حسن احمدیان در مطلبی که اندیشکده بلفر برای امور علمی و بینالمللی آن را منتشر ساخت، نوشت: قدرت ایران ضمن اینکه بیانگر رفتار راهبردی موفق این کشور است، همچنین نتیجه اشتباه محاسباتی سیاستهای منطقهای رقبای ایران نیز هست.
به عنوان نمونه، عملیات نظامی و سیاسی فاجعهبار عربستان سعودی در سوریه، یمن، قطر و لبنان از بخش زیادی از نفوذ و قدرت سنتی ریاض کاسته، ضمن اینکه موقعیت ایران را ارتقا داده است. این سیاستهایی است که آمریکا از پشت پرده هدایت کرده و موجب کنشگری بیشتر در میان کشورهای عربی شده است که به چتر امنیتی آمریکا خو گرفتهاند. شکست و ناکامی کمپینهای عربی به میزان بیسابقهای منجر به تقویت «محور مقاومت» به رهبری ایران شده است.
ایران که به طور غیرمستقیم هدف سیاستِ آمریکا که هدایت از پشت پرده است، قرار گرفته، اکنون با تلاشهای سازماندهی شده آمریکا برای برقراری یک ترتیبات منطقهای (ناتوی عربی – اتحاد استراتژیک خاورمیانه) مواجه است که هدف این اتحاد به عقب راندن ایران است.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا از زمانی که ریاست جمهوری این کشور را به دست گرفته است، پیامهای متفاوت و بعضا متناقضی داده است. سخنان و سیاست ضد ایرانی وی از یک طرف به موازات درخواست برای نشست بدون پیش شرط با ایرانیها از طرف دیگر، به نظر متناقض است. همانطور که نشست رهبران آمریکا و کره شمالی در سنگاپور نشان میدهد این تناقضات ممکن است دو روی یک سکه باشد.
عدهای بر این باور هستند که مذاکرات اخیر آمریکا برای ایجاد ناتوی عربی در میان پنج کشور عربی باید مایه نگرانی ایران باشد، چرا که هدف چنین اقدامی همسو با فعالیت ضدایرانی دولت ترامپ است. به عبارت دیگر، هدف مشخص چنین اتحادی مقابله با ایران است. از دیدگاه ایران این امر با پیشنهاد رئیس جمهور آمریکا برای مذاکره بدون پیششرط در تضاد است. صرفنظر از اینکه پیامهای ترامپ هماهنگ است یا خیر، جمهوری اسلامی ایران نمیتواند با طرف تهدیدکننده مذاکره کند. در واقع هیچکس در تهران نمیتواند به چنین مذاکراتی ورود کند.
با چنین سابقهای، به نظر میرسد ایران درباره تلاشهای آمریکا برای تشکیل ناتوی عربی نگرانی ندارد. در حقیقت کمپین ضد ایرانی واشنگتن در خاورمیانه و فراتر از آن در چارچوب منطق ترامپ به نام «منطق دوشیدن» میگنجد. تهران با علم به دسترسی و نفوذش و موقعیت قوی «محور مقاومت» در مقایسه با رقبای عربش پیشتازی میکند و به نظر میرسد آماده مواجهه با هر چالشی است. ایران میداند که ایده تشکیل ناتوی عربی امر جدیدی نیست، بلکه موضوعی تکراری و شکستخورده است.
تهران میداند که کمپین دولت ترامپ علیه ایران میتواند نتایج تلخی برای منطقه به همراه داشته باشد. این امر مستلزم این پرسش است که پایه و اساس عکسالعمل آرام ایران نسبت به تلاشها برای تشکیل ناتوی عربی واقعا چه چیزی میتواند باشد؟
واضح است که یک سیاست «هدایت از پشت پرده» با سازماندهی جدید در عصر ترامپ در دستور کار قرار گرفته است. رئیس جمهور آمریکا به جای درخواست از عربستان برای «به اشتراک گذاشتن خاورمیانه با ایران» در حال سازماندهی یک جبهه ضد ایرانی برای کاهش سهم ایران از منطقه است، اما امکان موفقیت در فائق آمدن بر اختلافهای میان کشورهای عربی و تشکیل یک ائتلاف جدید دور از ذهن است. به عنوان مثال برخی کشورهای عربی شامل آنهایی که در ناتوی عربی هستند ازجمله قطر و عمان به ایران نزدیکتر هستند تا به عربستان، درحالیکه دیگران مانند کویت در تلاشند تا بیطرف باقی بمانند. ازاینرو سیاست جدید واشنگتن احتمالا توسط شرکای مطلوبش بیشتر به چالش کشیده میشود.
