شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: در خصوص سفر اخیر «عاموس هوکشتاین» نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا به لبنان، اهداف و دلایل مهمی مطرح است. براساس آنچه که از جزئیات گفتگوهای هوکشتاین با مقامات لبنانی به بیرون درز کرده است و همچنین برداشتی که از ماهیت سیاستهای اخیر آمریکا در لبنان وجود دارد، پیداست که یافتن «سازوکارهای جدید» برای اجرای قطعنامه 1701 با رویکرد جدید، «هدف اصلی» سفر نماینده ویژه جو بایدن به بیروت بوده است.
برسام محمدی – کارشناس مسائل منطقه
پس از جنگ 33 روزه رژیم اسرائیل و لبنان در سال 2006، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 1701 را تصویب کرد که مطابق با آن حزبالله باید به ساحل شمالی رودخانه لیتانی عقبنشینی میکرد تا راه را برای استقرار ارتش ملی لبنان و نیروهای چندملیتی هموار سازد.
همچنین ارتش رژیمصهیونیستی موظف شد با آغاز استقرار این نیروها، نیروهای خود را از مناطق جنوبی لبنان خارج کند. کابینه لبنان بلافاصله قطعنامه را پذیرفت و در همان روز نیز شهید سید حسن نصرالله به رغم اینکه معتقد بود بخشهایی از قطعنامه سازمان ملل متحد «غیرمنصفانه» است، ولی به خاطر «وحدت ملی» لبنان و برخی ملاحظات دیگر، قطعنامه را پذیرفت.
از آنجایی که حزبالله دست بالا را بعد از جنگ 33 روزه داشت و نمیخواست تصمیمات دولت لبنان را نادیده بگیرد، قطعنامه مذکور را بدون اینکه مخالفت یا موافقت صریحی با آن داشته باشد، پذیرفت. در 18 سال گذشته به غیر از «بند کلیدی» قطعنامه که مربوط به آتشبس بود و اجرا گردید، مابقی بندها به دست فراموشی سپرده شد.
با توجه به تفسیری که از نگاه واقعی حزبالله به قطعنامه 1701 وجود دارد و از ابتدا هم با تمام بندهای آن موافق نبود، نماینده دولت آمریکا در سفرش اخیرش به بیروت قطعنامه 1701 را «تنها راهحل برای پایان درگیری بین رژیم اسرائیل و حزبالله» اعلام کرده و البته تأکید کرده است که «برای اطمینان از اجرای “عادلانه، دقیق و شفاف” قطعنامه، اقدامات بیشتری مورد نیاز است».
به طور دقیق نمیتوان گفت منظور از «اقدامات بیشتر» چیست؟ اما با توجه به روند جدیدی که بر تحولات منطقه و لبنان حاکم شده است و آمریکا و رژیمصهیونیستی هم طبق «محاسبات غلط» آن را مبنای «تصمیمسازی» خود قرار دادهاند، به نظر میآید آمریکا با این پیشفرض که حزبالله و دولت لبنان به اصطلاح در «موضع ضعف» قرار دارند، درصدد اجرای قطعنامه 1701 با پیشبینی «تمهیدات جدید» است.
یکی از مقامات لبنانی در گفتگو با الاخبار فاش کرده است «هوکشتاین برای ایجاد رعب و وحشت آمده بود و او به صراحت گفت که این فرمول (قعطنامه 1701) مربوط به گذشته است».
فارغ از اینکه هوکشتاین در سفر اخیر خود به بیروت طرح جدیدی با خود داشت یا روی همان طرح قبلی همراه با تغییراتی مانور داده است، این مسأله کاملاً روشن است که نماینده ویژه دولت آمریکا ضمن ارزیابی تأثیر حملات رژیمصهیونیستی به حزبالله بر مواضع سیاسی دولت لبنان، در صدد «تثبیت» یک وضعیت سیاسی و منطقهای جدید و «دستاوردسازی» برای کابینه نتانیاهو بوده است.
این وضعیت سیاسی از دو طریق ممکن است شکل بگیرد؛ نخست، بازنگری در قطعنامه 1701 و دوم، ارعاب مقامات بیروت و اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی به دولت لبنان.
