جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
چشمانداز لاینحل خروج آمریکا از افغانستان
در جریان مذاکرات دوحه، آمریکاییها و طالبان توافقهای مختلفی انجام دادند که شامل حقوق و تکالیف طرفین بود. در بخشی از این توافقها قرار بر این شد که آمریکا از افغانستان خارج شود اما در همان زمان معمایی دراینارتباط وجود داشت و آن اینکه منظور از خروج نیروهای آمریکایی چیست؟ آیا آمریکا باید همه یا بخشی از نیروهای خود را خارج کند؟ چون بخشی از نیروهای آمریکا در پایگاههای نظامی مستقرشدهاند و با افغانستان پیمان مشارکت استراتژیک دارند؛ بنابراین طبق همین توافق و البته سرمایهگذاریهای ایالاتمتحده در این کشور، درهرحال بخشی از سربازان آمریکایی در افغانستان باقی خواهند ماند، اما امکان خروج آن بخش از نیروها که کارکرد عملیاتی علیه طالبان دارند، ممکن است.
حالا باوجوداینکه خبر خروج سربازان آمریکایی از پنج پایگاه در خاک افغانستان را اناتا هافمن، سخنگوی وزارت دفاع ایالاتمتحده نیز تایید کرده اما این بدان معناست که هر چه نیروی آمریکایی در این کشور وجود دارد باید خارج شوند؛ اما بر اساس توافقهای قبلی میان این دو کشور، بخشی از این نیروها باید در افغانستان باشند. درواقع در این تصمیمگیری و خبر منتشرشده، دوگانگی وجود دارد و این تضاد باعث شده تا بحث خروج نیروها لاینحل باقی بماند.
از طرفی، بخشی از عملیات نظامی مربوط به طالبان است که در همان توافق دوحه موافقت شد تا گفتوگوی بین افغان یعنی دولت افغانستان و طالبان انجام شود. دولت افغانستان به دلیل اینکه در مذاکرات دوحه شرکت داده نشد به این نتیجه رسید که به هر خواستهای از سوی طالبان تن ندهد، بنابراین عملاً این بخش از مذاکره میان دولت افغانستان و طالبان متوقفشده است. از همین رو طالبان، عملیات نظامی را دنبال میکند تا به دولت افغانستان و آمریکا برای آمدن آنها پای میز مذاکره، فشار وارد کند.
در این میان، نه دولت افغانستان توان این را دارد که طالبان را از پای درآورد و نه طالبان تحقق این هدف را در خود میبیند. با این توضیح که اعضای طالبان معتقدند که دولت فعلی، دولت دستنشانده است و باید سرنگون شود. حالا در وضعیتی که امکان تحقق یک هدف ممکن نیست طرفین بهناچار باید به سمت سازش حرکت کنند، سازش هم به این معناست؛ انعطاف در مواضع طرفین، عدول از خواستهها و رسیدن به یک نظرگاه مشترک.
به نظر میرسد که شاید در آینده نزدیک این سازش مقدور نباشد اما در آینده بالاخره مشکل افغانستان باید از طریق مذاکره و ورود نیروهای مختلف به ساختار قدرت ختم شود؛ در غیراینصورت چشماندازی برای غلبه یکطرف بر دیگری وجود ندارد کما اینکه آمریکاییها نیز در این سالها نتوانستند طالبان را از پای درآورند.
ابهام اینجاست که آمریکا با دو مسئله مواجه است؛ اول دیدگاه دونالد ترامپ و دوم نگاه تشکیلات نظامی ایالاتمتحده به این ماجرا. ترامپ از همان ابتدا خواهان خروج سربازان آمریکا از افغانستان بود اما ساختار سیاسی ایالاتمتحده مانع از اجرای این خواسته شد؛ چراکه آمریکا هزینههای هنگفتی را در افغانستان متحمل شده که خروج آنها بهراحتی امکانپذیر نیست. درنهایت اگر این اقدام بخواهد عملیاتی شود آمریکا مجبور است بهصورت نمادین پایگاهها و بخشی از نیروهای خود را در افغانستان حفظ کند. این تصور و چشماندازی است که میتوان با توجه به توافقهای صورت گرفته با طالبان انتظار داشت.
اما اگر صلح بین افغانها اتفاق نیفتد و طالبان همچنان بهعنوان یک تهدید برای دولت افغانستان به شمار آید در این صورت ممکن است استراتژی خروج آمریکا از این کشور متوقف شود و ایالاتمتحده به تداوم حضور و مقابله با طالبان ادامه دهد. اینها فراز و نشیبهای پویایی است که در افغانستان وجود دارد؛ یعنی درجایی از افغانستان صلح دیده میشود و در جای دیگر در دل همین صلح درگیریهایی وجود دارد که نوعی بیم و امید را در افغانستان ایجاد کرده است. امید به این معنا که گفتوگوها منجر به صلح شود و بیم یعنی اینکه تحولات و درگیریها کماکان ادامه داشته باشد.
آمریکا و طالبان به این دلیل به مذاکره صلح رسیدند که هیچکدام نتوانستند به هدف خود دست پیدا کنند. درواقع، طرفین موفق به حذف دیگری در خاک افغانستان نشدند. چنین نتیجهای بعد از 19 سال برای هر دو طرف حاصلشده که البته به مذاکره هم ختم شد.
آمریکا درحالیکه به طالبان تعهداتی داده که اجرای آنها سخت است، چراکه دولت افغانستان باید آنها را اجرا کند و این کار دشواری برای آنهاست. با این توضیح که وقتی اقدامها قابلاجراست که قانون اساسی این کشور بازنگری شود این قانون محصول چانهزنیهای چندماهه و اعمال دیدگاههای مختلف در آن بوده است. حالا اگر بخواهد بازنگری شود این پرسش مطرح میشود که آیا امکان ورود افکار رادیکال طالبان به این ساختار وجود دارد؟
در اینجا جریانهای مدنی مثل جنبش زنان و سایر نیروهای لیبرال هستند که بهسادگی بازنگری قانون اساسی افغانستان را برنمیتابند؛ بنابراین موضوع بسیار پیچیده است و از بازیگران خرد داخلی تا بازیگران عرصه بینالملل با منافع متعارض در این مسائل دخیل هستند.
با همه اینها، امکان عدم مشارکت یا «نه» گفتن به طالبان وجود دارد و از این حیث میشود موضع طالبان را تضعیف کرد، اما واقعیت این است که درنهایت این نیرو باید در ساختار قدرت جذب شود یا کماکان به پرخاشگری خود ادامه دهد. این دوگانگی باید برای مردم و دولت افغانستان حل شود که بستگی به تصمیم آنها دارد که باید یکی از این گزینههای روی میز را انتخاب کنند.
نهایتا اینکه افغانستان بهطورمعمول نقش ویترین درگیریها را دارد. درواقع، این کشور محل نمایش قدرتهای داخلی و خارجی است و در طول تاریخ به دلیل موقعیت جغرافیایی موردتوجه قدرتهای بزرگ دنیا بوده است، بنابراین علت بخشی از تداوم درگیریها به این موضوع بازمیگردد.
0 Comments