بازاندیشی در نگاه کلاسیک به استراتژی کلان
از زمان ورود به عرصه انتخابات در آوریل سال گذشته، کندی عمدتا توانسته ۱۰ تا ۲۰ درصد آرا را در نظرسنجیها به خود اختصاص دهد. نظرسنجی انجام شده در هفته اخیر در ایالتهای سرنوشت ساز نشان داد که حضور وی سبب شده تا فاصله ترامپ با بایدن یک درصد بیشتر شود. ترامپ در شبکه اجتماعی خود در واکنش به حضور کندی نوشت: «او رقیب سیاسی جو بایدن قلابی است نه من. خیلی دوست دارم که او هم در انتخابات حضور دارد.»
حفظ ساختار قدرت در نظام بینالملل از سوی آمریکا مستلزم برخورد شدید با جمهوری اسلامی ایران بهعنوان مهمترین الگوی انتقادی است. بر همین اساس تأکید بر اینکه بایستی «برند جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک کشور انقلابی از بین برود» و «ایران بهمثابه کشوری نرمال رفتار کند» جایگاه ویژهای در موضعگیریهای مقامات آمریکایی پیداکرده است. بهتبع آن سیاست خارجی ایران (مقاومت منطقهای و سیاست هستهای) بهعنوان رفتارهایی غیرواقعبینانه و غیرنرمال مورد بازنمایی قرار میگیرد. فارغ از سیاستزدگی و شعارزدگی آمریکایی، این پرسش از منظری مبتنی بر علم روابط بینالملل، قابل طرح است که اساساً یک سیاست خارجی «نرمال» باید چگونه باشد؟ و آیا سیاست خارجی ایران «نرمال» است؟
آنچنانکه توسط «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا در قالب شروط 12 گانه مطرح گردید (Pompeo، 2018)، «نرمال بودن» به معنای پذیرش تمامی خواستههای آمریکا از سوی ایران به شکل یکطرفه و بدون دریافت مابهازای مشخص است. بر همین اساس «ایلان برمن» معاون شورای سیاست خارجی آمریکا مینویسد: «پمپئو مجموعه شرایطی تهاجمی، از خروج کامل نیروها از سوریه گرفته تا بازرسیهای گسترده و دقیقتر از تأسیسات و برنامههای هستهای و موشکی ایران را شرط عادیسازی مناسبات بین تهران و واشنگتن میداند. این شروط تأکید بر تبدیلشدن ایران به یک کشور عادی است» (برمن، 2019). واضح است که «نرمال بودن» در قرائت فوق (Hook، 2018)، تسلیم در برابر یکجانبهگرایی آمریکا است، درحالیکه تاکنون هیچ کشوری ابزارهای مادی و منافع خود را به بهانه «عادی بودن» تسلیم دیگران نکرده است.
«عادی» و «نرمال بودن» در علم روابط بینالملل، اینگونه تعریف میشود که؛ سیاست خارجی یک کشور چقدر در راستای تحقق اهداف بنیادین «دولت-ملت» مربوطه و متناسب با ویژگیهای «نظام بینالملل» است. از آنجائی که «نخستین هدفى که هر دولت-ملتی تعقیب مىکند، حفظ خویش است» (هونتزینگر، 1368: 193)، نرمال بودن ناظر به «بقاء» است که هر دولتى بهمثابه یک غریزه ذاتی بدان مىاندیشد و بر اساس آن تصمیمسازى مىکند. بعد دیگر نرمال بودن انطباق با ویژگی ذاتی نظام بینالملل است. واقعیت این است که نظام بینالملل که در آن قواعد اخلاقی-هنجاری و نظم قانونی وجود ندارد (آنارشی)، عرصه بیاعتمادی، رقابت و تلاش کشورها برای بقاء است؛ بنابراین کشوری که میخواهد در این شرایط «نرمال» باشد، چه باید کند؟
در پاسخ لزوم «بیشینهسازی قدرت» خود را آشکار میکند، موضوعی که به تعبیر «جان مرشایمر» حقیقت غمانگیز سیاست بینالملل است که از آن گریزی نیست. این حقیقت میگوید؛ همه دولت-ملت ها به دنبال بیشینهسازی قدرت هستند، اما نه لزوماً به این دلیل که رهبرانی قدرتطلب دارند، بلکه بهاینعلت که در نظام آنارشیک بینالملل فقط بدین شکل هست که میتوانند بقاء خود را تضمین کنند (مرشایمر، 1393: 3). به همین جهت هم بود که «هانس مورگنتا» نظریهپرداز واقعگرایی در روابط بینالملل؛ هدف دولت در سیاست خارجى را در «نفع ملى» خلاصه و آن با کوشش براى کسب قدرت، مترادف میدانست (کاظمى،1382: 111). لذا در نظام بینالملل، بهجز قدرت حاکم که از توزیع قدرت راضی است، بقیه کشورها وضع موجود را قبول نداشته و بهطوری کاملاً طبیعی رویکردی تجدیدنظرطلبانه را از طریق ایجاد موازنه قوا اتخاذ میکنند (مرشایمر، 1393: 2). این رفتارِ «نرمال» کشورها در سیاست خارجی است، بهویژه وقتی با یک قدرت تهاجمی مانند آمریکا مواجه میشوند، تلاش میکنند با اتکای به خود، توسعه نفوذ و بیشینهسازی قدرت در قالب «موازنه قوا» و یا آنچنانکه «استفن والت» تبیین میکند؛ «موازنه تهدید»، خود را ایمن کنند. در «موازنه تهدید» گفته میشود بایستی ترکیبی از؛ قدرت تهاجمی، توانمندیهای نظامی، نزدیکی جغرافیایی و ساختار ظریف قدرت داخلی (بسیج ملی) بکار رود تا رقیب را از درگیری بازداشته و امنیت کشور برقرار گردد (مشیرزاده، 1384: 134).
چنانچه مشخص است، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر چارچوب فوق واجد ویژگیهای واقعگرایانه است، بهگونهای که ایران در منطقه پرآشوب غرب آسیا برای در امان ماندن از تهدیدات خارجی، انتخابی جز «موازنه تهدید» ندارد. آنچنانکه واضح است در نظم آنارشیک کنونی، جمهوری اسلامی ایران بهمثابه یک دولت ملی برای بقای سرزمین و هویت خود، باید رفتاری «نرمال» بر مبنای موازنه تهدید در مواجهه با بیرون برای جلوگیری از تهاجم خارجی و «موازنه درونی» در جهت افزایش حمایت گروههای سیاسی-داخلی و فضای عمومی داشته باشد. چشماندازی از سیاست خارجی ایران که بر مبنای ارزشهای انقلابی و اسلامی ارائه میشود، نیز بدان معنا نخواهد بود که؛ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، صرفاً ایدئولوژیک و غیرواقعبینانه است. بلکه اساساً مقولات ارزشی-هنجاری در کنار منافع ملی طرح میگردند.
با توجه به سیاست فشار حداکثری آمریکا تداوم سیاست ایران ذیل «نه جنگ، نه مذاکره» ازجمله مصادیقی است که نشاندهنده رویکرد واقعبینانه در سیاست خارجی کشور است. با روی کار آمدن «ترامپ» و این ادراک که ایران جز اجرای برجام، هیچ بدیل دیگری در اختیار ندارد، «فشار حداکثری» آمریکا آغاز شد. از منظر آمریکا، ایران بهواسطه تحریمهای اقتصادی گریزی از این ندارد تا توافقی که متضمن نابودی دائم توان بازدارندگی کشور باشد را امضا کند. طبیعتاً در این شرایط منطق «موازنه تهدید» اقتضا میکند که ایران بدون ورود به عرصه مذاکره، به اقداماتی برای کسب کارتهای جدیدی برای بازی دست بزند. ایران به «توازن تهدید» از طریق کاهش تعهدات برجامی از جمله در خصوص الزام پیش بینی شده در برجام در مورد سطح غنی سازی مبادرت ورزید و با در پیش گرفتن «تنوع در پاسخ» ضمن مقابله با آمریکا در سطح منطقهای ازجمله سرنگونی پهپاد آمریکایی و …، اقدام به بهینهسازی «ساختار ظرفیت قدرت درونی» نمود که؛ کنترل بازارهای اقتصادی، مبارزه با فساد با ایجاد اصلاحات و تحول در قوه قضائیه، افزایش اعتمادبهنفس ملی در جامعه و … ازجمله نمودهای آن بوده است تا آمریکا بهواسطه «اضطراری» که برایش ایجاد میشود، مجبور به عقبنشینی شود. درواقع ایران بهخوبی دریافت که در شرایط کنونی، تسلیم در برابر خواستههای 12 گانه «پمپئو» راه صحیحی نیست، چه اینکه به قول «هانس مورگنتا»؛ «مصالحه همیشه به نفع دولت بزرگتر خواهد بود.» بلکه بالعکس ایران آنچنانکه «اندیشکده بروکینگز» مینویسد: «این پیام را مخابره میکند که توانایی ضربه متقابل را دارد و طرف مقابل چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد، پس فقط دیپلماسی از موضع برابر، یک گزینه قابلپذیرش است.»
سیاست منطقهای ایران در غرب آسیا نیز واجد شاخصههایی است که ابتنای آن را بر واقعگرایی نشان میدهد. سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران بر مبنای «موازنه تهدید» در مواجهه با بیرون از طریق؛ تقویت توان بازدارندگی و دور نگهداشتن دشمن ازنظر جغرافیایی (توسعه نفوذ منطقهای تا مدیترانه) صورت میگیرد. درواقع برخلاف تبلیغات دشمن، رفتار منطقهای جمهوری اسلامی ایران نه بهواسطه کشورگشایی، بلکه رفتاری کاملاً نرمال و دفاعی بهحساب میآید. همچنان که «فن رننکاف» در نشریه «هیل» وابسته به کنگره آمریکا مینویسد: «مردم ایران حمایتهای محدود نظامی تهران از سوریه و عراق را نه بهعنوان تلاش سلطهگرانه جمهوری اسلامی، بلکه یک عامل بازدارنده حیاتی در برابر دشمنانی میدانند که توسط آمریکا تا بن دندان مسلح شدهاند.» (Von Rennenkampff، 2019) به همین دلیل «موسسه مطالعات خاورمیانه» اشاره میکند که؛ سرداران نظامی ایران تلاش میکنند راهبرد «دفاع از جلو» را دنبال کنند تا ضمن توسعه نفوذ ایران، گزینههای آمریکا را تضعیف کنند (Vatanka، 2018). موضوع دیگری که باعث تقویت جایگاه ایران شده است این است که برخلاف رفتار آمرانه آمریکا و سعودی و … نوع کنش ایران با مخاطبان منطقهای خود از جنس منافع مشترک و همکاری است و به همین دلیل است که گفته میشود در «عراق سرلشگر قاسم سلیمانی را خودی میدانند.» (Benaim، 2018)
سیاست خارجی ایران، از رویکرد هستهای گرفته تا سیاستهای منطقهای آن، ضمن ابتنا بر مبانی ارزشی درونی، واجد نوعی منطق واقعگرایانه است. برخلاف دیدگاههایی که رفتار ایران را نوعی خرق عادت در روابط بینالملل به تصویر میکشند، میتوان از دریچهای نظری «نرمال بودن» در سیاست بینالملل را منطبق با کارکردهای «دولت-ملت» و همچنین با توجه به ویژگی «آنارشی» در نظام بینالملل تعریف کرد. در این مقاله تلاش گردید ضمن تبیین این «نرمال بودن»، سیاست خارجی ایران را به آزمون گذاشت. درنتیجه آزمون آشکار است که این سیاست بر محور درکی واقعگرایانه از تحولات بینالمللی شکلگرفته و میکوشد تا از طریق «موازنه تهدید»، اهداف ملی را در برابر خصم بیرونی محقق سازد. سیاستی نرمال، بهعنوان یک واقعیت ژئوپلیتیک دنبال میشود.
منابع
0 Comments