بازاندیشی در نگاه کلاسیک به استراتژی کلان
آرون دیوید میلر در یادداشتی که وبسایت اندیشکده کارنگی آمریکا آن را منتشر کرد؛ نوشت: صرفنظر از اینکه چه کسی در نوامبر وارد کاخ سفید خواهد شد، تشخیص این موضوع حائز اهمیت است که در سالهای اخیر، اهمیت خاورمیانه آشوبزده برای سیاست خارجی و منافع آمریکا بهطور چشمگیری کاهش یافته است. این تغییر نهتنها بیانگر پویایی جدید منطقهای و اولویتهای داخلی آمریکاست، بلکه ماهیت متغیر منافع آمریکا در این منطقه را نیز نشان میدهد.
استثنا گرایی و رهبری آمریکا نمیتواند خاورمیانهی درهم گسیخته را ترمیم کرده و یا نقش مهمی در هدایت آن به آیندهای بهتر ایفا کند. آمریکا هنوز هم در خاورمیانه منافعی دارد که باید از آن حفاظت کند، اما نحوه حفظ این منافع مستلزم واقعگرایی، آیندهنگری و نظم آمریکاست. اولویتهای داخلی بر ماجراجویی در خاورمیانه ارجحیت دارد و باید هم داشته باشد. دولت بعدی آمریکا با بزرگترین چالش احیای ملی از دهه 40 تابهحال مواجه خواهد بود، با این تفاوت که در آن زمان، جنگ جهانی دوم باعث تقویت اقتصاد آمریکا شد و این کشور را به قدرت برتر جهان تبدیل کرد.
نگاهی به سرخط روزنامهها مؤید آن است که اولویتهای راهبردی آمریکا طی چند دهه اخیر از خاورمیانه به مناطق دیگر تغییر کرده است. همهگیری کرونا ویروس بر آمریکا تلفات جانی و مالی وارد کرده و بر اعتبار آمریکا در جهان لطمه زده است؛ حوادث اقلیمی نظیر طوفان و تابستان گرم و آتشسوزی با تغییرات آب و هوایی پیوند خورده است؛ قدرتنمایی چین در سراسر آسیا – اقیانوسیه و رقابت چین-آمریکا برای برتری نظامی، اقتصادی و فنّاورانه تشدید شده است؛ رفتار تهاجمی روسیه و مداخله کرملین در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ادامه دارد و تروریسم ملیگرایان سفیدپوست در داخل ظهور کرده است.
اهمیت این چالشها بسیار بیشتر از تهدید تروریستی برخاسته از خاورمیانه علیه سرزمین آمریکاست. همچنین، تلاش بیثمر برای ایجاد فرصت اصلاحات و تحول در خاورمیانهی ناکارآمد، هزینههای مضاعفی بر آمریکا تحمیل میکند.
از سوی دیگر، با رشد منابع انرژی غیر فسیلی، اکتشاف ذخایر عظیم نفت و گاز در خارج از منطقه خلیجفارس و افزایش تولید داخلی نفت و گاز طبیعی در آمریکا، اهمیت راهبردی منابع انرژی خاورمیانه برای آمریکا کاهش یافته است. قیمت نفت نیز در سالهای اخیر علیرغم آشوبهای موجود در کشورهای تولیدکننده نفت نظیر عراق و لیبی افت چشمگیری داشته است. علاوه بر این، تقریباً 85 درصد از صادرات نفت خلیجفارس به چین، هند، ژاپن و کره جنوبی میرود.
بااینحال، خلیجفارس هنوز هم 20 درصد نفت جهان را تولید میکند و تقریباً یکسوم از نفت برآمده از دریا از تنگه هرمز میگذرد. ازاینرو، حفظ ثبات قیمت نفت تا حدی به جلوگیری از اختلال در صادرات نفت از خلیج [فارس] وابسته است. این امر با حضور نیروی دریایی آمریکا در بحرین تأمین خواهد شد.
طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا در افغانستان و عراق هرگز به پیروزی دست نیافته است. آمریکا در منطقه خاورمیانه به دام افتاده و نمیتواند آن را تغییر دهد یا از آن خارج شود، زیرا این کشور در این منطقه دارای منافع، متحدان و رقباست. بااینوجود، کاهش رویکردهای نظامی سیاست خارجی و تأکید بر برنامههای دیپلماتیک و طرحهای دموکراسی سازی، نتیجه بهتری خواهد داشت.
با توجه به سایر بحرانهای فراروی آمریکا، این کشور نمیتواند در منطقه خاورمیانه سرمایهگذاری عظیم انجام دهد؛ اما این بدین معنا نیست که واشنگتن چالشهای فزاینده این منطقه، بهویژه بحران انسانی در سوریه و یمن را نادیده بگیرد.
از زمان حملات 11 سپتامبر، سازمانهای تروریستی تنها یک حمله موفقیتآمیز در خاک آمریکا انجام دادهاند اما واقعیت کنایهآمیز تلخ این است که بر اساس بررسیهای معتبر، آمریکا از 11 سپتامبر برای مقابله با این تهدیدهای تروریستی بیش از 6 تریلیون دلار به قیمت چشمپوشی از تهدید دیگر هزینه کرده است که بیش از 180 هزار آمریکایی را به کام مرگ برده و اقتصاد آن را ویران کرده است.
شاید آمریکا بتواند خود را از منابع هیدروکربن اعراب خلاص کند، اما باقی دنیا هنوز نمیتواند؛ بنابراین، اختلال جدی و طولانی در جریان نفت خلیجفارس ممکن است بر اقتصاد جهان و بهتبع آن بر اقتصادی آمریکا پیامد ویرانگری داشته باشد.
خاورمیانه در سالهای آتی همچنان آشفته خواهد بود. اینجا منطقه هیچکس نیست و هیچ قدرت خارجی یا داخلی بهتنهایی نمیتواند بر آن مسلط شود. درواقع، آمریکا دیگر قدرت بلامنازع منطقه خاورمیانه نیست و لزومی هم ندارد که به دنبال آن باشد.
0 Comments