شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: سه سال پس از آغاز جنگ اوکراین، غرب با واقعیتی مواجه شده است که از همان ابتدا در محاسبات بسیاری از تحلیلگران واقعگرا قابل پیشبینی بود: هیچیک از طرفین توان دستیابی به پیروزی کامل را ندارند.
عابد اکبری- پژوهشگر مسائل اروپا
جنگی که با شعار دفاع از نظم بینالمللی، بازدارندگی روسیه و حمایت بیقید و شرط از اوکراین آغاز شد، اکنون به آزمونی برای سنجش ظرفیت، اراده و انسجام غرب بدل شده است. آنچه در ابتدا قرار بود نمادی از اتحاد دموکراسیها باشد، امروز در معرض تردیدهای عمیق در درون خود غرب قرار گرفته است.
ایالات متحده و اروپا در آغاز جنگ، با اعتماد به نفس، از شکست سریع روسیه سخن میگفتند، اما اکنون نهتنها پیروزی در میدان نبرد دور از دسترس است، بلکه هزینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جنگ به شکلی بیسابقه مشروعیت راهبرد غربی را زیر سؤال برده است. تورم فزاینده، بحران انرژی، فرسایش حمایت عمومی و ظهور جنبشهای پوپولیستی ضدجنگ در اروپا، نشانههایی از فرسایش راهبردی و شکاف درونی در غرب است. این در حالی است که هدف اولیه، یعنی بازگرداندن اوکراین به مرزهای پیش از ۲۰۱۴، عملاً از دستور کار واقعی سیاستگذاران خارج شده است.
اروپا بیش از همه قربانی تناقضات خود است. از یکسو، اتحادیه اروپا میکوشد با نمایش انسجام در برابر روسیه، چهرهای متحد ارائه دهد؛ اما از سوی دیگر، وابستگی اقتصادی به انرژی، اختلاف منافع میان شرق و غرب اروپا و فشارهای اجتماعی ناشی از هزینههای جنگ، انسجام ظاهری را به چالشی عمیق بدل کرده است. کشورهای اروپای شرقی بر ادامه جنگ تأکید دارند، در حالی که در پایتختهای غربی مانند پاریس و برلین، زمزمههای ضرورت مذاکره و توافق شنیده میشود. این شکافها نشان میدهد که اروپا نه راهبرد خروج از جنگ دارد و نه توان تداوم یک جنگ فرسایشی را.
در سوی دیگر، ایالات متحده که در آغاز با انگیزه بازسازی اعتبار جهانی خود و بازدارندگی روسیه وارد میدان شد، اکنون با چالشی دوگانه روبهروست: از یکسو، نیاز به مهار چین در شرق آسیا و از سوی دیگر، ضرورت پاسخگویی به فشارهای داخلی برای کاهش هزینههای خارجی دو چندان شده است. رقابتهای سیاسی داخلی آمریکا نیز بر پیچیدگی اوضاع افزوده است. اظهارات متناقض دونالد ترامپ، از انتقاد به هزینههای بیپایان حمایت از اوکراین تا وعده بازگرداندن قدرت غرب در برابر روسیه، بازتاب بحران هویتی سیاست خارجی آمریکا است؛ بحرانی که نشان میدهد اجماع راهبردی در واشنگتن در حال فرسایش است.
ادعای غرب مبنی بر دفاع از «نظم بینالمللی مبتنی بر قواعد» نیز بیش از پیش زیر سؤال رفته است. حمایت بیقید و شرط از اوکراین در برابر روسیه، در حالی که در سایر مناطق جهان، بهویژه در غرب آسیا و آفریقا، معیارهای دوگانه و سکوت در برابر بحرانهای انسانی حاکم است، تصویر غرب را بهعنوان مدافع ارزشهای جهانی مخدوش کرده است. بسیاری از کشورهای جنوب جهانی، این جنگ را نه دفاع از نظم، بلکه تلاشی برای حفظ انحصار قدرت غربی میدانند. این نگاه، بهویژه در مجامع بینالمللی، موجب فاصلهگیری سیاسی از مواضع غرب و رشد بیاعتمادی به آن شده است.
