بازگشت نئومرکانتلیسم به عرصه سیاست خارجی دولت بایدن
بروس ریدل و مایکل هانلون در یادداشتی که وبسایت اندیشکده بروکینگز آن را منتشر کرد؛ نوشت: سیاست خارجی آمریکا در این منطقه افراط داشته است بهطوریکه حضور 60 هزار نیروی آمریکا در این منطقه در مقایسه با مأموریتهای محوله واقعی بسیار زیاد است. اگرچه این تعداد در مقایسه با 100 هزار نیروی آمریکا در این منطقه در اوایل قرن حاضر بسیار کمتر است، اما چندین برابر تعدادی است که این کشور قبل از 1990 در این منطقه مستقر کرده بود.
بااینحال، خروج از خاورمیانه دارای راههای درست و نادرستی است. اغلب، شکست در این منطقه به شعارهایی نظیر «پایان دادن به جنگهای بیپایان» یا همانطور که ترامپ اخیراً در مورد افغانستان توییت کرده بود، «بازگشت نیروها به خانه تا قبل از کریسمس» تبدیل میشود. اگرچه این دیدگاهها از شناخت کل شرایط و احساسات قابلدرک سرچشمه میگیرند اما در مسیری آسیبزا حرکت میکنند.
درواقع، آمریکا میتواند هر وقت که بخواهد نیروهای خود را از جنگهای بیپایان به خانه برگرداند اما این کار باعث پایان این جنگها و تهدید ناشی از آنها بر منافع غرب نخواهد شد. تخلیه نیروها و تجهیزات آمریکا از افغانستان تا اواخر دسامبر باعث خواهد شد که آمریکا شرکای افغان خود را در برابر افراطگرایی و جنگ داخلی تنها بگذارد، بسیاری از تدارکات محلی را قطع کند و فرصت جدیدی در اختیار القاعده و داعش قرار دهد تا بهشتی امن برای خود پیدا کنند آنهم درحالیکه پناهگاههای خود در دیگر بخشهای منطقه را ازدستدادهاند. آمریکا باید تروریستها را همچنان تحتفشار قرار دهد و این فشار را از روی آنان برندارد.
اگرچه همه آمریکاییها از این جنگهای همیشگی خسته شدهاند اما آنها معتقدند که مأموریت اساسی پشت اعزام نیروهای آمریکا به خاورمیانه (مبارزه با تروریسم و ارتقای ثبات منطقهای) همچنان ارزشمند است؛ اما سؤال این است که چطور میتوان به تعدیل درست این نیروها پرداخت. آمریکا باید تا جای ممکن بازدهی و صرفه اقتصادی استقرار نیروها را لحاظ کند بهطوریکه از قدرت نظامی ضروری کاسته نشود و دوست و دشمن آمریکا احساس نکنند که این منطقه دیگر برای آمریکا حائز اهمیت نیست.
ازاینرو، آمریکا بهجای اینکه با حکم و دستور به دنبال پایان دادن به این جنگها باشد، باید با اتخاذ رویکردی هوشمندانه به کاهش نقش خود در این جنگها ادامه دهد. چنین اقدامی باید از موجودی فرماندهی مرکزی یعنی دو فرماندهی متمرکز در خلیجفارس آغاز شود. مهمترین حلقه مرکزی نیروهای آمریکا در این منطقه عبارت است از: 7000 تا 15000 سرباز در قطر، بحرین و کویت و همچنین، 3000 تا 5000 نیرو در امارات، عربستان سعودی و عراق. حلقه دوم عبارت است از چند صد تا چند هزار نیرو و تجهیزات در افغانستان، اردن، سوریه، مصر، ترکیه و جیبوتی در شاخ آفریقا و همچنین، راههای دریایی شمال دریای عرب که در آن، آمریکا معمولاً به استقرار یک گروه رزم-ناو هواپیمابر (متشکل از 75 جنگنده) یا گروه آبی- خاکی (متشکل از 2 هزار نیروی دریایی و پشتیبانی هوایی) میپردازد.
سربازان آمریکا در هیچ جای این منطقه در حال جنگ بزرگ زمینی نیستند. تعهد آمریکا در هیچ کشوری بیش از 15 هزار پرسنل نظامی نیست و وابستگی سیاسی آمریکا بر دولت یا رژیم خاص بهواسطه تنوع نیروی زمینی کلی آمریکا در این منطقه محدود است و همه اینها مطلوب هستند.
لزوم تخلیه یگانهای نظامی عملیاتی آمریکا از عربستان
بااینوجود، فضا برای تجدیدنظر و تعدیل زیاد است. نخست، با توجه به کاهش تنش بین ایران و عربستان و مداخله وحشیانه و بیهوده عربستان در جنگ داخلی یمن، وقت آن است که آمریکا یگانهای نظامی عملیاتی خود را از عربستان تخلیه کند. سپس، حضور سنگین آمریکا در کویت عمدتاً میراث اقدام قبلی آمریکا برای پشتیبانی از حمله نظامی گسترده به عراق است؛ اما آن روزها دیگر سپری شده است. اگرچه حفظ دسترسی به یک پایگاه هوایی و بندر معقول است اما وضعیت فعلی تعدیل چشمگیری را طلب کرده و میتوان آن را به نصف کاهش داد. به همین ترتیب، اگرچه حفظ مرکز فرماندهی ناوگان پنجم در بحرین مطلوب به نظر میرسد اما در سالهای اخیر، حضور آمریکا در آنجا ازلحاظ تعداد نفرات افزایش قابلتوجهی داشته و نیازمند تعدیل است.
با این سه تعدیل، میتوان بیش از 10 هزار نفر از حدود 60 هزار پرسنل نظامی آمریکا در گستره خاورمیانه کاست. پیام چنین اقدامی این خواهد بود که آمریکا به دنبال نظامی زدایی از راهبرد امنیت ملی کلی خویش بوده و این بخش از دنیا لزوماً در کانون سیاست خارجی آمریکا نیست.
0 Comments