شورای راهبردی آنلاین - رصد: نامعلومی راهبردی عامل غیرقابلپیشبینی در طرح و برنامههای یک کشور به شمار میرود. یک کشور ضعیف طی چند دهه میتواند به یک کشور قدرتمند تبدیل شود. همچنین یک کشور قدرتمند طی چند سال میتواند سقوط کند.
ست کراپسی و هری هالم در مطلبی که موسسه هودسون آن را منتشر ساخت، نوشتند: جولای امسال هشتادمین سالگرد نبرد بریتانیا است که یکی از نبردهای مهم در جریان جنگ جهانی دوم و بزرگترین حملات هوایی در تاریخ بشر بود. در این نبرد که چهار ماه از جولای تا اکتبر 1940 به طول انجامید نیروی هوایی آلمان نازی با بمباران راهبردی هدفهای نظامی و صنعتی بریتانیا قصد داشت با کسب برتری هوایی زمینه را برای حمله و اشغال این کشور فراهم کند. سینما و داستان اقدامات تاکتیکی این نبرد را جاودانه ساختهاند. همانطوری که انتظار میرود تعداد اندکی از جنبههای درگیری مدرن قدرت ابتکاری نبرد هوایی را به خود جلب میکند که در آن ناوگان هوایی دشمن و جنگندههای آن در یک رقص مرگبار هوایی شرکت میکنند.
اما ماشینهای پرندهای که مانع از برتری هوایی موردنیاز هیتلر برای حمله شد و آینده اروپا را از ستم نازی رهایی بخشید ابزارهای نظامی مطلوب نیروی هوایی سلطنتی نبود. در حقیقت در تمامی دوران بین دو جنگ، طراحان نیروی هوایی انگلیس و آمریکا مجذوب بمبافکنهای دوربرد شده و باور داشتند که بمباران هوایی علیه تأسیسات صنعت نظامی و در برخی موارد جمعیت غیرنظامی نیاز به دیگر بخشهای نیروهای مسلح را از بین میبرد.
تولید جنگندههای انگلیسی بهطورجدی تا سال 1938 آغاز نشد. فرماندهی جنگنده نیروی هوایی انگلیس که هماهنگی دفاع هوایی این کشور را در سراسر نبرد بریتانیا عهدهدار بود در سال 1936 تأسیس شد. گروه 60 نیروی هوایی انگلیس در فوریه 1940 تأسیس گردید.
این امر نامعلومی بنیادی را نشان میدهد که هر طراح نظامی باید به هنگام طراحی نیروها با آن مواجه شود. تا زمان انجام نبرد، واقعیات تاکتیکی و عملیاتی بشدت مبهم است. معهذا، پیشرفتهای فناورانه میتواند سرمایهگذاریهای نظامی مهم را بلااثر و منسوخ سازد؛ همانگونه که در ارتباط با کل نیروی بمبافکن نیروی هوایی انگلیس در سال 1938 یا اسکادرانهای صلیبی آلمان در سال 1906 اتفاق افتاد. حتی شایستهترین طراحان با بهترین اطلاعات باید نامعلومی راهبردی را مدنظر داشته باشند.
اما شناسایی نامعلومی راهبردی پیامدهایی برای نیروهای متعارف، بهویژه در دریا دارد. قدرت دریایی توانمند ساز راهبردی نهایی است. تنها نیروی زمینی میتواند سرزمین را حفظ کند و اراده و خواست خود را به دشمن تحمیل کند. نبرد زمینی مدرن از نبرد هوایی غیرقابلتفکیک و جداییناپذیر است.
البته قدرت دریایی برخلاف قدرت زمینی و هوایی و نیز برخلاف قدرت فضایی و قدرت سایبری انعطافپذیری و عمق دارد. بهویژه تأثیرات قدرت دریایی برای قدرتهای بزرگ فراتر از جنگ مستقیم است. اگرچه کشتیهای جنگی برای نابود ساختن دیگر کشتیهای جنگی ساختهشدهاند؛ اما نیروی دریایی دستیابی به کنترل بر دریا از طریق ناوگان دریایی یا حملات آبی-خاکی، دیگر عملیات نظامی را تسهیل میکند.
