أحدث المقالات

تصاویر | ادای احترام ویژه محمد جواد ظریف به علی‌اکبر ولایتی؛ واعظی و بروجردی هم آمدند

جمعی از دیپلمات‌های وزارت امور خارجه با علی اکبر ولایتی، مشاور مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل دیدار و گفتگو کردند. در این دیدار علاءالدین برودجردی، محمد جواد ظریف و محمود واعظی حضور دارند./ خبرآنلاین

Loading
دکتر ایزدی در نشست بررسی پیامدهای راهبردی انتخابات آمریکا مطرح کرد:

کاهش اجماع نخبگان در آمریکا

۱۳۹۵/۰۸/۱۹ | خبرهای شورا

شورای راهبردی آنلاین - نشست تخصصی: نشست بررسی پیامدهای راهبردی انتخابات آمریکا، 16 آبان در شورای راهبردی روابط خارجی برگزار شد.

در این نشست آقایان دکتر محمد جمشیدی، دکتر ناصر هادیان و دکتر فواد ایزدی به توضیح روندها و پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با توجه به مواضع هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ، نامزدهای احزاب دموکرات و جمهوری خواه پرداختند.

متن کامل سخنان آقای دکتر ایزدی در این نشست به شرح زیر است:

در مورد بحث هایی که در حوزه سیاست خارجی و سیاست داخلی مطرح شد، نظریه هایی وجود دارد. به عبارتی چهار مکتب در حوزه سیاست داخلی وجود دارد.

در علوم سیاسی آمریکا هدف این مکاتب این است که به چند سئوال پاسخ دهند؛ سئوال اول اینکه چه کسی در آمریکا حکومت می کند؟ سئوال دوم اینکه نقش مردم در این حکومت چقدر است؟ و اینکه آیا مردم مستقل اند یا نیمه مستقل اند؟ و آیا هیچ توجهی به نظر مردم می شود؟

بر این اساس، درباره چهار مکتب نظری به طور مختصر اشاراتی می کنم تا وضعیت موجود آمریکا را بر اساس آن تشریح کنم.

در رابطه با نقش مردم در ساختار سیاسی به مکتب اول رجوع می کنیم که الکترال دموکراسی نام دارد. این مکتب معتقدند که در امریکا یک سیستم دموکراتیک وجود دارد از طریق صندوق رأی، نظر اکثریت مردم گرفته می شود و به یک دموکراسی و مردم سالاری می رسند. در این مکتب مردم معمولی تأثیرگذار هستند.

مکتب دوم در آمریکا مکتب حکومت نخبگان اقتصادی است که در آن عده ای هستند که سیستم را تحت تسلط دارند و آن را مدیریت می کنند. اینان نخبگان اقتصادی هستند که در کنار نخبگان سیاسی و نخبگان رسانه ای فعالیت می کنند. در این مکتب مردم معمولی تأثیر چندانی ندارند و فقط همین چند درصد نخبگان تأثیرگذارند. در این مکتب، فقط رأی تعداد کمی از نخبگان تأثیر دارد.

مکتب سوم، مکتب تکثرگرایی اکثریت است که در آن سازمان ها، سمن ها و لابی ها، سازمان های مرتبط با صنایع مرتبط با اقشار مختلف حضور دارند. بر اساس مکتب سوم، این نهادها نماینده صنف های مختلف در سطح جامعه هستند. یک رقابت معمولی بین این نهادها و سازمان ها وجود دارد که مشابه مکتب اول است. سازمان ها و نهادها که شامل اکثریت می شوند در سطح حکومت اهمیت پیدا می کنند و رأی و نظر اینان در سطح حکومت اهمیت دارد و خوانده می شود.

مکتب چهارم، مکتب تکثرگرایی یکسویه است. این سیستم نهادمحور است و بر خلاف مکاتب اول و دوم، مکاتب سوم و چهارم چندان با افراد ارتباط ندارد بلکه تمرکز اصلی آن بر روی جریان هاست و با قشرهای مختلف مردم که از طرف نهادها نمایندگی می شوند ارتباط دارد. منتها مکتب چهارم شبیه مکتب دوم است. از این جهت که معتقدند که این سیستم یکسویه است که جهت آن به سمت نهادهایی است که تجارتی هستند. لذا یک اشتراک نظر بین مکتب دوم و چهارم وجود دارد که معتقدند که گروه ها و اقشار ثروتمند جامعه، تأثیرگذار هستند.

