جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
چین؛ درسهایی برای اروپا از جنگ سرد
تیموتی گارتوناش در مطلبی که شورای روابط خارجی اروپا آن را منتشر ساخت، نوشت: جنگ سرد جدیدی بین چین و آمریکا وجود دارد. بحران همهگیری ویروس کرونا دشمنی را بیشتر کردهاست. معدود کشورهایی در آفریقا یا آمریکای لاتین وجود دارند که در این کشورها شاهد رقابت بین ابرقدرتها نباشیم. وقتی سربازان هند و چین با شدت تمام با یکدیگر در یک مناقشه مرزی درگیر شدند، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا بلادرنگ طرف هند را گرفت. نمایندگان مجلس انگلیس گروه تحقیق چین را تشکیل دادهاند. بعلاوه، این سوال که آیا شرکت هوآوی یک تهدید امنیتی است، بکرات پرسیده میشود.
هر شباهت تاریخی ناقص است، اما اگر جوهره جنگ سرد جهانی، چندبُعدی و کشمکش بلندمدت بین ابرقدرتها باشد، این جنگ سرد جدید است. سوال برای بقیه جهان این است: ما چکار باید بکنیم؟ آیا باید سرمان را مثل کبک در برف فرو ببریم؟ البته این نگرش اغلب کشورهای اروپایی است. یا اینکه واقعیت را بپذیریم و سعی کنیم آن را بر اساس نتایج ممکن رقم بزنیم؟ نکته اخیرالذکر مسیر درستی است. با نظر داشت نکته یادشده هشت درسی که باید از جنگ سرد قبلی و جنگ سرد جدید بگیریم بشرح ذیل است.
1- تفکر درازمدت
جنگ سرد اول بیش از 40 سال طول کشید. چین قدرت زیادی دارد که از جمله میتوان به وسعت بینظیر، غرور ملی، نوآوری تکاملی و جامعه کارآفرین اشاره کرد. بعلاوه، برخوردار از یک حزب لنینیستی است که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی درس گرفته تا دچار سرنوشت مشابه نشود.
2- ترکیب رقابت و همکاری
سیاست تنشزدایی متمایز از جنگ سرد نبود، بلکه این سیاست بخش ذاتی آن بود. دمکراسیهای لیبرال عملکرد خوبی داشتند، زمانی که سیاست دفاع و مهار سخت را با دیپلماسی و تعامل سازنده ترکیب کردند. خطوط قرمز ما در موضوعاتی همچون امنیت تایوان باید کاملاً روشن باشد و همینطور آمادگی ما برای کار با پکن. اتحادیه اروپا بخوبی چین را شریک، رقیب و حریف سیستمیک تعبیر میکند. با توجه به وابستگی متقابل بین چین و جهان لیبرال و نیز تهدیدات جهانی همچون تغییرات آب و هوایی و همهگیری ویروس کرونا، ما باید رهیافت دوگانه را در دستورکار داشته باشیم.
3- تمرکز بر پویاییهای داخلی چین
علت اولیه جنگ سرد جدید به دستگیری رهبری حزب کمونیست توسط شی جین پینگ در سال 2012 میباشد که سیاست تهاجمی در خارج از کشور را در دستورکار خود دارد. باید بفهمیم چرا چین از راهبرد عملگرایانه و تکاملی به سیاست تهاجمی روی آوردهاست. همچنین باید بفهمیم چه عوامل و شرایطی چین را به مسیر قبلی باز خواهد گرداند. از اینرو، باید تمام دانش خود را برای درک تاریخ، فرهنگ، سیاست و حکومت چین بکار گیریم.
4- عدم باور به اینکه میتوانیم نظام چین را مهندسی کنیم
یکی از توهمات مکرر سیاست غرب در جنگ سرد اول این بود که میتواند بهطور مستقیم در سیاست و حکومت طرف مقابل تغییر ایجاد کند. رواشناسی رفتاری مزخرف درباره تقویت کبوترها و تضعیف شاهین را بیاد میآورید؟ کلیت سیاستهای ما در بهترین حالت تاثیر ثانویه برای ایجاد تغییر در نظام چین دارد. از اینرو از غرورهای رفتارگرایانه اجتناب کنید.
5- بحاطر داشته باشید که ما همیشه جامعه و حکومت را مورد خطاب قرار میدهیم
هر چه بیشتر ما سیاست دولت چین را در قبال سین کیانگ، هنگ کنگ و دریای جنوب چین مورد انتقاد قرار میدهیم، باید بیشتر تأکید کنیم که این حمله به مردم چین با تاریخ و فرهنگ غنی نیست.
6- چین اتحاد جماهیر شوروی نیست
همانطوریکه اتحاد جماهیر شوروی ترکیبی از سیاستهای لنینیستی و تاریخ روسیه بود، چین نیز سیاستهای لنینیستی را با فرهنگ و سنتهای خود ترکیب میکند. فرانسیس فوکویاما بر این باور است که چین اولین تمدن جهانی برای ایجاد دولت جدید میباشد. رژیمهای چین متمرکز، بروکراتیک و شایستهسالاری بوده و نقطه ضعف و قوت چین ترکیبی از لنینسم و سرمایهداری است.
7- وحدت، قدرت است
در حال حاضر چین فرصتهای بیشماری برای اجرای سیاست تفرقه بینداز و حکومن کن دارد. در رویکرد راهبردی جدید آمریکا در قبال دیگر ابرقدرتها چنین آمدهاست: «اولین هدف آمریکا تقویت مقاومت نهادها، اتحادها و شراکت ما میباشد.»
اما ترامپ عکس این کار را انجام میدهد. پاسخ دوگانه ترامپ به چالش چین مستلزم وحدت راهبردی است که از حیث جغرافیایی وسیعتر از قبل از اتحاد غربی اروپا غربی و آمریکای شمالی سال 1989 است. اتحادیه اروپا، انگلیس پسابرگزیت و دولت آمریکا باید با نمایندگان دیگر دمکراسیها در اوایل سال آینده برای تدوین مسیر مشترک گردهم جمع شوند.
8- پیروزیهای جنگهای سرد در داخل
تنها نکته مهمی که دمکراسیهای لیبرال برای غالب شدن در جنگ سرد قبلی انجام دادند این بود که جوامع خود را به جوامعی سعادتمند، باز و جذاب تبدیل کردهاند. این بار نیز باید کار مشابهی انجام دهند.
0 Comments