معادلات پیچیده اسرا
سم هلر معتقد است آمریکا در تقویت شرایطی که به کاهش دائمی ستیزهجویی جهادگرایان در سطح محلی منجر میشود، چندان موثر عمل نکرده است. |
متن کامل مصاحبه تحلیلگر ارشد گروههای مسلح غیردولتی در گروه بینالمللی بحران با سایت شورای راهبردی روابط خارجی را که به صورت ایمیلی انجام گرفته[1]، در زیر بخوانید:
در ابتدا اجازه دهید نکته ای را درباره اسم گذاری ها توضیح بدهم: «سلفی –جهادگرایی» یا «جهادگرایان» یک زیرمجموعه خاص از ستیزه جویان اسلام گرای سنی هستند که برجسته ترین نمونه های آنها القاعده و گروه به اصطلاح دولت اسلامی (داعش) هستند. آنها یک ایدئولوژی دارند که «سلفی-جهادگرایی» نامیده می شود؛ این اصطلاحی است که خودشان از آن استفاده می کنند. آنها معرف مفهوم اسلامی «جهاد» نیستند، و ارجاعات من به «جهادگرایان» و «جهادگرایی» نباید به عنوان بازتابی از «جهاد» یا به طور کلی اسلام در نظر گرفته شود.
امروز تهدید «جهادگرایی» بیشتر از گذشته است، اما همان طور که در مقاله اخیرم برای گروه بحران نوشتم، ما باید در خصوص ارزیابی و تشخیص کمیت آن تهدید دقت کنیم. «جهادگرایان» بسیار زیاد و به لحاظ جغرافیایی گسترده هستند و چه برای آمریکا، اروپا یا ایران همچنان یک تهدید تروریستی بینالمللی محسوب میشوند. «جهادگرایان» هنوز هم در درجه اول در مناقشههای محلی میجنگند و در سالهای اخیر به واسطه ناکامی دولتها و نزاع مدنی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا قدرت گرفتهاند.
در حالی که «جهادگرایان» در درجه اول مشغول مناقشات محلی هستند، ایران و متحدان محلیاش نظیر حزب الله لبنان را در مقابل خود میبینند. بنابراین بسیاری از «جهادگرایان» ایران و متحدانش را از جمله دشمنان اصلی و بدیهی خود در نظر میگیرند.
در کل خصومت با مسلمانان شیعه نیز برای «جهادگرایان» مذهبی مرکزیت بیشتری یافته است. «سلفی-جهادگرایی» برای تجسم بخشیدن به یک برنامه خشونت و انقلاب، بر طرد بدعتگذاری مذهبی و «بت پرستی» مورد نظر سلفیگرایان سنی تکیه کرده است. در عین حال، این ابومصعب الزرقاوی در القاعده عراق بود که در ابتدا احساسات ضد شیعی سلفیگرایان را به اقدامی واقعی و دانسته تبدیل کرد و – هم به دلایل عقیدتی و هم به دلایل راهبردی- خشونت علیه شیعیان را در اولویت قرار داد. زرقاوی و جانشینانش در عراق همچنین همان فرقهگرایی مرگبار را در سراسر جنبش بینالمللی «جهادگرایی» اشاعه دادند. تکرار خشونت در عراق و در مناقشاتی نظیر جنگ داخلی سوریه آن خصومت فرقهای مرگبار را میان «جهادگرایان» از جمله در کشورهای دوردستی به جریان درآورد که ایران هیچ نقشی در آنها ندارد یا دارای تعداد کمی شیعه و یا فاقد آن هستند.
از هم گسیختگی جنبش جهانی «جهادگرایی» از یک سو و از سوی دیگر از دست دادن تمرکز قدرت القاعده به خاطر نزاع داخلی بر سر قدرت نیز برای ایران و شیعیان خطرناک است. القاعده عراق – که خود را «دولت اسلامی (داعش)» میخواند – شیعیان را به شیوه ای هدف میگیرد که القاعده قبلا این کار را نکرده بود. اکنون، رقابت داعش با القاعده برای رهبری جنبش «جهادگرایی»، به آن انگیزهای قدرتمند می دهد تا از طریق هدف گرفتن شیعیان و ایران از جمله در داخل ایران روی دست القاعده بلند شود.
شاید آمریکا در کشتار و ناتوان کردن «جهادگرایان» در سراسر جهان به نسبت موثر بوده، اما در تقویت شرایطی محلی که به کاهش دائمی ستیزهجویی مذهبی منجر میشود، کمتر کارآمد بوده است. این شرایط شامل پشتیبانی و توانمند سازی حکومتهای کارآمد مردمی است که خودشان قادر باشند تهدید «جهادگرایی» محلی را مدیریت کنند. ممکن است در برخی موارد تمرکز آمریکا بر مبارزه میدانی با تروریسم –کشتار و دستگیری «جهادگرایان» – در واقع غیر موثر بوده باشد. در برخی موارد رویکرد اولیه نظامی-امنیتی در قبال مبارزه با تروریسم نفرت مردمی را علیه حکومت های محلی شریک با آمریکا برانگیخته است یا باعث پس زدن دیگر مولفههای غیرنظامی سیاست آمریکا شده که به ایجاد اجتماعات محلی انعطافپذیر کمک میکند.
هدف «سلفی-جهادگرایی» همواره سرنگونی چیزی است که «جهادگرایان» آن را رژیمهای نامشروع بتپرست حاکم بر مردم مسلمان در نظر میگیرند. این تفکر در پی این سرنگونی، به دنبال برپایی یک خلیفهگری آرمانی است که قانون شریعت، به قرائت آنها، بر آن حاکم باشد. محل اختلاف «جهادگرایان» راهبرد و از جمله چگونگی ترتیب و اولویتبندی اهداف مختلف بوده است. القاعده به لحاظ سنتی «دشمن دور» -آمریکا- را در اولویت قرار داده تا حمایت مسلمانان جهان را جلب و قدرت و اراده آمریکا را تضعیف کند. در نهایت، القاعده امیدوار است آمریکا را آنقدر ضعیف کند که از حمایتش از رژیمهای محلی دست بردارد، تا آنها تضعیف شوند. القاعده و نظریهپردازان «جهادگرایش» عمدتا استدلال میکردند که پیش از شکست دادن آمریکا و قدرت «صلیبی» که در هر صورت آنچه را «جهادگرایان» ساختهاند از بین خواهند برد، نمی توان یک دولت برپا کرد. اما داعش آماده بود از این مرحله صرف نظر کند و با تسخیر قلمرو، یک دولت «جهادگرا» برپا کند که تحت پرچم آن، مسلمانان سنی جهان را به صف کند. با این حال در عمل، تمایز میان این خط مشی های «جهاد گرایی» قابل محو شدن است. اغلب وابستههای القاعده در مناقشات محلی میجنگند، حتی با وجودی که یک جهانبینی فرا ملیتی دارند و ممکن است بر روی یک ظرفیت «عملیات بیرونی» برای انجام حملات تروریستی بینالمللی خوابیده باشند. و اگرچه داعش عمدتا مشغول کنترل محلی است، در عین حال برای تقویت وجهه مذهبی خودش و ترور دشمنانش حملات بینالمللی را هدایت و ترغیب میکند.
و در عین حال همان طور که در مقاله اخیرم در گروه بحران تاکید کردم نباید با «جهادگرایان» به عنوان یک بلوک یکپارچه و بدون تفاوت رفتار شود. القاعده و داعش به عنوان سازمان، اهدافی راهبردی دارند، اما بسیاری از جنگجویان آنها افرادی محلی هستند که در مناقشات محلی و احتمالا به دلایل محلی میجنگند. چشمانداز و انگیزههای کادرهای کهنه سرباز و فراملیتی احتمالا با سوریهایی که در سوریه میجنگند یا عراقیهایی که در عراق میجنگند، بسیار متفاوت است. برخورد با این انواع مختلف از «جهادگرایان» مستلزم برخوردهای سیاسی متفاوتی هستند.
مذاکرات یکی از گزینههای سیاسی غیرنظامی است که میتواند به محدود کردن «جهادگرایی» کمک کند. با این حال ممکن است آن انواع مذاکره که سودمندترین نوع برای محدود کردن ستیزهجویی «جهادگرایی» هستند، بر مبارزه با تروریسم متمرکز نباشند.
اولین اولویت باید مذاکره کردن برای خاتمه دادن به مناقشاتی باشد که «جهادگرایان» در آن میجنگند. «جهادگرایان» در بافتهای شکست دولت، اختلافات اجتماعی و جنگ رشد میکنند. همان طور که گروه بحران استدلال کرده است، «جهادگرایان» به ندرت این جنگها را آغاز یا حتی به صورت قاطعانه هدایت میکنند. در عوض، «جهادگرایان» به شکلی فرصت طلبانه وارد مناقشاتی میشوند که عمدتا برای دلایل نامرتبط دیگر آغاز شدهاند، حتی اگر مشارکت «جهادگرایان» حل آن مناقشات را دشوارتر کند. برای کنترل یا خاتمه دادن به این مناقشات، باید نهایت تلاش صورت گیرد و «جهادگرایان» را از شرایطی که به استخدام نیرو و اقدام نظامی منجر میشود، محروم کرد.
همچنین ممکن است در برخی موارد، مذاکره با خود «جهادگرایان» یا با متحدان شبهنظامی مذهبی آنها عاقلانه باشد. این گروهها از دیدگاههایی غیرقابل تحمل یا مسموم پشتیبانی میکنند، اما شاید بتوان با برخی از آنها، به توافقات یا تفاهمهایی محدود و کاربردی رسید که بتواند مناقشات مرگبار را تخفیف یا خاتمه دهد. تجربه تعامل و مذاکره همچنین میتواند این گروهها را تغییر دهد و اشکالی از سیاستهای غیرخشونت بار را به آنها بیاموزد و عناصر عملگراتر این گروهها را از تندروهای غیرمنعطف جدا سازد.
سیاست موثر برای مبارزه با ستیزهجویی «جهادگرایانه» هم مستلزم یک رویکرد «نرم» و هم یک رویکرد «سخت» است، نه یکی از آنها. «جهادگرایی» به شکل معاصر پدیدهای پیچیده و چند لایه است که نیازمند یک پاسخ سیاسی پیچیده مشابه است.
بدون تردید برخی «جهادگرایان» هستند که برای دیگران خطری فوری محسوب میشوند و فقط با زور میتوان آنها را متوقف کرد، اما تعداد «جهادگرایان» در دو دهه گذشته به صورت تصاعدی افزایش داشته و نه تنها شامل کادرهای فراملیتی بی رحم است، بلکه هزاران مرد جوان نیز در جنگهای محلی میجنگند. این که فقط تلاش شود تا همه این افراد کشته شوند نه واقعگرایانه و نه معقول است. در عوض یک پاسخ سیاسی هوشمندانه باید اعضای کمکی و حاشیهای گروههای «جهادگرا» را جدا و مرخص شدن آنها و ادغام دوباره شان در اجتماع را تسهیل کند. سیاست همچنین باید در جهت رسیدگی به شکافها و اختلافاتی کار کند که در اصل انگیزهبخش بسیاری از این جنگجوها هستند و به کادرهای کهنه سرباز اجازه میدهد این جوانان را به سوی ستیزهجویی «جهادگرا» بکشاند.
اختلافات فرقهای در میان این شکافهای اجتماعی قرار دارند. دودستگی فرقهای به لحاظ اجتماعی آسیبرسان است، اما در عین حال افراطیترین فرقه های ستیزه جو از جمله «جهادگرایان» را توانمند میسازد. «جهادگرایان» در اجتماعی که گرفتار شکاف فرقهای است، از این اختلافات استفاده میکنند تا ادعا کنند که قهرمانانی برای مسلمان سنی مذهب محلی هستند و به این ترتیب تلاش کنند سنیها را برای هدف خود به صف کنند. سیاست باید از تقویت دوباره اختلاف فرقهای یا ایجاد یک فضای محبوب شووینیسم فرقهای جلوگیری کند، نه این که از تنوع فرقهای عادی و بیان مثبت هویت مذهبی جلوگیری شود.
[1] لازم به توضیح است که به دلیل ایمیلی بودن مصاحبه، امکان مباحثه و محاجه برای تدقیق پاسخها فراهم نبود؛ با این حال برای کمک به غنای مطالعاتی پژوهشگران و کارشناسان، متن کامل این مصاحبه منتشر میشود.
0 Comments