جدیدترین مطالب
رقابت عربستان با امارات برای تبدیل شدن به قطب تجارت منطقهای
شورای راهبردی آنلاین-رصد: «امارات برای چندین دهه، از مرکزیت اقتصادی منطقه برخوردار بوده و سرمایهگذاران خارجی را جذب کرده است. با این حال، اخیراً عربستان تلاش خود را برای رقابت با دبی و معرفی خود به عنوان رهبر اقتصادی منطقه دوچندان کرده است. این رقابت میتواند روابط عربستان و امارات را تغییر و کل منطقه را تحت تاثیر قرار دهد.»

أحدث المقالات

چرا سیاست خارجی ترامپ به سختی قابل تعریف است؟

جیسون کاستیلو، جان شوسلر و میراندا پریبه در تفسیری که اندیشکده آمریکایی رند منتشر کرد، نوشتند: این توصیف بیش از حد بر احتمال تأثیر کسانی که خواستار رویکردی محتاطانهتر از سوی آمریکا در جهان در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ هستند، تأکید میکند. البته گروههایی— حتی از درون حزب جمهوریخواه — خواهند بود که خواستار رویکردی کمتر نظامیگرایانه در قبال اروپا و خاورمیانه هستند، اما آنها برای متقاعد کردن دولت به اتخاذ چنین پیشنهاداتی با چالشهای زیادی روبرو هستند.
ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری خود، به هیچ وجه یک انزواگرا نبود. در حالی که او قطعاً برخی از عناصر چندجانبهگرا و راهبردهای لیبرال دولتهای قبلی را رها کرد، اما نقش آمریکا در امور امنیتی جهان را به طور قابل توجهی کاهش نداد. او رقابت با چین را هم در حوزه اقتصادی و هم نظامی پیگیری کرد. همچنین سیاست فشار حداکثری بر ایران را در پیش گرفت و توافق هستهای با ایران را کنار گذاشت. علاوه بر این، او از طریق ابتکار اطمینانبخشی اروپا، هزینهها و فعالیتهای نظامی در اروپا را افزایش داد تا متحدان مضطرب را آرام کند.
نامزدهای سمتهای کلیدی سیاست خارجی در دوره دوم دولت ترامپ شامل کسانی هستند که از مشارکت نظامی آمریکا در این مناطق حمایت میکنند. به طور گستردهتر، بسیاری در درون حزب جمهوریخواه همچنان به راهبرد مداخله عمیق پایبند هستند، به طوری که آنها میخواهند آمریکا همچنان تأمینکننده اصلی امنیت در هر یک از مناطق کلیدی شرق آسیا، اروپا و خاورمیانه باشد.
با این حال، ترامپ با برخی فشارهای متقابل، از جمله فشارهایی از درون حزب خود، برای تغییر رویکرد در دوره دوم ریاستجمهوری روبرو است. برخی از محافظهکاران از راهبردی جایگزین — یعنی راهبرد محافظهکاری — حمایت میکنند که از آمریکا میخواهد تا حد زیادی به عنوان تأمینکننده امنیت، به مثابه آخرین راهحل در یک یا چند مورد از این مناطق عمل کند. هسته اصلی این راهبرد محافظهکارانه، بر این باور استوار است که آمریکا نمیتواند به طور واقعبینانه مداخله عمیق را حفظ کند، زیرا همانطور که دیگر قدرتهای بزرگ در تاریخ تجربه کردهاند، این امر سلامت مالی این کشور را به خطر میاندازد و آن را در معرض درگیریهای متعدد خارجی قرار میدهد. بنابراین، این “محافظهکاران” از آمریکا میخواهند که با حل اختلافات با رقبا، کاهش حضور نظامی پیشرو، کاهش برخی از تعهدات در نهادهای بینالمللی و بالا بردن حد مجاز برای توسل به نیروی نظامی، سیاست خارجی خود را پایدارتر کند.
ترامپ گاهی اوقات ترجیحات سیاستی محافظهکاران را بیان یا اتخاذ کرده است و بنابراین این احتمال هست که چنین گروههایی در آینده تأثیرگذار باشند. به عنوان مثال، او در دوره اول ریاستجمهوری خود، به وضعیت تقسیم مسئولیت و تعهدات با متحدان آمریکا انتقاد بیشتری داشت. اخیراً نیز او تردید محافظهکاران را درباره کمکهای بیقید و شرط به کییف تکرار کرده و خواستار استفاده آمریکا از نفوذ خود برای پایان دادن به جنگ بین اوکراین و روسیه شده است.
