حتی ممکن است جایگاه کنونی خود را هم در منطقه از دست بدهد. به خصوص که حزب الله به واسطه حضور چند ساله و نبردهای تمام عیار با تروریسم در بحران سوریه به نیرویی به مراتب کارکشته تر و حرفه ای تر بدل شده است. ما نباید فراموش کنیم که اسرائیل در هر رویارویی نظامی همواره روی سه اصل عمل کرده است. اول اصل کوتاه مدت بودن جنگ، دومین اصل ناظر بر این نکته است که رویارویی باید کمترین صدمه و خسارت را برای اسرائیل داشته باشد و سوم این که حتما جنگ باید برای رسیدن به یک پیروزی تضمین شده باشد. پس در شرایط فعلی رویارویی نظامی با حزب الله به مراتب کارکشته تر، این سه اصل را برای اسرائیل به ارمغان نمی آورد. چرا که هدف اسرائیل از ریسک اقدام نظامی علیه حزب الله لبنان، یا یک تضعیف تضمین شده حزب الله است یا نابودی تضمین شده آن؛ این مساله قطعا در استراتژی کلان اسرائیل این گونه تعریف شده است. پس در شرایط فعلی هر اقدام عملی اسرائیل برای تضعیف یا نابودی تضمین شده حزب الله، قطعا پاسخ و انتظارات لازمه را برای تل آویو نخواهد داشت. چون هر گونه تهدید حزب الله به خصوص اگر در خاک لبنان صورت بگیرد موجب تحریک کل جامعه لبنان و حزب اللهی خواهد شد که قطعا اگر در مقام پاسخ برآید، تل آویو ممکن است با تهدید موجودیت خود روبه رو شود. در خصوص آرایش نظامی یا درمانی که شما به آن اشاره کردید هم باید گفت که طبق تجربه سال 2006 اکنون تل آویو به این نتیجه رسیده است که رویارویی با حزب الله و جامعه لبنانی که به مراتب منسجم تر و آماده تر از جنگ 33 روزه هستند. نیز محبوبیت و حمایت از حزب الله اکنون در بدنه سیاسی – اجتماعی لبنان افزایش پیداکرده است. به گو نه ای که حتی معارضان و مخالفین داخلی حزب الله به واسطه افزایش محبوبیت این گروه مقاومت به یک ضعف قدرت رسیده اند، مضافا اینکه اکنون حزب الله بنای گسترش روابط خود را با برخی از کشورهای عربی در دستور کار دارد و از همین رو تمام این مسایل قطعا عامل بازدارنده ای برای اسرائیل در خصوص جنگ با حزب الله خواهد بود. اگرچه که نگرانی از نیروی مقاومت حزب الله همواره برای تل آویو وجود داشته و دارد. لذا این شرایط اکنون چالشی را برای دولت تل آویو ایجاد کرده که چه سیاستی را درمقابل قدرت گیری حزب الله داشته باشد.
پرسش: اما در موازات نکات یاد شده ما شاهد سفر 23 آگوست نتانیاهو به مسکو تا دیدار چهارم اکتبر (ماه جاری میلادی) ملک سلمان با پوتین در جایگاه نمایندگان و روسای دو کشور یا بهتر بگوییم دو غول نفتی جهان، سفر وزیر دفاع روسیه به تل آویو در 15 اکتبر و غیره هستیم؛ در یک نگاه کلی این نوع از رفتارهای دیپلماتیک را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا این دیدارها از برنامه ای برای دور کردن مسکو از محور مقاومت و به خصوص حزب الله در سوریه و لبنان خبر می دهد؟
علیرغم دیدارها و سفرهای ریاض و تل آویو به مسکو و گفتگوهای دو جانبه باید گفت که روسیه در قبال محور مقاومت و حمایت از آن سیاست های خاص خود را پی خواهد گرفت و یقینا این سفرها تاثیر چندانی در تغییر آن نخواهد داشت. ببینید سفرهای کشورهای عربی به روسیه عمدتا مربوط به شرایط خاورمیانه و نقش ویژه مسکو در این شرایط به خصوص در بحران سوریه است. لذا هر گونه تبادل نظر و گفت و گو با روسیه برای کشورهای عربی بسیار مهم است. از سوی دیگر