با وجود ادعاهای غرب درباره انسجام ناتو، واقعیت این است که اتحاد آتلانتیک بیش از هر زمان دیگری در معرض تنشهای پنهان قرار دارد. اختلاف در تخصیص بودجه دفاعی، ناتوانی در طراحی راهبرد خروج و تردید برخی اعضا نسبت به هزینههای نامحدود حمایت از اوکراین، حاکی از شکافهای ساختاری در ناتو است. افزون بر آن، تکیه بیش از اندازه اروپا به آمریکا در تصمیمگیریهای امنیتی، بار دیگر ضعف راهبردی اتحادیه اروپا را آشکار کرده است. اروپا هنوز نتوانسته است سیاست امنیتی مستقل از واشنگتن تعریف کند؛ مسئلهای که آینده انسجام آن را با ابهام روبهرو میکند.
در سطح کلانتر، جنگ اوکراین موجب تسریع روند گذار از نظم تکقطبی به نظمی چندقطبیتر شده است. ناکامی غرب در تحقق اهدافش، زمینه را برای بازیگران دیگر، از جمله چین و هند، فراهم کرده تا با بهرهگیری از فرصتها، نقش میانجی و موازنهگر را ایفا کنند. در نتیجه، آنچه در حال شکلگیری است، نظمی است که در آن قدرت بهصورت پراکندهتری توزیع میشود و غرب، دیگر بازیگر مسلط مطلق نخواهد بود. این روند نه نتیجه تصمیمات آگاهانه غرب، بلکه پیامد ناخواسته سیاستهای خودشان است.
جنگ اوکراین همچنین شکاف میان اهداف آرمانی غرب و واقعیتهای ژئوپلیتیکی را آشکار کرده است؛ غرب میخواست با حمایت از اوکراین، پیام بازدارندهای برای دیگر قدرتها بفرستد، اما نتیجه معکوس شد: موضع چین در در مورد تایوان سختتر شده، روسیه در همکاری با قدرتهای غیرغربی فعالتر شده و نظم جهانی بیش از گذشته از مرکزیت غرب فاصله گرفته است. زیر سوال رفتن اعتبار، شاید بزرگترین هزینهای باشد که ایالات متحده و متحدانش در این بحران پرداخت کردهاند.
در چنین شرایطی، صلح در اوکراین، اگرچه بعید به نظر میرسد، نقطه پایان بحران نخواهد بود. بلکه آغاز مرحلهای جدید از بازتعریف نقشها و موازنههای جهانی است. اروپا ناگزیر است راهبرد امنیتی خود را بازنویسی کند، آمریکا باید میان اولویتهای جهانیاش بازتوزیع منابع انجام دهد و روسیه نیز با بازنگری در سیاستهایش، به دنبال مقابله با انزوای بینالمللی خواهد بود.
در این میان، برای کشورهایی مانند ایران، مهمترین مسئله نه خودِ جنگ یا صلح، بلکه پیامدهای ساختاری آن برای نظم بینالملل است. صلح احتمالی در اوکراین میتواند توجه غرب را مجدداً به مناطق دیگر، از جمله غرب آسیا معطوف کند و فشارهای سیاسی و امنیتی را افزایش دهد. ازاینرو، ایران باید با واقعگرایی، تنوعبخشی در روابط خارجی و پرهیز از وابستگی به قطبهای متغیر قدرت، موقعیت خود را در نظم جدید تعریف کند؛ نظمی که در آن، تنها بازیگرانی موفق خواهند بود که بتوانند از شکافها و تغییرات، برای افزایش استقلال و نفوذ خود بهرهبرداری کنند.
0 Comments