هر یک از این مکاتب چهارگانه، دارای چهره های شاخصی هستند که در آن اساتید علوم سیاسی هم حضور دارند. پژوهشی در دو سال گذشته در ایالات متحده توسط اساتید علوم سیاسی انجام شد که تفاوت میان این چهار مکتب در آمریکا را به طور دقیق و مبسوط مورد بررسی و پژوهش قرار داد.

ادبیات علوم سیاسی آمریکا، کمک زیادی به سطح و کیفیت برداشت ما از وضعیت آمریکا می کند. لذا به نظر می رسد ما باید یک نظریه پنجم را ارائه کنیم. سئوال این است که نخبگان و گروه های ذی نفوذ سیاست را اداره می کنند یا مردم معمولی؟

در این حوزه، دو تن از اساتید مطرح علوم سیاسی آمریکا، در حوزه مرتبط با افکار عمومی، نظرسنجی می کنند. نتیجه ای که می گیرند 1779 مورد سیاستگذاری همچون بحث کنترل اسلحه در سطح جامعه، بحث کاهش یا افزایش مالیات ثروتمندان و موارد مختلفی که یک دولت با آن دست به گریبان است و .. را شامل می شود. این دو تن با جمع بندی داده های نظرسنجی، بخشی از آن در حدود 1981 تا 2002، حدود 1779 مورد سیاستگذاری در جامعه را احصاء می کنند. به واسطه همین نظرسنجی سطح وضعیتی مالی را نیز تخمین می زنند و اینکه کدام سیاست به نظر کدام قشر غالب می شود و چه عقبه مالی دارد و کدامیک از این نظرات درست است؟ نتیجه ای که گرفته می شود این است که مکاتب دوم و چهارم بهتر درباره وضعیت سیاسی آمریکا توضیح می دهد.

حال سئوالی که پیش می آید این است که آیا این بحث در ایالات متحده جدید است یا خیر؟ وقتی که به صورت سنتی از مردم آمریکا سئوال می شود که سیستم شما چه نوع سیستمی است در پاسخ اشاره می کنند که دموکراسی وجود دارد، نظر مردم تأثیرگذار است و بهترین سیستم دنیا محسوب می شود. اما در واقعیت ادبیات علوم سیاسی در آمریکا که قدمت 70 -80 ساله در آمریکا دارد در میان مردم مقبولیت دارد. نظر سنجی توسط گالوپ در آمریکا صورت گرفته که 76% مردم آمریکا معتقدند که دولت منافع مردم عادی را قربانی منافع سرمایه داران می کند. اتفاقی که در سطح جامعه آمریکا افتاده، این است که این ادبیات در سطح عموم مردم ادامه پیدا کرده نتیجه اش این شده که زمانی که شما تصور می کنید که سرمایه داران اختیار جامعه را بر عهده دارند نوعی بی اعتمادی در سطح حکومت ایجاد شده است و چنین برداشت می شود که حکومت تنها برای یک قشر خاص که همان سرمایه داران جامعه هستند کار و فعالیت می کند و برای عموم مردم کار نمی کند.

در نظرسنجی دیگری که صورت گرفته، اعتماد مردم به حکومت  و قوه مجریه، 19% برآورد شده است و به قوه مقننه 18% است. به این دلیل که مردم سیستم را از خود نمی دانند اعتماد به سیستم حکومتی تنزل پیدا کرده است. از این جهت یک اتفاق ویژه در آمریکا در حال رخ دادن است که حتماً باید به آن توجه کرد. ترامپ در 22 مهر 1395، در این باره می گوید که این انتخابات مشخص می کند که آیا ما آمریکایی ها یک ملت آزاد هستیم یا تنها توهم دموکراسی داریم. بیان همین جملات، بر محبوبیت ترامپ در جامعه آمریکا اضافه کرد.

ترامپ با گفتمانی که توانسته در آمریکا در حوزه سیاست خارجی ایجاد کند توانسته بر میزان مقبولیت خود در آمریکا بیافزاید. ترامپ با نقد سیاست خارجی کلینتون درباره نگاه منفی به روسیه، رأی به جنگ عراق، و نقد ناتو که زیرساخت امنیت اروپا را شکل می دهد یک شانتاژ تبلیغاتی برای خود ایجاد کرده است.

سیستم آمریکا هم اکنون به وسیله میلیاردرها اداره می شود و دموکرات ها بهتر توانسته اند این سیستم را مدیریت کنند. سندرز در کتابی در سال 2013، در این باره چنین می گوید که دموکراسی در آمریکا تبدیل به دلارکراسی شده است و این نشان می دهد که پول و ثروت چقدر در اداره سیستم آمریکا اهمیت دارد.