مثلث ریاض – تل آویو – واشنگتن بدون شک به دنبال تضعیف جمهوری اسلامی ایران و هم پیمانان او خصوصا حزب الله لبنان است. اما در موازات این مساله در بستر واقعیت های میدانی رویارویی نظامی این مثلث با هم پیمانان تهران در سوریه وجود ندارد، لذا این مثلث با تمرکز بر روابط مسکو به دنبال کمرنگ کردن پشتیبانی بزرگترین حامی جریان مقاومت است و در مناسبات سیاسی این تحرکات و رفت و آمدها با هدف فشار بر تهران و نیروهای هم پیمان آن در راستای تضعیف آنها صورت می گیرد. لذا این سفرها برنامه ای برای روسیه در خصوص کنترل و محدود کردن کمک های روسیه است. اما این که در مقابل روسیه تا چه اندازه مطابق با برنامه این مثلث عمل کند و این که تا چه اندازه حمایت خود را از تهران و نیروهای همراه آن محدود کند در گرو تحلیل رفتارها و تحولات آینده است. هر چند که باید این نکته را نیز گفت که سفر ملک سلمان به روسیه با محوریت همکاری های دو جانبه اقتصادی و به خصوص مسائل مربوط به انرژی بوده است. درعین حالی که در خصوص تحولات میدانی خاورمیانه و نقش نیروهای مقاومت هم مذاکراتی انجام شده است. لذا در بستر این نکات شرایط خاورمیانه عموما به سمت پررنگ تر شدن کشورها در مناسبات سیاسی پیش می رود. به بیان دیگر هرچه خاورمیانه در مسیر ثبات گام بردارد، این نقش بیشتر نمود خواهد داشت چرا که آینده سوریه تقریبا برای تمام خاورمیانه از اهمیت خاصی برخوردار است.
پرسش: در مصاحبه لیبرمن با خبرگزاری والا به صراحت از شکست معارضین سوری و پیروزی اسد سخن گفته شد. او در این راستا احتمال داد که در آینده نزدیک کشورهای اهل سنت میانه رو رابطه خود را با دمشق برقرار کنند. از سوی دیگر برگزاری انتخابات سال 2018 در بستر تحولات و تشتت داخلی سال جاری میلادی می تواند چالش هایی را برای اسرائیل پدید آورد. در صورتی که در موازات این مساله سال آینده میلادی برای حزب الله به واسطه فرو کش کردن بحران سوریه از افزایش ثبات و سکون خبر می دهد. آیا این مساله می تواند در قالب تهدیدی برای امنیت اسرائیل به خصوص در مناقشه ریشه دار جولان باشد. چرا که دولت نتانیاهو اکنون در رادیکالترین حالت خود قرار دارد و به واسطه مطرح بودن پرونده هزار و 2 هزار و دلفین مورد انتقادات شدیدی از سوی جامعه داخلی اسرائیل و بدنه سیاسی بوده و اختلافات شدیدی با سایر احزاب ائتلافی کابینه داشته است. خصوصا همین لیبرمن اکنون به یکی از جدی ترین منتقدین نتانیاهو بدل شده است؟
ببینید علیرغم اینکه پرونده فساد مالی و اداری نتانیاهو که می تواند مشکلات جدی ای را برای او ایجاد کند اما در عین حال این احتمال نیز وجود دارد که نتانیاهو هر اقدامی را برای برون رفت از این چالش مجاز بداند. هر چند که به واسطه اختلافات کابینه شاید همراه کردن کل دولت برای اقدام نظامی علیه سوریه و حزب الله از سوی نتانیاهو به آسانی انجام نگیرد که خود این مساله نیز در موازات فساد نخست وزیر موجب شکل گیری یک دوگانگی میان مقامات اسرائیلی شده است. اما در راستای نکته شما در خصوص احتمال بازگشت روابط کشورهای عربی اهل سنت میانه رو با دمشق بعد از ایجاد ثبات در سوریه هم باید گفت که در صورت این نزدیکی، این کشورها می توانند در اولین و طبیعی ترین اقدام بازگشت سوریه را به اتحادیه عرب رقم بزنند. هر چند که اکنون اتحادیه عرب چندان محلی از اعراب