جدیدترین مطالب
تداوم سیاستی بیتاریخ
أحدث المقالات
راهبرد جدید آمریکا در قبال چین؛ بازگشت به دوره قبل از شیجینپینگ
وبسایت شورای آتلانتیک آمریکا در یادداشتی نوشت: اکنون ظهور چین به خاطر قدرت اقتصادی و نظامی آن، گسترش پیشرفتهای فنّاورانه و جهانبینی اساساً متفاوت این کشور با جهانبینی آمریکا، منافع ملی مهم آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهد. این چالشی ساختاری است که طی دو دهه اخیر بهتدریج ظهور کرده است. ورود شی جین پینگ به قدرت نیز مایه تشدید این چالش شده و به آن شتاب بخشیده است.
چین با رهبری شی جین پینگ بهطور فزایندهای به نوع جدیدی از سیاست تمامیتخواهی شباهت دارد.
پرسش راهبردی اساسی آمریکا این است که با این چالش چگونه مقابله کند؟ اکنون ارائه یک راهبرد ملی دوحزبی، عملیاتی و منسجم برای هدایت سیاست آمریکا در قبال چین در سه دهه آتی، یک ضرورت است. برخی با اشاره به بیانیه «رقابت راهبردی» دولت ترامپ بهعنوان «چالش اصلی» سیاست امنیت ملی و خارجی آمریکا، معتقدند که آمریکا هم اکنون در قبال چین دارای یک راهبرد است، اما درعینحال که دولت ترامپ در مورد چین زنگ هشدار را بهخوبی به صدا درآورده و اعلام رقابت راهبردی با پکن حائز اهمیت است، اما اجرای آن با آشفتگی همراه بوده و گاهی هم تأثیر معکوس داشته است. اساساً، مسئله این است که «رقابت راهبردی» بیانگر نگرش و دکترین بوده و راهبرد جامعی برای عملیاتیسازی نیست.
واقعیت تلخ این است که چین از قبل دارای یک راهبرد داخلی منسجم برای کنترل آمریکا بوده و این راهبرد تابهحال با موفقیت اجرا شده است. برعکس، آمریکا که زمانی راهبرد متحدی (موسوم به سیاست مهار جرج کنان) برای مقابله با چالشهای اتحاد شوروی اجرا کرده بود تابهحال در قبال چین هیچ راهبردی نداشته است.
مشکل واشنگتن در ارائه یک راهبرد مؤثر بهواسطه فقدان اهداف راهبردی واضح تشدید شده است. در حال حاضر اهداف آمریکا طیفی از اصلاح اقتصادی چین از طریق جنگ تجاری محدود تا تغییر کامل رژیم را دربرمی گیرد. «تلگرام طولانی» 1946 کنان از مسکو اساساً تحلیلی از ماهیت ضعفهای ساختار موجود در مدل شوروی در اختیار گذاشته و نتیجه گرفته بود که اتحاد جماهیر شوروی در نهایت زیر بار تناقضات خود فرو میپاشد. کل دکترین مهار، بر این فرضیه اساسی مهم استوار بود. بااینحال، حزب کمونیست چین در بقا نسبت به همتای روسی خود مقاومتر بوده و طی یک دهه به مطالعه اشتباهات اتحاد شوروی پرداخته است؛ بنابراین، بسیار خطرناک است که استراتژیستهای آمریکا راهبرد آتی آمریکا در قبال چین را بر این فرض استوار سازند که نظام چین محکوم به فروپاشی از درون است و هدف خود را به «سرنگونی حزب کمونیست» معطوف کنند. چنین رویکردی صرفاً باعث تقویت شی جین پینگ میشود و وی را قادر میسازد تا ملیگرایان مردمی و سیاسی را برای دفاع از حزب و کشور متحد سازد. بهجای ابزار کورکورانه «سیاست مهار با ویژگی چینی» و رؤیای سقوط حزب کمونیست چین، چالش جاری نیازمند واکنش سیاسی دقیق با ماهیتی متفاوت است.
عقلانیت تحلیل کنان بر تحلیل عمیق آن از عملکرد درونی اتحاد شوروی و ارائه راهبردی دقیق استوار بود. همین امر هم در قبال چین ضروری است. واقعیت سیاسی این است که حزب کمونیست چین در مورد رهبری شی جین پینگ و بلندپروازیهای وسیع وی بهطور قابلتوجهی دچار دودستگی است. بنابراین نباید حزب کمونیست چین را هدفی واحد تلقی نمود. همچنین، کمپین براندازی حزب کمونیست چین، نادیده گرفتن این واقعیت است که همه پنج رهبر پسامائوی چین قبل از شی جین پینگ با آمریکا همکاری داشتهاند و این کشور به دنبال پیوستن به نظم بینالمللی موجود بوده است. از این رو، مأموریت راهبرد آمریکا باید به دنبال بازگرداندن چین به مسیر پیشا-شی جین پینگ باشد. با توجه به اینکه شی جین پینگ تقریباً همه قدرت تصمیمگیری را در دستان خویش متمرکز کرده و این قدرت را برای تغییر اساسی مسیر سیاسی، اقتصادی و سیاست خارجی به کار میگیرد، راهبرد آمریکا هم باید بر شی، محفل درونی وی و متن سیاسی زمامداری وی متمرکز شود. ایجاد تغییر در تصمیمگیری چین مستلزم ایجاد تغییر در پارادایم راهبردی و سیاسی آن، درک و فهم آن و فعالیت در درون آن است.
آمریکا برای تغییر رفتار چین باید سیاست خود را حول این واقعیت شکل دهد وگرنه اقدامات آن بیتأثیر خواهد بود. همچنین، این راهبرد باید بلندمدت باشد، کاملاً عملیاتی شود و فراتر از لفاظیهای جنجالی باشد که غالباً جایگزین راهبرد اصیل آمریکا در قبال پکن میشود.
0 Comments