شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: چین بااینکه بهواسطه «باریکه واخان» کمترین طول مرزی (76 کیلومتر) با افغانستان را دارد، اما یکی از همسایههای مهم این کشور به شمار میرود. در طول تاریخ، کابل یکی از محورهای قابلتوجه در جاده ابریشم چین بوده است؛ امروز هم که افغانستان درگیر اوضاع ناآرام داخلی است و طالبان بخش اعظمی از آن را در کنترل دارد، از اهمیت مضاعفی برای چین بهویژه از بعد اقتصادی و امنیتی برخوردار شده است.
حمید خوشآیند – تحلیلگر مسائل بینالملل
مروری بر تاریخچه روابط
نقطه آغاز روابط تاریخی دو کشور به قرن هفتم میلادی بازمیگردد؛ زمانی که طبق برخی مستندات تاریخی «سوان ژنگ» رهبر مانکهای چین از دره بامیان دیدن و از دو مجسمه بزرگ بودا تجلیل کرد؛ همان مجسمههایی که در سال 2001 توسط طالبان تخریب شد.
آغاز روابط رسمی و دیپلماتیک پکن – کابل به سال 1955 برمیگردد. از این زمان تا دهه پایانی جنگ سرد، مناسبات دو کشور در عرصههای بازرگانی، فرهنگی، همکاریهای مرزی و همچنین آمدوشد مقامات و روابط سیاسی عمدتاً از یک «روند معمولی» برخوردار بود تا اینکه از ابتدای دهه 1980 میلادی که بازیگران مهم بینالمللی به افغانستان ورود پیدا کردند، نگاه چین نیز به این کشور اهمیت یافت.
باوجود اهمیت افغانستان برای چین، لیکن مناسبات دو کشور در دوران جنگ سرد، در سایه روابط چین با روسیه، پاکستان و هند، تعریف میشد. پس از فروپاشی شوروی و در دوره پساجنگ سرد نیز تحولات و جنگ داخلی، سیل آوارگان جنگی، حضور و فعال شدن گروههای مجاهد، طالبان، القاعده و غیره، به دغدغههای مهمی برای چین تبدیل شد و چهره افغانستان را برای چین دگرگون ساخت.
لشکرکشی آمریکا به افغانستان در سال 2001، آغاز دوره جدید در روابط چین و افغانستان بود. چین بلافاصله پس از تشکیل دولت انتقالی در افغانستان آن را به رسمیت شناخت و در سال 2002 سفارت خود را در این کشور بازگشایی کرد. سیاست چین در این مقطع «عدم ورود» به کشمکشهای سیاسی و عدم پذیرش تعهدات نظامی در افغانستان بود. چین تا سال 2005 بااینکه از گسترش نفوذ هند و ژاپن و استمرار حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان نگرانیهای استراتژیک داشت، اما آن را بروز نمیداد. روابط چین با افغانستان در این دوره یعنی تا سال 2005 عمدتاً بر پروژههای زیرساختی شامل راهاندازی شبکههای ارتباطی دیجیتالی، راهسازی، سدسازی، احداث بیمارستان، سیستمهای آبیاری و غیره و همچنین همکاریهای محدود در زمینه اطلاعات نظامی متمرکز بود.
سفر حامد کرزی به چین در سال 2006 نقطه عطف مهمی در مناسبات دو کشور به شمار میرود که تا حدودی باعث ارتقای مناسبات دوجانبه شد؛ بهطوریکه پسازاین سفر، چین تا سال 2009 شریک اول تجاری افغانستان بود. ورود افغانستان بهعنوان عضو ناظر به سازمان شانگهای در سال 2012 نیز مناسبات دو کشور را عمیق تر کرد و ظرفیت حضور و نفوذ چین در این کشور را افزایش داد. درمجموع از سال 2012 که نسل پنجم رهبران در چین بر سر کار آمدند، دیپلماسی چین در افغانستان بسیار «فعالتر» و پویاتر شد که این روند تاکنون در عرصههای مختلف ازجمله همکاریهای گمرکی، تجاری و بازرگانی، مبادلات فرهنگی و دانشجویی، توسعه همکاریهای سیاسی و امنیتی و… ادامه داشته است.
الگوی رفتاری چین در افغانستان
چین بااینکه از دهههای گذشته تاکنون، به شکلهای مختلف در تحولات داخلی افغانستان حضورداشته است، ولی هرگز تمایلی به این نداشته که به بازیگر اصلی در این کشور تبدیل شود. الگوی رفتاری چین در قبال تحولات افغانستان نه ایدئولوژیکی که اساساً «ژئوپلیتیکی» همراه با «عملگرایی» بوده است. در این چهارچوب چین از ورود به هرگونه منازعات نظامی و کشمکشهای سیاسی در افغانستان اجتناب و بیشتر در حوزههای «اقتصادی» و سرمایهگذاری تمرکز کرده است. با اینکه در سال 2001 از حمله آمریکا به افغانستان حمایت کرد، ولی با گذشت زمان موضع انتقادیش از آمریکا شکل گرفت و پررنگتر شد، طوری که پکن اکنون آمریکا را مسبب اصلی آشوب و ناامنی در افغانستان میداند.
با توجه به اینکه چین همواره در قبال تحولات داخلی افغانستان به رویکرد سنتی خود یعنی نقش «بیطرفانه» پایبند بوده؛ همچنین هیچ پیشینه نزاع و درگیری مرزی و ارضی با افغانستان ندارد و همیشه به حاکمیت ملی این کشور احترام گذاشته است، همواره بهعنوان یک کشور محبوب در بین افکار عمومی و تمام گروهها و جریانات افغانستانی به شمار می رفته است.
در رابطه با طالبان نیز بااینکه پکن حکومت طالبان را که از سال 1996 تا 2001 در افغانستان بر سر کار بود به رسمیت نشناخته بود، ولی طبق برخی گزارشهای موجود با آن روابط «غیررسمی» داشت. در حال حاضر هم که طالبان بخش بزرگی از افغانستان را در کنترل خود دارد، چین همچنان با در نظر داشتن برخی ملاحظات امنیتی و سیاسی، خواستار توسعه روابط تجاری و اقتصادی با افغانستان است.
چین و تحولات کنونی افغانستان
رویکرد چین در افغانستان تابعی از راهبردها و سیاستهای کلان این کشور در سطح منطقه و بینالملل است. در حال حاضر «اقتصاد»، مهمترین «اولویت» چین در حوزه سیاست داخلی و خارجی به شمار میرود. در این زمینه نگاه چین به تحولات کنونی افغانستان نیز از پشت عینک اقتصاد است. چین به افغانستان بهعنوان یکی از 140 کشوری که در ابتکار «یک پهنه – یکراه» تعریفشده و باید حضورداشته باشد نگاه میکند. این موضوع برای چین بهقدری حائز اهمیت است که این کشور حاضر است روابط خود با طالبان را نیز گسترش دهد. در این زمینه پکن بنا دارد با ابتکار «یک پهنه – یکراه» نفوذ خود در افغانستان را با تقویت یک کریدور اقتصادی ۶۲ میلیارد دلاری که پیشاور و کابل را به هم متصل کند، افزایش دهد.
افغانستان افزون بر 3 تریلیون دلار منابع طبیعی اعم از انرژی و معادن و غیره را در اختیار دارد. شرکتهای چینی این موضوع را بهخوبی درک کردهاند و به این سادگی از آن چشم نمیپوشند. بهعنوانمثال در طول سالهای گذشته ازجمله در سال 2008 و 2011 چین در حوزه استخراج و بهرهبرداری معادن و نفت قراردادهای انحصاری 30 ساله با افغانستان منعقد کرده است، اما این قراردادها تاکنون و به دلیل ناامنی، بیثباتی و حضور آمریکاییها چندان عملیاتی نشده است.
خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان این فرصت را در اختیار چینیها قرار داده است که نسبت به احیای سریعتر و اجرای این قراردادها و همچنین انعقاد قراردادهای جدید و سرمایهگذاری در افغانستان مبادرت ورزند و با استفاده از سیاستهای اقتصادی خلأ ناشی از حضور آمریکا در این کشور را پر کنند.
بهطور مشخص نگرانی چین در قبال تحولات افغانستان در دو مسئله خلاصه میشود: نخست تأثیرپذیری سین کیانگ از تحولات داخلی این کشور و درنتیجه سایت آشوب و ناامنی از افغانستان به منطقه سینکیانگ و دوم طرحهای امنیتی هوشمندانه آمریکا در این کشور پس از خروج نظامی است. برای غلبه بر این نگرانیهای عمده، چین یک «راهبرد کلیدی» را که مبتنی بر آموزههای فکری «مکتب کپنهاک» است، در دستور کار قرار داده است. به این معنا که چین درصدد است تا با استفاده از «سیاستهای اقتصادی» و «سرمایهگذاری» در زیرساختهای افغانستان که به «توسعه اقتصادی» این کشور کمک میکند، زمینههای اثرگذاری افراطگرایی بر سین کیانگ را «تضعیف» کند و از آثار مخرب ناشی از حضور امنیتی آمریکا در این کشور که برای چین مضر است، جلوگیری نماید.
سخن پایانی
راهبرد چین در قبال افغانستان «اقتصادمحور» است؛ اگرچه همچنان از تحولات داخلی افغانستان نگرانیهای امنیتی نیز دارد. در همین حال چین طالبان را بهعنوان یک «قدرت سیاسی» میشناسد که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. لازمه تحقق منافع اقتصادی چین در افغانستان، وجود امنیت است؛ موضوعی که چین بهخوبی آن را میداند، لذا برای ایجاد امنیت بدون اینکه از نیروی نظامی استفاده کند، به سازوکارهای اقتصادی متوسل شده است.
0 Comments