بازاندیشی در نگاه کلاسیک به استراتژی کلان
وب سایت شورای امور بینالملل روسیه در یادداشتی نوشت: وجود دیگر مراکز قدرت، یکی از موانع جدید بر سر راه دوقطبی جدید است. البته این مراکز آن قدر قدرت و ظرفیت ندارند که نقش قطبی دیگر را ایفا کنند، اما میتوانند خود را حداقل به طور موقت از میدان نبرد این دو غول کنار بکشند. چنین کاری از منظر دیپلماسی راهبرد مطلوبی محسوب میشود زیرا آزادی عمل آنها تنها با این راهبرد تامین میشود. فقدان فضای مانور باعث از دست رفتن دیپلماسی نیز میشود، اما از سوی دیگر، جذب بازیگران مهم برای این دو رهبر جهان دوقطبی (چین و آمریکا) مهم و حیاتی خواهد بود تا آنها را برای نبرد هژمونی با خود همراه سازند.
از این رو، مهمترین وظیفه دیپلماسی واشنگتن و پکن جنگ برای جذب بازیگران مهم است. در اینجا، ایجاد یک ائتلاف موثر در برابر رقیب، یا حداقل، جلوگیری از آرایش چنین ائتلافی در طرف مقابل، حائز اهمیت خواهد بود.
آمریکا از قبل برای ورود به این جنگ سرد جدید با چین، ائتلاف موثری با بازیگران مهم تدارک ندیده است. جنگ آغاز شده است اما ائتلاف بزرگی به چشم نمیخورد. درست است که آمریکا با ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و نیوزیلند متحد بوده و آنها احتمالا در رویارویی با چین کنار آمریکا خواهند بود اما به نظر میرسد که لیست اعضای این ائتلاف فراتر از این نخواهد بود.
هند بطور بالقوه ارزشمندترین عضو در ائتلاف ضد چین به شمار میرود. دهلی دارای اختلافاتی با پکن بوده و این اختلافات اخیرا حادتر شده است. با این حال، اغوای هند و کشیدن آن به ائتلاف ضد چین به رهبری آمریکا، دشوار خواهد بود. جذب دیگر کشورهای بزرگ دارای روابط تیره با چین نیز بدون دردسر نیست. به عنوان مثال، روابط آمریکا با ویتنام و اندونزی عمیقتر شده است اما جذب آنها به یک ائتلاف علیه چین هنوز بعید است.
روسیه به دلایل واضح جزو این ائتلاف نخواهد بود. مسکو برای واشنگتن یک رقیب محسوب شده و در وضعیتی بین چین و ایران قرار میگیرد. شراکت با مسکو برتری آمریکا در رویارویی با چین را شدیدا افزایش میدهد اما دیپلماسی آمریکا فرصت را از دست داده و مسائل دیگری (حقوق بشر، اوکراین، دخالتها و غیره) را ترجیح داده است. شکی نیست که همه این موضوعات، مهم و حتی اساسی هستند اما اگر آمریکا این واقعیت را مد نظر قرار میداد که رویارویی با چین سرنوشت سیاست جهانی دهههای آتی را رقم خواهد زد، این موضوعات در اولویت دوم قرار میگرفت.
این امر تحت تأثیر رویکرد آمریکا در قبال مسکو نیز بوده است که روسیه را کشوری «استعماری» و در حال افول تصور کرده و انتظار دارد که روسیه تغییر کرده و به کشوری «عادی» تبدیل شود. اتفاقا، همین نگرش در نهایت باعث فلج شدن روابط بین آمریکا و پکن شد. در نظر واشنگتن، چین یک مرکز قدرت فزایندهای است که نمیخواهد کشوری «عادی» باشد. با توجه به این پیش زمینه، پتانسیل روابط چین-روسیه افزایش یافته و اگرچه یک ائتلاف نظامی محسوب نمیشود اما این دو کشور از اعتماد متقابل قابل توجهی برخوردار هستند. فشار فزاینده آمریکا نیز این دو قدرت را به همدیگر سوق میدهد.
در این شرایط، اتحادیه اروپا برای آمریکا حائز اهمیت است. تقریبا همه کشورهای اتحادیه اروپا متحدان نظامی آمریکا در ناتو هستند اما ائتلاف ناتو به دنبال مهار چین نیست. اتحادیه اروپا انگیزه روشنی برای مشارکت در منازعه بین آمریکا و چین نداشته و در این کار منافع قابل توجهی ندارد. چین تهدیدی برای امنیت اروپا نیست و اتحادیه اروپا نیز در آسیا منافع سیاسی- نظامی ندارد. با این حال، جوزف بورل، رئیس دیپلماسی اروپا، معتقد است که اتحادیه اروپا باید رویکرد متعادلی در قبال چین اتخاذ کند بطوریکه، این اتحادیه در مسائل جهانی نظیر تغییرات اقلیمی و مناقشات منطقه ای، باید با چین همکاری کند اما در مسائل خاص باید از استقلال خود دفاع کند.
حمایت ایدئولوژیکی اتحادیه اروپا از رویکرد آمریکا در برابر چین، پیروزی مهمی برای واشنگتن خواهد بود. ارزش ها، ایدئولوژی و هویت در روابط بینالمللی اهمیت زیادی دارند. علاوه بر این، دیدگاه اتحادیه اروپا حاوی ارزشها و همچنین منافع اقتصادی و امنیتی خاصی است که با دیدگاه آمریکا مشابه است.
در نهایت، آمریکا میتواند در قبال چین ائتلافهایی ایجاد کند که انعطاف پذیری آنها نسبت به ائتلافهای سیاسی-نظامی عادی بیشتر باشد. این ائتلافها بر اقدامات هماهنگ استوار بوده و به دنبال محدودسازی هدفمند در بخش فن آوری و دیگر بخشها خواهد بود. به عبارت دیگر، چنین ائتلافی، ائتلاف جنگ نبوده بلکه ائتلاف تحریم خواهد بود. دوقطبی نیز «انتخابی» بوده و به حوزههای حساس منتخب متمرکز خواهد شد. با این وجود، تاریخ نشان میدهد که تبدیل رقابت اقتصادی به نظامی ممکن است سریعتر از حد انتظار رخ دهد و نبرد در حوزههای منتخب ناگهان به نبرد همه جانبه تبدیل شود.
0 Comments