اما برخلاف تمامی احتمالات اگر ناتوی عربی پس از نشست مقرر آمریکایی-عربی در اکتبر به پیش برود، چه میشود؟ چنین امری سه پیامد عمده دارد. اول اینکه با حمایت از کشورهای عرب سنی، سیاست جدید آمریکا ممکن است اختلاف فرقهای در خاورمیانه افزایش یابد. با اینکه این اختلاف در طول 15 سال اخیر افزایش یافته است، سیاست دولت ترامپ میتواند باعث صفآرایی شیعیان منطقه پشت سر ایران حداقل در مواجهه با آمریکا و شرکای سنیاش شود. دوم اینکه گنجاندن هشت رژیم خودکامه در موقعیت نظامی پیشبینی شده تلاشی برای مشروعیتزدایی خود است. سوم اینکه ذهنیت «با ما یا علیه ما» برای خارج کردن کشورهایی مانند ترکیه از ناتوی عربی باعث قویتر شدن جبهه تحت رهبری ایران و نزدیکتر شدن آنکارا به تهران میشود.
فقدان زنگ خطر در سمت ایران برای مقابله با برنامههای ناتوی عربی ناشی از این حقیقت است که هیچ یک از سه پیامده یادشده منافع ایران را به خطر نمیاندازد.
با وجود این، ایران مراقب تلاشهای جدید آمریکا است. این امکان وجود دارد که ناتوی عربی به ائتلافی گستردهتر و خصومتآمیز تبدیل شود. چنین سناریویی مسلما باعث افزایش تهدید نظامی و امنیتی آمریکا، اسرائیل و شرکای عرب علیه ایران و متحدانش میشود. در چنین شرایطی انتظار میرود ایران با استفاده از بازی مشابه زمان دولت اوباما از جمله با بهکارگیری ائتلاف بازیگران دولتی و غیردولتی برای مواجهه با چالشهای جمعی مقاومت بیشتری نشان دهد.
احتمال موفقیت سیاست آمریکا برای «عقب راندن» دسترسی منطقهای ایران بسیار کم است. واشنگتن در وهله اول باید شکاف بین کشورهای عضو ناتوی عربی را از بین ببرد که امری دشوار برای یک رئیس جمهور کم حوصله است. به شرط اینکه از حیث سیاسی شکاف میان کشورهای عربی کم شود، آمریکا همچنین باید شرکای خود را به لحاظ نظامی و امنیتی به هم نزدیکتر کند که امری به مراتب دشوارتر است. آمریکا باید برای ایجاد نیروی نظامی جدید شروع به آموزش و صادرات تسلیحات کند.
با فرض اینکه فشارهای ترامپ «ماموریت غیرممکن» را ممکن سازد، میتوان اینطور تصور کرد که ایران و محور مقاومت هم به همان اندازه آماده مواجهه با هر چالشی هستند. از اینرو، معلوم نیست که ناتوی عربی دقیقا چه چیزی به این منطقهی در نوسان اضافه خواهد کرد. حمایت از یک طرف از اختلافات فرقهای، تقویت رژیمهای خودکامه و به حاشیه راندن بازیگران مهم اجزاء سیاست دوراندیشانه برای کاهش تنشها و ایجاد یک خاورمیانه پایدارتر نیست. در عوض چنین رویکردی نتیجه عکس خواهد داشت: تنش بیشتر، بیثباتی بیشتر و دسترسی تثبیتشده ایران در منطقه و جدایی بین فرقههای مختلف.
0 Comments