در جامعه امریکا نوعی بیداری مشاهده می شود. افکار عمومی متوجه این مسئله شده اند و گرایش مردم به سمت ترامپ و استقبال از نظرات وی، مؤید همین مسئله است.  ترامپ چه برنده شود و چه شکست بخورد این حرکت و جریان ادامه خواهد یافت و این داستان با آقای ترامپ شروع نشده است. این جریان حتی در زمان اوباما نیز بود. اوباما با شعار تغییر به کاخ سفید راه پیدا کرد اما نتوانست تغییری ایجاد کند. .ضعیت بد اقتصادی مردم و درصدد بالای گرسنگی در جامعه آمریکا و میزان افزایش نیاز خانواده های سیاه پوستان به حمایت های دولتی تا 56% در سال 2015، همگی معرف مشکلات عظیم اقتصادی در امریکا است که باعث شده تا مردم و طبقه متوسط جامعه امریکا، به دنبال تغییر باشند. دو قطبی شدن فضای سیاسی آمریکا باعث مشکلات زیادی در حوزه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … شده است و دو حزب دموکرات و جمهوری خواه به شدت دامنه آن را افزایش می دهند. این وضعیت برای جمهوری اسلامی فرصت مناسبی است.

تلاش من این است که درباره حوزه­هایی که اشتراک نظر وجود داشت یک مجموعه راهبرد و جمع بندی ارائه کنم تا در صورت لزوم به عنوان گزارش به مقامات و مسئولین کشوری و لشکری ارائه شود.

نکته اول این است که یک تغییر در جامعه شناسی سیاسی آمریکا مشاهده می شود. مردم و برخی از سیاستمدارهای آمریکایی حرف هایی می زنند و نظرهایی می دهند که قبلا چنین حرف هایی از آنها شنیده نمی شد. اتفاقا حرف هایی هم که می زنند مشابه همان حرف هایی است که سی و هفت سال پیش ما در زمان انقلاب می زدیم. این همان مسئله است که در فرمایشات مقام معظم رهبری در سخنرانی 13 آبان نیز اشاره شد و فرمودند این ها حرف هایی درباره خودشان زدند که ما در این 37 سال احتیاط می کردیم و تا کنون نزده ایم. حال سئوال اینجاست با توجه به درگیری که هفتاد سال است میان ایران و آمریکا وجود دارد و هنوز هم ادامه دارد، با توجه به همسویی که میان جمهوری اسلامی ایران و برخی از اندیشمندان و گروه های اجتماعی و سیاسی در آمریکا شکل گرفته ، از این فرصت چه استفاده و بهره ای می توان برد؟

در سیاست خارجی وقتی صحبت از بهره برداری از فرصت می شود، هدف دیپلماسی عمومی است. به نظر من، یکی از نتایج این است که مشی جمهوری اسلامی در حوزه دیپلماسی دفاعی با ایالات متحده آمریکا مشخص شود و نقشه راه مشخصی برای دیپلماسی دفاعی در آینده مشخص شود. لذا باید در این حوزه خیلی جدی تر و با برنامه عمل کنیم. البته باید اعلام کنم که یک ضعف زیادی در این زمینه وجود دارد که همین باعث شده تا نتوانیم در این حوزه گام مهم و اساسی برداریم. لذا پیشنهاد من این است که به موازات شورای راهبردی روابط خارجی، یک شورای عالی دیپلماسی عمومی کشور هم راه اندازی شود که بتواند از فرصت هایی که ایجاد می شود استفاده کنیم و نابسامانی هایی که در این زمینه وجود دارد را برطرف کنیم.

نکته دوم این است که اگر به راهکار اول اعتقاد داشته باشیم لازم است که یک شناخت بهتری نسبت به آمریکا داشته باشیم. متاسفانه در کشور، کارشناس امور آمریکا به تعدادی که بتوانند در این حوزه اقدام کارشناسی انجام دهند نداریم و همین باعث شده تا فشار زیادی به افراد معدودی که در این حوزه سررشته دارند وارد شود. لذا دانشگاه ها و مراکز پژوهشی و اتاق فکرها باید با برنامه کار کنند و یکی از اهداف خود را آموزش نسل بعدی قرار دهند تا این نسل آموزش دیده، خبرگانی باشند که در حوزه راهبردی بتوانند اثربخشی داشته باشند.

نکته سوم بحث برجام است. حضور هر یک از دو کاندیدای ریاست جمهوری در کاخ سفید، با توجه به رویکردی که دارند، این است که از ظرفیت های برجام علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. اینکه آقای اوباما چرا از فرصت های برجام استفاده نکرده این است که تنها موفقیتی که در سیاست خارجی داشته برجام بوده و اگر می خواست از ظرفیت ها استفاده کند ممکن بود همین برجام هم از دست برود. لذا در خیلی حوزه ها مثل حوزه نظارتی برجام کوتاه آمد و یا در بحث اقلام دوگانه، دولت آمریکا از ظرفیت لازم استفاده نکرد. لذا انتخاب هر یک از این دو نفر به عنوان رییس جمهور ایالات متحده، در نهایت باعث می شود که فشارهای بر جمهوری اسلامی بیشتر شود، هرچند برآورد می شود که فشارهایی که از سوی ترامپ حاصل می شود کمتر از کلینتون باشد.

برای مقابله با چنین وضعیتی لازم است در دورن، یک اجماع میان نخبگان انجام شود. متأسفانه در درون کشور، به این دلیل که آمریکا به یک بحث حوزه داخلی تقلیل پیدا کرده، اجماع میان نهادهای جامعه وجود ندارد. به عبارتی در حوزه سیاست داخلی، موضوع آمریکا تبدیل به یک نوع لج و لجبازی میان اقشار مختلف شده است. اجماع میان اقشار مختلف نخبگان، می تواند فشارهای احتمالی از سوی هر دو کاندیدا را به میزان زیادی بکاهد. علاوه بر این باید نگاه خود را نسبت به رابطه میان ایران و آمریکا اصلاح کنیم. در گذشته عده ای در داخل معتقد بودند که با آمریکا باید معامله کرد. یعنی به آمریکا باید امتیازهایی داده شود و اگر امکان داشت امتیازهایی هم گرفته شود. هدف آنها هم این بود که یک تعامل با آمریکا صورت بگیرد اما تجربه برجام نشان داد که آمریکایی ها چنین نیستند که بخواهند با امتیاز گرفتن، نگاه خود را تغییر دهند، آقای کری در چتم هاوس در در دو روز گذشته به خوبی مؤید این نگاه است. به طوریکه آقای فیلیپ هاموند بعد از معرفی آقای کری، به صراحت اعلام می کند که بحث برجام و شدت و ضعف مسائل آن به حدی شده که اروپایی ها هم نسبت به منافع ضایع شده ایرانیان شکایت می کنند.

لذا رابطه بین ایران و آمریکا تا زمانیکه هر دو طرف ماهیت خود را دارند، انجام شدنی نیست و آمریکا هیچ زمانی راضی نخواهد شد که به جمهوری اسلامی امتیازی بدهند. نگاه آمریکایی ها به بحث تحریم اینگونه است که تحریم ها مثبت بوده و جواب داده و لزومی ندارد که بخواهند این سیاست را تغییر دهند. ما باید به این فهم برسیم که مشکل ما با آمریکا فقط سیاست های آمریکا نیست که بخواهیم سیاست های آن را بر طرف کنیم و امیدوار باشیم که مشکل حل شود. ما باید به این درک برسیم که دولت آمریکا به صورت جدی سیاست های خود را نسبت به جمهوری اسلامی تغییر نخواهد داد و در امتداد آن، سیاست ها و توانمندی های ایران را نمی توان اصلاح کرد. هر اندازه هم که بتوانیم سیاست ها را مرتفع و به هم نزدیک کنیم درباره توانمندی ها نمی توانیم اقدام خاصی انجام دهیم، رتبه یک نفت و گاز دنیا توانمندی است که نمی توانیم آن را اصلاح کنیم، جمعیت جوان تحصیلکرده، کشور پهناور و … همگی توانمندی و قابلیت هایی هستند که در نگاه آمریکایی ها ایران را تبدیل به تهدید می کند که برای حذف این تهدیدات، ایران را محدود می کنند. لذا برای اصلاح رابطه ایران و آمریکا، حرکت در مسیر اصلاح سیاست ها افاقه نمی کند.

برای حل این مشکل، تنها راه حل، اقدام فعال در حوزه دیپلماسی عمومی است. این راهکار می تواند با سوار شدن بر موج تغییری که در جامعه آمریکا ایجاد می شود استفاده کند تا نگاه مردم و جامعه آمریکا را نسبت به جمهوری اسلامی تغییر دهد و شرایط ما به مراتب بهتر از وضعیت فعلی خواهد شد. غایت دیپلماسی سنتی، برجام است درحالیکه جمهوری اسلامی می تواند از ظرفیت های دیگری همچون دیپلماسی عمومی استفاده کند تا بتواند به منافع خود به نحو مطلوب تری برسد و مشکلات خود را به این سبک برطرف نماید.

0 Comments

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *