جدیدترین مطالب

آیا مقدمات صلح پایدار در قفقاز فراهم می شود؟

آیا مقدمات صلح پایدار در قفقاز فراهم می شود؟

رسول اسماعیل زاده دوزال در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: با توجه به تحلیل ها و گزارش ها و موضع گیری های اخیر پیش بینی می شود در صورتی که دو کشور با یک توافق منطقی و مبتنی بر اصول بین المللی و لحاظ منافع همه کشورهای درون قفقازی و همسایگان قفقاز مانع ورود و دخالت قدرت های بیگانه شوند، این توافق پایدار بستر مناسبی برای صلح دائمی در قفقاز خواهد بود.
Loading

أحدث المقالات

وتوی روسیه به نفع پیونگ یانگ؛ قدرت‌های بزرگ باید از خفه کردن کره شمالی دست بردارند

روسیه روز جمعه اعلام کرد که قدرت‌های بزرگ به رویکرد جدیدی در قبال کره شمالی نیاز دارند و ایالات متحده و متحدانش را به تشدید تنش‌های نظامی در آسیا و تلاش برای «خفه کردن» این کشور منزوی متهم کرد.

Loading

اهداف بایدن از تشدید سیاست تقابلی با چین

۱۳۹۹/۱۲/۲۵ | خبر تاپ, سیاسی, یادداشت

شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: ایالات‌متحده آمریکا در دوره دونالد ترامپ تقابل با چین را به شکلی صریح‌تر و عینی‌تر از دوره اوباما آغاز کرد و به نظر می‌رسد که دولت بایدن نیز پیگیر ادامه سیاست‌های ترامپ است، زیرا ایالات‌متحده به‌خوبی می‌داند که این کشور هم‌اکنون در موقعیت مناسبی برای رقابت با چین قرار دارد، درحالی‌که چین حداقل باید دو دهه دیگر به رشد و توسعه اقتصادی خود ادامه دهد تا در موقعیت مناسب برای رقابت قرار گیرد. دکتر طهمورث غلامی - کارشناس مسائل آمریکا

یکی از واقعیت‌های مهم و پایدار در تاریخ روابط بین‌الملل، ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ بوده است. بدین معنی که از زمان شکل‌گیری نظام وستفالیایی و دولت مدرن همواره برخی از قدرت‌های بزرگ توانسته‌اند در جایگاه قدرت برتر نظام بین‌الملل ظهور کنند و جایگاه دولت‌های برتر پیشین را از آن خود کنند. ایالات‌متحده بعد از جنگ جهانی دوم به‌مثابه یک قدرت بزرگ ظهور کرد که بر بلوک غرب رهبری و هژمونی داشت. پس از فروپاشی شوروی بر اساس تمام شاخصه‌های عینی، ایالات‌متحده بزرگ‌ترین قدرت نظام بین‌الملل شد؛ یعنی در عرصه سیاسی، اقتصادی و نظامی هیچ قدرتی قابل‌مقایسه با آمریکا نبود.

به این خاطر چون قدرت آمریکا جهانی بود دایره منافع این کشور نیز به شکل جهانی تعریف می‌شد؛ اما حداقل در یک دهه اخیر این هشدار در داخل آمریکا شکل‌گرفته که چین در حال کم کردن فاصله خود با ایالات‌متحده است؛ بدین معنی که چین با تولید ثروت در عرصه اقتصاد و تبدیل کردن آن به قدرت در عرصه سیاسی در حال به حداقل رساندن شکاف میان خود و آمریکا از حیث قدرت است. به باور بسیاری از تحلیلگران اگر توسعه چین با این روند ادامه پیدا کند، این کشور در سال ۲۰۵۰ قادر است ایالات‌متحده را پشت سر بگذارد و قدرت برتر نظام بین‌الملل شود.

به این خاطر به نظر می‌رسد ایالات‌متحده به دنبال این نیست که تا سال ۲۰۵۰ صبر کند و از هم‌اکنون به دنبال آن است که چین را به‌مثابه چالش نخست خود تعریف کند.

چین بنا به دلایل زیر تهدیدی برای جایگاه ایالات‌متحده به شمار می‌رود؛ اول اینکه به لحاظ سیاسی، نظام سیاسی و فرهنگی چین متفاوت با نظام لیبرال دمکراسی در آمریکا است. در سند اخیر امنیت ملی آمریکا از چین به‌عنوان مروج نظام سیاسی اقتدارگرا در مقابل نظام سیاسی مردم‌سالار آمریکا یاد شده است. دوم اینکه به لحاظ شاخصه‌های اقتصادی، چین درحال‌توسعه نفوذ اقتصادی خود در سراسر دنیا است. بدین مفهوم که چین از طریق ابتکاراتی مانند جاده ابریشم و ابتکار یک جاده-یک کمربند به دنبال گسترش خطوط تجاری-اقتصادی خود به سراسر دنیا است. دولت آمریکا معتقد است که چین با تکیه‌بر دیپلماسی بدهی به دنبال آن است که بسیاری از کشورها را به لحاظ اقتصادی به خود وابسته کند. سوم اینکه به لحاظ نظامی نیز چین در حال مدرنیزه کردن و توسعه دادن قابلیت‌های نظامی خود است. این کشور مبادرت به ساخت ناوهای جنگی هواپیمابر، تشکیل ارتش مدرن و کارآمد، توسعه موشک‌های راهبردی، اقدام در صنعت ساخت هواپیماهای جنگی و غیره نموده است. به این خاطر در سه بعد سیاسی، اقتصادی و نظامی، چین به‌وضوح تهدیدی برای جایگاه آمریکا محسوب می‌شود. ازاین‌رو از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما این موضوع مطرح‌شده است که ایالات‌متحده باید تمرکز خود را بر شرق آسیا و مشخصاً ظهور چین بگذارد.

به این خاطر ایالات‌متحده آمریکا در دوره دونالد ترامپ تقابل با چین را به شکلی صریح‌تر و عینی‌تر از دوره اوباما آغاز کرد و به نظر می‌رسد که دولت بایدن نیز به دنبال ادامه سیاست‌های ترامپ است؛ زیرا ایالات‌متحده به‌خوبی می‌داند که این کشور هم‌اکنون در موقعیت مناسبی برای رقابت با چین است. درحالی‌که چین حداقل باید دو دهه دیگر به رشد و توسعه اقتصادی خود ادامه دهد تا در موقعیت مناسب برای رقابت قرار گیرد.

 

دولت بایدن به دنبال مهار چین

نگاهی به سند امنیت ملی دولت جو بایدن که در سوم مارس ۲۰۲۱ منتشر شد گویای این واقعیت است که ایالات‌متحده با تأکید بر بازسازی توانمندی‌های داخلی خود از یک‌سو و به‌روز کردن شبکه اتحادها و ائتلاف‌های خود از سوی دیگر به دنبال مهار چین است. در این میان به نظر می‌رسد جایگاه متحدان آمریکا اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. آمریکا با تأکید بر تجدید اتحادها با ژاپن، کره جنوبی، اعضای آسه آن، هندوستان، استرالیا و نیز اعضای سازمان ناتو در موقعیت مناسب‌تری برای مهار چین قرار دارد. همچنین در عرصه داخلی چین نیز ایالات‌متحده تمرکز خود را بر موضوعات حقوق بشری در سین‌کیانگ چین و تبت و نیز حمایت از نظام دمکراتیک در هنگ‌کنگ و تایوان قرار داده است. در مقابل چین با تکیه‌بر سیاست‌ خویشتن‌داری به دنبال این است که با خرید زمان، فرآیند رقابت با آمریکا را به تأخیر بیندازد. درواقع چین همانند کشتی‌گیری است که از این ارزیابی پیروی می‌کند که باهدف پیروزی در مسابقات به زمان بیشتری برای تمرین و آمادگی احتیاج دارد. به این خاطر در مقابل سیاست‌های رقابت‌جویانه ایالات‌متحده، واکنش چین اجتناب از تقابل و در پیش گرفتن سیاست‌ محتاطانه است. به نظر نمی‌رسد که آمریکا تحت تأثیر سیاست‌ خویشتن‌داری چین در پی تعدیل کردن سیاست‌های خود باشد؛ زیرا واشنگتن به‌خوبی می‌داند که گذر زمان به ضرر این کشور است و لذا نباید زمان مناسب در اختیار چین قرار دهد. ازاین‌رو در شرایطی که آمریکا به‌صراحت چین را به رقابت و مبارزه دعوت می‌کند، آن‌هم دعوتی که صرفاً در عرصه کلامی و اعلامی نیست و آمریکا حتی به اقدامات عملی نیز متوسل شده، بعید به نظر می‌رسد که پایبندی پکن به سیاست خویشتن‌داری و احتیاط تداوم داشته باشد. ازاین‌رو در آینده پیش‌رو رقابت‌های میان آمریکا و چین شدت بیشتری پیدا می‌کند و شاهد صف‌آرایی تدریجی دو کشور در مقابل یکدیگر خواهیم بود.

0 Comments

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *