فرانسه این روزها درگیر آتش خشم معترضان به سیاستهای جوانترین رئیسجمهور تاریخ الیزه است و در این میان اروپاییها بیم آن دارند که دامنه این اعتراضات به کشورهای آنان هم سرایت کند، زیرا شواهد حاکی از آن است که فعالیت اکثر جریانهای مهم سیاسی این قاره همچون سوسیالیسم، کمونیسم و راست افراطی در طول چند سال گذشته تا میزان بسیار زیادی متأثر از اتفاقات و تحولات فرانسه بوده است. دراینباره با دکتر حجتالله ایوبی، کارشناس ارشد مسائل فرانسه به گفتوگو نشستیم که متن کامل آن در ادامه میآید.
این اعتراضات در فرانسه که به دیگر کشورهای اروپایی هم سرایت کرده، چه آثاری بر انسجام اروپا و جایگاه بینالمللی آنها بهعنوان یک ساختار سیاسی واحد خواهد گذاشت؟
اروپاییها امروز به دلایل مختلفی از این جریان نگران هستند. واقعیت این است که آنها امروز مرزی ندارند، زیرا این مرز تا میزان زیادی ازنظر فیزیکی و ذهنی برداشته شده است و به همین دلیل جریان جلیقه زردها می تواند در اروپا فراگیر شود، چراکه سایر کشورهای این قاره هم مشکلاتی شبیه به فرانسه دارند. اکثریت مردم فرانسه علیرغم تمام اتفاقات تلخ ازجمله درگیری، خشونت، کشته شدن معترضان و مشکلات پیشآمده در ایام سال نو از جنبش جلیقه زردها حمایت میکنند و به همین دلیل این جریان ظرفیت فراگیر شدن در سایر مناطق اروپا را دارد.
از طرفی این جریان بهنوعی ضد اتحادیه اروپا و شکست سیاستهای اقتصادی آنان است و درنهایت موجب کسب قدرت بیشتر برای جریان راستگرای افراطی میشود که اتحادیه اروپا از قدرت گرفتن این جریان بهشدت نگران است، زیرا راستگرایان افراطی با رهبری فرانسویها همچون لوپن در حوزههای گفتمانی، فکری و اندیشهای ضد اتحادیه اروپا محسوب میشوند و شعارهایی بر ضد مهاجرت، بازگشت به پول واحد و تأمین امنیت سر میدهند که اتفاقات این روزهای اروپا بر میزان طرفداران این اندیشه افزوده است که درنهایت قدرت پیدا کردن جریان راستگرای افراطی به معنی فروپاشی اتحادیه اروپاست.
گسترش و ادامه دامنه اعتراضات مردمی در فرانسه ناشی از چه دلایلی است؟
شروع اعتراضات در فرانسه بهظاهر با افزایش قیمت بنزین آغاز شد، زیرا افزایش قیمت سوخت برای بسیاری از مردم این کشور که در اطراف شهرها زندگی میکنند، بسیار نگرانکننده بود، اما این موضوع بهانهای بیش نبود و کمکم دامنه این اعتراضات گسترش پیدا کرد و سیاستهای مکرون و جمهوری پنجم بهویژه وضعیت اقتصادی مردم و مالیاتهای سنگین و کمرشکن برای بخشهای مختلف زندگی موجب تبدیل این اعتراضات به جنبشی فراگیر شد.
مکرون تاکنون چه اقداماتی برای فروکش کردن حجم گسترده اعتراضات انجام داده و چه میزان از خواست معترضان در برنامههای تدوینشده از سوی دولت مکرون در نظر گرفته شده است؟
مکرون و تیم دولت در ابتدا این جنبش را جدی نگرفتند، زیرا وی اصلاحات خود را اساسی و مهم قلمداد میکرد و به همین جهت به اعتراضات بیاعتنایی کردند، ولی پس از سه هفته از شروع اعتراضات و گسترش آن مجبور به عذرخواهی شد و به مردم اطمینان داد که از تصمیمات خود منصرف شده است. حتی در آخرین اقدام خود در چند روز گذشته با انتشار نامهای از مردم تقاضا کرده که درباره مسائل مهمی همچون همهپرسی و تغییر نظام انتخاباتی فرانسه و خواستههای دیگر اعلام نظر کنند، ولی درنهایت مشخص نیست که نامهای که از سر استیصال نوشته شده تا چه میزان تأثیرگذار خواهد بود.