قدرت دریایی به صاحبان آن اجازه میدهد از طریق محاصره در زمان صلح یا جنگ، بر اقتصاد دشمن فشار وارد ساخته، نیروها رابین میدانهای مختلف جابجا کرده، با متحدان ارتباط برقرار نموده و در بسترهای مدرن حملاتی علیه اهداف آشکار در داخل سرزمین انجام دهد. آمریکا در سراسر قرن بیستم پی به این حقیقت مهم یعنی اهمیت قدرت دریایی برد، اما بودجه این کشور رشد نداشته است. این در حالی است که بودجه نظامی چین همواره افزایش دارد. بعلاوه، درک آمریکا از اهداف نیروهایی دریایی روبه کاهش است.
قلمرو دریایی با منطق و جغرافیای خود در مقایسه باقدرت زمینی بینظیر است. در حقیقت زمین و دریا دو قلمرو اساسی جغرافیای انسانی به شمار میروند. به همین دلیل یونانیها بین قدرت دریایی و زمینی تمایز قائل بودند. فهم قدرت دریایی مستلزم تخصص گرایی نظامی و راهبردی است. این امر بازدارندگی متعارف را در هر مبارزه قدرت بین قدرتهای بزرگ تقویت میکند. نیروهای دریایی قدرتهای عمده باید عملیات روبهجلو انجام دهند.
اهمیت برتری قلمرو دریایی در رقابت نوظهور بین قدرتهای بزرگ با چین شرایط را برای ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا بهطور روزافزون مشکل میسازد. ستاد مشترک نیروهای مسلح قدرت هر یک از نیروها را محدود ساخته و موقعیت رئیس ستاد را به موقعیت برتر میان برابرها تبدیل میکند. نتیجه این امر توزیع برابر نیروها، مأموریتها و بودجه میان بخشهای مختلف نیروهای مسلح است. کنگره آمریکا به دنبال حل این مشکل و سازماندهی ارتش بوده است. کنگره این سیستم را چند دهه پیش برای متمرکز ساختن وزارت دفاع تعبیه کرده است. این وضعیت مدتهاست که ادامه دارد.
امروزه، خدمات دریایی در بیان مفاهیم استراتژیک خود محدود شده است. ارتش (نیروی زمینی) بزرگترین و از حیث اداری قویترین است و میتواند قدرت بوروکراتیک انباشت کند. ارتش برخلاف نیروی دریایی ملزم نیست در زمان صلح دست به عملیات در اقصی نقاط دنیا بزند. ارتش بهواسطه نداشتن چنین الزامی، میتواند برتری قاطعی از حیث موقعیت نیروها و قدرتی که به دنبال آن است به دست آورد.
دولت فعلی آمریکا تعصب مشهودی را نسبت به ارتش نشان داده است. وزرای امور خارجه و دفاع تحصیلکرده وست پوینت هستند. دو تن از مشاوران امنیت ملی رئیسجمهور افسران ارتش بودهاند. مشاور امنیت فعلی ترامپ بهعنوان قاضی در ارتش خدمت کرده است.
وضعیت نیروهای مسلح آمریکا نشان میدهد که برنامهریزان و طراحان نیروها از کنترل نیروی دریایی خارج شده است. نیروی دریایی بجای اینکه از دانش خود برای ارزیابیهای مربوط به ساختار نیرو، ازجمله ارزیابی در خصوص ناو هواپیمابر استفاده کند به مطالعات دفتر وزارت دفاع متکی است.
اگرچه دفتر وزارت دفاع از برآوردهای نیروی دریایی بهعنوان مبنا استفاده میکند، اما در حقیقت ارزیابی ساختار نیرو در نبود دادههای نیروهای دریایی صورت میگیرد و این امر رقابت بین ایدههای نظامی در آمریکا را نشان میدهد و این خود یک مشکل جدی است.
در دوره همهگیری ویروس کرونا سیاستمداران، نیروهای مسلح را به کاهش هزینهها بدون در نظر گرفتن منافع آمریکا تشویق میکنند. در ستاد مشترک نیروهای مسلح، نیروی دریایی کمترین قدرت نهادی را در اختیار دارد و بعید است در چنین دورهای بودجهای که برابر با شایستگی آن باشد دریافت نماید. اینیک اشتباه خواهد بود. استراتژیهای بازدارندگی آمریکا در مهمترین نقطه راهبردی جهان یعنی غرب پاسیفیک متمرکز بوده و مبتنی بر نیروی دریایی خواهد بود.
0 Comments