جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
مسیر دوگانه بلندپروازیهای جهانی چین
جیک سالیوان در یادداشتی که وب سایت اندیشکده کارنگی منتشر کرد؛ نوشت: با نگاهی به برنامه نیروی دریایی چین مشخص میشود که پکن بین سالهای 2014 و 2018 ناوگانی بیش از تعداد کل ناوگان نیروی دریایی همه کشورهای آلمان، هند، اسپانیا و انگلیس به دریا انداخته است. چین به دنبال سلطه بر صنایع و فنآوری پیشرفته است که توزیع قدرت نظامی و اقتصادی آینده را تعیین خواهد کرد. پکن کارزاری برای کنترل راههای دریایی آن سوی سواحل چین دنبال کرده و گزارشها از برنامه این کشور برای ایجاد زنجیرهای از پایگاهها و تاسیسات لجستیکی در مناطق دور حکایت میکند. همچنین، چین برای گزینش روشهای تبدیل نفوذ اقتصادی به قدرت اقتصادی در سراسر آسیا- اقیانوسیه و فراتر از آن، فعالیتی سازمان یافته دارد.
واقعیت این است که چین اکنون آشکارا بر جاهطلبیهایی تاکید میکند که قبلا آنها را رسما پنهان میکرد. شی جین پینگ سال 2017 اظهار داشت که چین وارد «عصر جدیدی» شده و باید «در جهان نقش محوری داشته باشد». اگر چین در آرزوی تبدیل شدن به یک ابرقدرت است، برای رسیدن به این مقصد میتواند دو راه را انتخاب کند. راه نخست همان راهی است که تا به حال راهبردشناسان آمریکا ضمن اذعان به بلندپروازیهای جهانی چین، بر آن تاکید کردهاند. این راه از منطقه چین و بهویژه از غرب اقیانوس آرام میگذرد. این روش بر ایجاد برتری منطقهای به عنوان پلهای برای قدرت جهانی متمرکز شده و درست شبیه راهی است که خود آمریکا زمانی آن را پیموده است. مسیر دوم کاملا متفاوت است، زیرا ظاهرا قوانین تاریخی ژئوپلیتیک و راهبرد را نفی میکند. در این رویکرد، ایجاد موضع قدرت شکستناپذیر در غرب اقیانوس آرام کمتر مورد توجه بوده و بیشتر بر محاصره نظام ائتلاف آمریکا و حضور نیرومند در این منطقه از طریق نفوذ اقتصادی، دیپلماتیکی و سیاسی چین در مقیاس جهانی تمرکز میشود.
این پرسشی مهم فراروی راهبردشناسان پکن است که چین کدام راه را انتخاب خواهد کرد. همچنین، این انتخاب مضامین زیادی برای راهبردشناسان آمریکا (و نهایتا کل جهان) خواهد داشت.
عقل متعارف حکم میکند که چین تلاش کند تا قدرت جهانی خود را بر هژمونی منطقهای استوار سازد. برای آمریکاییها این سناریو محتمل به نظر میرسد، زیرا نسخه چینیها برای آنها آشناست (برتری آمریکا از این طریق حاصل شده است). مسلما نشانههایی وجود دارد که چین نیز در این راستا حرکت میکند، چراکه سیاستهای این کشور ظاهرا به دنبال دستیابی به برتری منطقهای است. پکن سرمایهگذاری زیادی در پدافندهای هوایی پیشرفته، زیردریاییهای بیصدا، موشکهای ضد کشتی و دیگر تجهیزات ضد دسترسی منطقهای انجام داده است تا بتواند کشتیها و هواپیماهای آمریکایی را از سواحل خود دور نگه دارد و در محیط پیرامونی خود از آزادی عمل برخوردار باشد.
به همین ترتیب، چین در تلاش برای تضعیف روابط آمریکا با شرکای نظامی و متحدان پیمانی آن، ترکیبی از ترغیب، اجبار و دستکاری سیاسی به کار برده است. همچنین، ارتش آزادیبخش خلق چین نیز آشکارا اعلام کرده است که برای پیشبرد قدرت و مطیع ساختن تایوان به توسعه توانمندیهای نظامی پرداخته است. این امر توازن قدرت در منطقه را یک باره به هم زده و باقی تعهدات آمریکا در غرب اقیانوسیه را زیر سوال میبرد.
با این حال، دلایلی وجود دارد که در انتخاب این مسیر توسط چین برای دستیابی به موقعیت یک ابرقدرت جهانی، شبههای ایجاد میکند. در امور بینالمللی، خطر این تصور اشتباه همواره وجود دارد که دیدگاه رقیب به جهان همانند دیدگاه ماست و آنها تجربه ما را تکرار خواهند کرد. این امر بهویژه در مورد چین صدق میکند، زیرا پکن احتمالا تا به حال دریافته است که سلطه بر منطقه اطراف برای چین در مقایسه با مورد آمریکا بسیار دشوارتر است. آمریکا در پیرامون خود با ژاپن، هند، ویتنام، اندونزی و… مواجه نبود، در حالی که این کشورها در منطقه آبی و خاکی اطراف چین با این کشور مقابله میکنند.
احتمال دارد که چین به جای تمرکز بر هژمونی منطقهای به عنوان پیش نیاز هژمونی جهانی، راه را از طرف دیگر بپیماید. این راه دوم، چین را از شرق به غرب میبرد و با ایجاد نظم اقتصادی و امنیت جدید به رهبری چین در اوراسیا و اقیانوس هند، محوریت چین در نهادهای جهانی را تثبیت میکند. در این رویکرد، چین با اکراه میپذیرد که حداقل تا آینده قابل پیشبینی، توانایی اخراج آمریکا از آسیا را نداشته و یا قادر به عقب راندن نیروی دریایی آمریکا از حلقه اول جزایر غرب اقیانوسیه نخواهد بود.
فرض اساسی این رویکرد دوم این است که قدرت اقتصادی و فناورانه در ایجاد رهبری جهانی اساسا از قدرت نظامی سنتی مهمتر است و اینکه، برای حفظ این رهبری، حوزه نفوذ فیزیکی در شرق آسیا پیش نیاز ضروری محسوب نمیشود.
0 Comments