برخی این جنبش را پایان احزاب سیاسی میدانند، درحالیکه این جنبش مردمی بوده و با جنبش می۶۸ قابلمقایسه است. احزاب راستگرای افراطی، ملانشون و چپهای افراطی وارد ماجرا شدند و برای جنبش مردمی مطالبات، خواستهها و یک نوع گفتمان تعریف کردهاند. البته این مطالبات در بسیاری از فرانسویها وجود داشت، ولی در هفتههای ابتدایی اعتراضات حرفی از آنها به میان نمیآمد، ولی امروز بهعنوان مطالبات تمام مردم فرانسه و جنبش مطرح میشود.
سالهاست که مردم فرانسه تصور میکنند که جمهوری پنجم بهعنوان بستری مناسب برای ژنرال دوگل طراحی شده بود و پس از وی دیگر کسی مانند دوگل بهعنوان رئیسجمهور برای در دست گرفتن همه اختیارات فرانسه وجود ندارد.
در جریان جمهوری چهارم و اختلافات شدید در مجلس وجود داشت و قدرت فراوان پارلمان منجر به سقوط پیاپی دولتها میشد. طی 12 سال نزدیک به بیست دولت و نخستوزیر و دو رئیسجمهور تغییر کردند و بحرانی در فرانسه ایجاد شد که در این شرایط دوگل پس از رسیدن به قدرت در اولین اقدام قدرت مجلس و احزاب سیاسی را کاهش داد.
بنابراین در جمهوری پنجم که از دیدگاه برخی دیکتاتوری جمهوریت هم شناخته میشود، بهعنوان نظامی نیمه ریاستی، پارلمان مسئولیتی واقعی ندارد و پس از جنگ دویستساله میان پارلمان و قوه مجریه، در نهایت آنها شکست خوردند.
دوگل در ذهن خود حکومتی شبیه امپراتوری اول ناپلئون و یا امپراتوری دوم نوه وی را متصور بود که طی آن مجلس به حاشیه رفت و رئیسجمهور زمام امور را در دست گرفت.
اکثر رهبران پیشین فرانسه کاریزمای حضور در این موقعیت را داشتند، ولی در چند دوره آخر رهبرانی همچون سارکوزی، فرانسوا اولاند و مکرون چنین ظرفیت و کاریزمایی ندارند.
احزاب کوچک در طراحی نظام انتخاباتی فرانسه کاملاً حذف شدهاند و این کشور نظام چندحزبی و دوقطبی را تجربه میکند. بهطور مثال حزب راستگرای افراطی با نزدیک به 20 درصد آرا بهطورمعمول در اکثر دورهها هیچ کرسی در اختیار ندارد. به همین دلیل بیشترین قدرت در اختیار دو حزب سنتی چپ و راست قرار دارد و همیشه سوسیالیستها و گولیستها حاکمیت این کشور را در اختیار دارند.
امروز یکی از مطالبات احزاب کوچک و میانه تغییر نظام انتخاباتی از اکثریت به تناسبی است که یکبار فرانسویها در سال ۱۹۸۴ این موضوع را تجربه کردند. میتران با شعار آزادی بیان با تغییر نظام انتخاباتی در یک دوره موجب شد تا حزب راستگرای افراطی ۳۵ کرسی را به دست آورد. امروز هم اگر نظام انتخاباتی فرانسه دستخوش تغییر شود، تعداد کرسیهای این حزب بسیار زیاد خواهد شد و همین موضوع دو حزب اصلی و قدرتمند فرانسه را بهشدت نگران خواهد کرد.
خواست مهم و اصلی جنبش اعتراضی جلیقه زردها چیست؟
شکست سیاستهای انتگراسیون بهعنوان یکی دیگر از مشکلات فرانسه این روزها در جنبش جلیقه زردهای فرانسه بیش از گذشته نمایان شد. سالهاست که فرانسویها برای ادغام فرهنگی هزینه میکنند و امروز شاهدیم که بخشی از عوامل ایجاد خشونت در جریان اعتراضات این روزهای فرانسه جوانان و نوجوان مهاجری هستند که بهعنوان نسل سوم و چهارم خود را در حاشیه میبینند و بهشدت احساس بیعدالتی، تبعیض و تحقیر نسبت به خودشان دارند و امروز فرصتی برای بیان این اعتراضات پیدا کردهاند. گفته میشود که از زمان صبح تا غروب آفتاب جلیقه زردها برای بیان اعتراضات در خیابان حضور دارند و پسازآن در تاریکی شب، حاشیهنشینها با حمله مغازهها و غارت آنها خشم خودشان را نشان میدهند و شکست سیاستهای انتگراسیون بر آتش این خشم و قیام افزوده است.