ندارد. اما خود نفس این اقدام می تواند نشانه ای مثبت بر ائتلاف و اتحاد سیاسی در بر قراری روابط این کشورها با سوریه باشد. اما واقعیت میدانی هم در این خصوص نباید نادیده گرفته شود. در بستر این واقعیات من بسیار بعید می دانم که کشورهای عربی اهل سنت میانه رو منطقه تمایلی به ارتباط با سوریه و به خصوص دولت اسد داشته باشند. من فکر می کنم که فاصله زیادی تا نقطه ایده آل برای برقراری روابط وجود دارد، چرا که هنوز این کشورها به اشتباهات خود در بستر 6 سال بحران آفرینی برای سوریه اعتراف نکرده اند و این مساله نشان از عدم بازگشت این کشورها به سمت دمشق دارند. هر چند که بر خلاف این کشورهای عربی، برخی دول اروپایی تمایل بیشتری برای برقراری ارتباط با دمشق دارند. گر چه شرایط کنونی و آینده خاورمیانه ناشی از تصمیماتی است که بازیگران قدرتمند فرامنطقه ای برای کشورهای عربی رقم می زنند. لذا تضعیف و یا پایان عمر داعش و تروریسم در سوریه به معنای بازگشت سریع به ثبات و سکون در این کشور نخواهد بود. بنایراین ادامه مدیریت ناامنی در این منطقه قطعا از طریق تروریسم و با برنامه ریزی و حمایت بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای پی گرفته خواهد شد که این سیاست کماکان می تواند باعث درگیر کردن حزب الله شود تا تمام انرژی و توجه آن را از تهدیدات اسرائیل دور کند.
پرسش: درراستای نکته شما اکنون دول اروپایی جلوتر از کشورهای عربی به اشتباهات خود در سوریه اعتراف کرده و در راستای افزایش ناامنی در اروپا به واسطه گسترش تروریسم خواهان حل بحران سوریه از طریق مذاکرات سیاسی شده است. در سایه این مساله آینده سوریه را در سال 2018 چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا این مساله می تواند در برنامه آتی حزب الله تاثیر گذار باشد؟
اگر فاز سیاسی حل بحران سوریه به همین منوال درقالب نشست آستانه یا ژنو پیش رود و همچنین پیش روی های میدانی علیه تروریسم ادامه داشته باشد، سال 2018 سال بهبود و گسترش ثبات در سوریه خواهد بود و در سایه این مساله سال آتی می تواند باعث بازگشت کشورها و گسترش روابط با سوریه به خصوص از جانب اروپا باشد و در این راستا نیز برخی از بنگاه های بزرگ اقتصادی با گسترش ثبات به دنبال حضور در بازسازی سوریه خواهند بود. لذا باید شرایط مناسب و مثبتی را برای سوریه در سال 2018 درنظرگرفت. اما در عین حال مهمترین مساله ای که باید در آینده 2018 سوریه مد نظر قرار گیرد، بررسی اوضاع اجتماعی این کشور است. امروز در سایه بحران 6 ساله بسیاری از ساکنین سوریه از خانه و کاشانه خود آواره شده اند که در صورت ثبات در سال 2018 ما باید شاهد بازگشت موج آوارگان به این کشور باشیم که این مساله تعارضات اجتماعی فراوانی را از ابعاد گوناگون اقتصادی، اشتغال و… داشته باشد. با تحلیل این شرایط می توان به تاثیر تحولات میدانی سوریه در سال آتی بر حزب الله نگاه داشت. پس اگر سوریه بتواند در آینده بر مشکلات تا حدی فائق آید قطعا حزب الله هم می تواند بخشی از توان و انرژی خود را صرف مسائل خود در لبنان و تعارضات خود در مرزهای جنوبی با اسرائیل کند. در این صورت مرزهای جنوبی شاهد بازگشت موج نیروهای تجربه دیده حزب الله در سال آتی خواهد بود که می تواند برای ارتش اسرائیل به بزرگ ترین چالش بدل شود.
منبع: دیپلماسی ایرانی
0 Comments