با توجه به اینکه تغییر و بازنگری مفاد قطعنامه 1701 غیرقابلقبول بوده و مستلزم ارجاع به شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطعنامه جدید است، بنابراین بسیار بعید است با توجه به «وتوی» احتمالی روسیه و چین، قطعنامه مذکور مورد بازنگری قرار بگیرد.
از همین رو، تنها راهحلی که فعلاً برای کاخ سفید باقی میماند، توسل به اهرم «چماق» و اِعمال فشار در عرصههای سیاسی و اقتصادی و … با هدف عقب راندن حزبالله تا شمال رودخانه لیتانی، پاکسازی جنوب لبنان از نیروهای مقاومت، بازنگری در مورد حضور نیروهای چندملیتی با اختیارات ویژه و کنترل فرودگاه بیروت است.
سیاستهای آمریکا در لبنان قبل از اینکه دربردارنده راهحلهای واقعی برای توقف حملات رژیمصهیونیستی باشد، اساساً بازتابهای خواستههای تلآویو است که میخواهد برای همیشه از تهدیدهایی خلاص شود که به هر شکل ممکن از ناحیه لبنان متوجه سرزمینهای اشغالی است.
اهداف آمریکا و رژیمصهیونیستی در لبنان کاملاً «همسو» است، با این تفاوت که رژیم از طریق بمباران و تجاوز نظامی در صدد حذف میدانی حزبالله است و آمریکا (به خاطر موانع و ملاحظاتی که برای ورود مستقیم به جنگ و درگیری در منطقه دارد) در عرصه سیاسی و دیپلماتیک فعال شده و در صدد حذف سیاسی حزبالله از روندهای داخلی و آینده سیاسی این کشور است. اما چنین رویکردی نه تنها غیرقابلقبول بوده و باعث توقف جنگ نمیشود، بلکه آینده درگیری در لبنان را «پیچیدهتر» هم میکند.
به نظر میرسد برآورد دولت آمریکا با این برداشت که رژیم در نهایت نمیتواند به پیروزی مطلوب دست یابد، در صدد است از طریق معادلات سیاسی نتیجه جنگ را رقم بزند.
اما در اینجا یک نکته بسیار مهم وجود دارد؛ تلاش برای تضعیف یا حذف حزبالله از سیاست لبنان مسأله جدیدی نیست و به ویژه در دو دهه گذشته، کموبیش طرحها و فشارهای مستمر میدانی، نظامی و سیاسی در قالبهای گوناگون (تجاوز نظامی، ترور، تحریم، عملیات روانی و …) از سوی آمریکا، اروپا، برخی کشورهای عربی و همچنین رژیمصهیونیستی برای تحقق آن مطرح و پیگیری شده است.
اینکه آمریکاییها تصور میکنند حزبالله با از دست دادن سید حسن نصرالله و اعضای اتاق فرماندهی، در عرصه میدان دچار مشکل شده است، تصور «نادرستی» است. کمااینکه عملیات اخیر حزبالله در عمق سرزمینهای اشغالی به خوبی نشان میدهد که حزبالله قدرت خود را «بازیافته» و در چهارچوب اصول و قواعد نظامی، امنیتی و سیاسی از پیش تعیین شده عمل میکند.
حزبالله در دهههای گذشته هزینههای زیادی برای امنیت و ثبات و بقاء لبنان داده است. خلع سلاح یا کنار گذاشتن حزبالله از آینده سیاسی لبنان و یا عقبنشینی از جنوب لبنان اولاً غیرممکن است و حزبالله هم هرگز زیر بار آن نمیرود. ثانیاً، به فرض محال، اگر چنین اتفاقاتی رخ دهد و حزبالله به اصطلاح از روندهای سیاسی و میدانی حذف شود، مشکلات لبنان تازه آغاز میشود. بدون حضور حزبالله، قدرت مانور رژیمصهیونیستی در فضای سیاسی و میدانی لبنان و «طمع ارضی» که از گذشته به این کشور دارد، به مراتب بیشتر و خطرناک خواهد بود.
0 Comments