مشکلات و چالشهای مهم پیش روی مکرون چیست؟
مکرون دو مشکل بزرگ در جریان نظام سیاسی فرانسه دارد که دستیابی وی به قدرت بدون حزب پشتیبان یکی از آنهاست. اگرچه مکرون پس از ریاست جمهوری برای خودش حزبی تأسیس کرد، ولی حزبی ریشهدار، دارای شناسنامه و قدرت ندارد و تاکنون کسی نتوانسته که بدون حضور حزب قدرتمند به الیزه ورود پیدا کند. بهطور نمونه والری ژیسکار دستن به دلیل حضور در حزبی میانه، رادیکال، مستقل و ضعیف نتوانست در دور دوم به قدرت برسد. همچنین تمام نظرسنجیهای سال ۱۹۹۵ ادوارد بلادور را بهعنوان رئیسجمهور فرانسه معرفی میکرد، ولی به دلیل عدم برخورداری از حزب، موفق به ورود به کاخ الیزه نشد که این موارد نشان میدهد که رفتن و ماندن در الیزه بدون حضور حزبی قوی امری دشوار و ناشدنی است.
مکرون مدعی است که گرایشی به چپ و راست ندارد، ولی درواقع او به هر دو طرف متمایل است که همین موضوع مشکل دوم وی محسوب میشود. این سیاست رئیسجمهور فعلی فرانسه به دلیل برخی رفتارها همچون نشنیدن صدای احزاب سنتی و چهرههای شاخص چپ و راست موجب ناامیدی آنها از وی تنهایی مکرون در نظام سیاسی این کشور شد و این روزها مواضع وی بهعنوان فردی معتدل موردتوجه جناحهای اصلی قرار نمیگیرد. از طرفی دیگر احزاب کوچک هم از ابتدا با او مخالف بودند و همچنان نیز مخالفاند.
ممکن است سیاست اقتصاد لیبرالی مکرون از نگاه کارگاههای فکری و نظری و محققان اقتصادی فرانسه همچون (جک اتلی) معقول به نظر برسد، اما جامعه فرانسه با نظام سوسیالیستی، نظام مالیات کمتر، حمایتهای مردمی، بیمه تأمین اجتماعی و بیکاری عادت کرده و سازگار شده است و درنتیجه مردم فرانسه بهعنوان افرادی بسیار محافظهکار، تغییرات جدید را بهراحتی نمیپذیرند.
آینده دولت مکرون را چگونه پیشبینی میکنید؟
مکرون دیگر از زیر آوار این اعتراضات بهسلامت بیرون نخواهد آمد، اگرچه ممکن است راهی برای ادامه راه و پایان پنج سال اول ریاست جمهوری پیدا کند، ولی در فرانسه در چند دوره اخیر رؤیای جمهور یک دورهای بودهاند که در نوع خود اتفاق عجیبی محسوب میشود.
مکرون دو راه پیش روی خود دارد که انحلال مجلس یکی از این اقدامات است. وی باید اصلاحات دیگری ازجمله در حوزه اقتصاد انجام بدهد. باید در نظر داشت که ممکن است با انحلال مجلس احزاب مخالف وی ازجمله ملانشون، سوسیالیستها و جناح راست افراطی به قدرت برسند که در این صورت مکرون باید با صرفنظر از نخستوزیر فعلی، شخصی مخالف خودش را سر کار بیاورد که این اتفاق چهارمین دوره همزیستی خواهد بود. در دو دوره از ریاست جمهوری میتران و یک دوره از شیراک، رئیسجمهور پس از پذیرفتن همزیستی بهنوعی از قدرت کنارهگیری کرده و میزان اختیاراتش بهشدت کاهش پیدا میکند. بهطوریکه وی در بیشتر سیاست خارجی، تشریفات و اعطای نشانها حضور دارد و اداره امور کشور را به جناح مخالف میسپارد. درنهایت با پذیرش همزیستی مکرون که امیدی به دور دوم ریاست جمهوری ندارد، این دوره را هم از دست خواهد داد و فقط مسئولیتی ظاهری خواهد داشت و به همین دلیل اطرافیان وی به دلیل از دست دادن وزارتخانه و وزرا، مکرون را از این امر بازمیدارند.
از طرفی دیگر اگر مکرون همزیستی را نپذیرد باید همهپرسی را قبول کند و با آن همراه شود. در نامه هفته گذشته وی هم زمزمههایی از رفراندوم وجود داشت که پذیرش همهپرسی به معنی عبور از جمهوری پنجم و ایجاد چالش و بحران برای وی است که درنتیجه آن نظام سیاسی فرانسه دستخوش تغییراتی در نظام ریاستی و میزان قدرت پارلمان میشود. درنهایت در دوران مکرون بهعنوان یکی از طرفداران جمهوری پنجم، مرگ این جمهوری رقم خواهد خورد.
مکرون چارهای جز پذیرش یکی از این دو راه ندارد. البته شاید با ایجاد تغییراتی بهشدت رادیکال در کابینه خود مانند جابهجایی وزیر کشور، وزیر اقتصاد و نخستوزیر بتواند کمی مردم را راضی کند که برای این اقدام هم نیازمند حمایت چهرههای قدرتمندی از جناح چپ و راست است، ولی باید در نظر داشت که تا اندازهای دست مکرون برای مردم رو شده و آنها به کمتر از رفراندوم و تغییر نظام سیاسی راضی نمیشوند.
آیا وقایع اخیر فرانسه ریشه خارجی هم دارد؟ مداخلات و مواضع آمریکا تا چه حد بر تداوم اعتراضات فرانسه اثرگذار بوده است؟
حس استقلالطلبی فرانسویها از ایالاتمتحده و رهبری اروپا در زمان جمهوری پنجم قدرت مضاعفی پیدا کرده است. ممکن است ترامپ برای کسب مشروعیت و قدرتنمایی بیشتر تظاهر به دخالت در وقایع فرانسه کند و این اقدامات را تأثیرگذار جلوه دهد. حتی امکان دارد وی با راستگرایان افراطی هم بهصورت رسمی و رسانهای دیدارهایی انجام دهد تا به مردم کشورش ثابت کند که توانایی اثرگذاری بر فرانسه را نیز دارد. ولی واقعیت این است که دخالت آمریکا تأثیری بر مردم فرانسه نخواهد داشت. باید در نظر داشت که ناامیدی از جریان چپ و راست و حرکت به سمت جنبشهای مردمی، پوپولیستی و تودهای بهعنوان مسئلهای مهم در فرانسه شناخته میشود که پس از دهه هشتاد آغازشده و امروز اوج گرفته است.
این اعتراضات در فرانسه که به دیگر کشورهای اروپایی هم سرایت کرده، چه آثاری بر انسجام اروپا، روابطش با آمریکا و جایگاه بینالمللی اروپا بهعنوان یک ساختار سیاسی که خود را واحد معرفی میکند، خواهد گذاشت؟
جنبش اعتراضی در فرانسه بهصورت بسیار جدی توانایی سرایت به سایر کشورها را دارد و در حال حاضر هم آثار این موضوع قابلمشاهده است، زیرا فرانسویها همچنان در نزد افکار عمومی اروپا از جایگاه خوبی برخوردارند و اقدامات اکثر جریانهای مهم سیاسی اروپا همچون سوسیالیسم، کمونیسم و راست افراطی تا میزان بسیار زیادی متأثر از اتفاقات و تحولات فرانسه است.
احیای جریانهای رادیکال همچون احزاب دست راست و چپ افراطی و حضور کمرنگ احزاب و جریانهای سنتی از نتایج تعارضات در فرانسه محسوب میشود. نظرسنجیها در جریان دور اول انتخابات سال ۲۰۱۷ از میزان رأی بیسابقه مردم ازجمله کارگران به حزب راستگرای افراطی به رهبری خانم مارین آن پرین لوپن خبر میدهد که وقوع چنین اتفاقی در دهههای شصت و هفتاد امکانپذیر نبود. این تغییرات از دهه هشتاد میلادی آغاز شد که طی آن طبقه کارگری که همواره به جناح چپ رأی میدادند، امروز انتخابشان جناح راست افراطی است. این موارد احتمال سرایت جنبش اعتراضی جلیقه زردها به سایر مناطق اروپا را قوت میبخشد.
اتفاقات و اعتراضات اخیر در فرانسه موجب تضعیف جایگاه این کشور در اتحادیه اروپا و کمرنگ شدن ادعای رهبری آنها بر این قاره شده است. البته ممکن است نتیجه این جنبشها موجب ایجاد تحولات و جریانهای جدید و پرچمداری آنها در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در اروپا شود.
اگر نتیجه اعتراضات فرانسه روی کار آمدن راستگرایان افراطی باشد، اتحادیه اروپا با چالشی جدی مواجه شده و به سمت فروپاشی حرکت میکند که در این صورت آمریکاییها برنده این اتفاق خواهند بود.
0 Comments