در این زمینه، این دسته از محافظهکاران احتمالاً بیشترین تأثیر را بر سیاست آمریکا در اروپا و خاورمیانه خواهند داشت، جایی که آنها از سوی واقعگرایان و همچنین برخی از چپگرایان نیز حمایت خواهند شد. به نظر میرسد که راهبرد محافظهکاری یک چتر بزرگ است که شکافهای حزبی را در بر میگیرد. اما این یک شمشیر دو لبه درباره تأثیر آن بر هر دولتی، از جمله دولت ترامپ است. به طور خلاصه، واقعگرایان استدلال میکنند که مداخله عمیق نتیجه معکوس داشته است، زیرا آمریکا بیش از حد پیش رفته و دیگر کشورها در برابر آن موازنه ایجاد کردهاند.
محافظهکاران با مداخله عمیق مخالفند، زیرا معتقدند که این امر حاکمیت آمریکا را از بین میبرد یا اینکه نظامیگرایی آمریکا آزادیهای مدنی را تهدید میکند، مالیاتها را افزایش میدهد یا پاسخگو نگه داشتن دولت را بیش از حد دشوار میسازد. مترقیها معتقدند که مداخله عمیق، بیعدالتی را تداوم میبخشد و از ابزارهای نظامی برای مشکلاتی استفاده میکند که نیاز به راهحلهای جایگزین دارند. با مشاهده جنگهای شکستخورده در عراق و افغانستان به عنوان نمونههایی از گسترش مداخله عمیق، واقعگرایان، محافظهکاران و مترقیهای محافظهکار همگی دلایلی برای دفاع از اصلاح مسیر داشتهاند که با کاهش مشارکت نظامی در خاورمیانه آغاز میشود. بیشتر محافظهکاران همچنین خواستار کاهش تدریجی حضور آمریکا در اروپا هستند.
از سوی دیگر، دقیقاً به این دلیل که راهبرد محافظهکاری یک چتر بزرگ است، با دیدگاههای رقیب نیز مواجه است و این وضعیت را برای محافظهکاران دشوار میسازد تا حول استدلالهای مشترک و مجموعهای از سیاستها در مورد سایر مسائل متحد شوند. این موضوع بیشتر درباره راهبرد آمریکا در منطقه ایندوپاسیفیک مشهود بوده است. برخی از محافظهکاران نگران افزایش خطر جنگ بین قدرتهای بزرگ هستند و معتقدند رقابت فزاینده آمریکا و چین، همکاری در خصوص چالشهای جهانی مانند تغییرات آبوهوایی را مختل میکند. اما بسیاری از واقعگرایان و محافظهکارانی که در دیگر مناطق از راهبرد محافظهکاری حمایت میکنند، این دیدگاه را ندارند. آنها به طور فزایندهای از ظهور چین نگران هستند و معتقدند اگر چین به یک هژمون منطقهای تبدیل شود و شرق آسیا را مانند آمریکا که نیمکره غربی را تحت سلطه دارد، تحت کنترل بگیرد، میتواند تهدیدی برای توازن قوا و همچنین شیوه زندگی آمریکایی باشد. بنابراین، حتی برخی از محافظهکاران از راهبرد مداخله عمیق آمریکا در منطقه ایندوپاسیفیک حمایت میکنند.
غرایز راهبردی کلان ترامپ ترکیبی است. شعار “اول آمریکا” ممکن است به این معنی باشد که ترامپ منافع آمریکا را بر منافع دیگران مقدم میداند، اما این لزوماً به این معنی نیست که او به طور مداوم از راهبرد محافظهکاری حمایت خواهد کرد.
او با فشارهایی از سوی طرفداران مداخله عمیق از هر دو جناح روبرو خواهد شد تا بیشتر در دفاع از اسرائیل مشارکت کند، حمایت از اوکراین را افزایش دهد تا بتواند در مذاکرات با روسیه دست بالا را داشته باشد و بر مهار چین تأکید بیشتری کند. چنین استدلالهایی احتمالاً با غرایز ترامپ برای ایستادگی و چانهزنی سخت همخوانی دارند. با این حال، تمایلات متقابل ترامپ برای درخواست بیشتر از متحدان آمریکا و نگرانی او درباره انحراف منابع از مشکلات داخلی، فرصتی را برای کسانی که خواستار تغییر راهبردی هستند، ایجاد میکند. آنها احتمالاً بهترین چشمانداز را برای تأثیرگذاری بر راهبرد آمریکا در خاورمیانه و اروپا خواهند داشت، جایی که میتوانند با صدایی واحد از راهبرد محافظهکاری حمایت کنند.
0 Comments