جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
نگاهی به موضع چین در قبال انصارالله/ دلیل صبوری پکن چیست؟
بیش از چهار ماه از حمله حماس به اسرائیل میگذرد و چین یکی از کشورهایی که اقتصادش تحتتأثیر درگیریها در دریای سرخ قرار گرفته؛ اما تاکنون به حوثیها حمله نظامی انجام نداده است. چرا چین با وجود ضررهای اقتصادی تاکنون در برابر حوثیها صبور بوده و چه گزینههایی در برابر چینیها در صورت استمرار وضع فعلی وجود دارد؟ گزارش خبرآنلاین را بخوانید.
اهداف خروج آمریکا از معاهده تجارت تسلیحات
دکتر سعید شکوهی/ کارشناس مسائل آمریکا
خروج ایالات متحده آمریکا از معاهده تجارت تسلیحات بر اساس منطق و دکترین امنیت ملی جدید واشنگتن مبنی بر بازسازی نیروهای استراتژیک این کشور قابل تحلیل است. آمریکا در نظر دارد که این نیروها و زیرساختهای نظامی که از دوران جنگ سرد بازسازی نشدهاند را مورد بازسازی قرار دهد و همچنین قراردادهای نظامی که با بقیه کشورها دارد را برای فروش سلاح، ایجاد نیروگاههای هستهای و حتی ارائه تجهیزات سلاحهای هستهای عملیاتی کند. باید توجه داشت که هر کشوری در نظام بینالملل بخواهد نظمی را برقرار کند یا به عبارت دیگر بخواهد تبدیل به هژمون شود باید در آن نظام یک مشروعیتی داشته باشد تا بتواند این مقررات و اصول نظم خود را به بقیه بقبولاند.
مبنای مشروعیت این قدرت و هژمون ارائه یک نفع عمومی است؛ یعنی کشور موردنظر خدمتی باید ارائه دهد تا بقیه کشورها از آن نفع ببرند؛ لذا این کشورها بر اساس آن نفعی که میبرند به نظمی که آن کشور برقرار کرده تن خواهند داد و بخشی از آن را میپذیرند.
قراردادها، کنوانسیونها، رژیمها و نهادهایی که بعد از جنگ جهانی دوم و در جریان جنگ سرد یا بعد از آن ایجاد شده عمدتا مبنی بر آن بود که بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا در حال ایجاد این خدمت عمومی بود؛ با طرح مارشال، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، نهادها و موسساتی شکل گرفت که اساس آن کمک مالی بود و پس از آن اساس این مشروعیت برای آمریکا شکل گرفت. درواقع کشورها حاضر بودند در قبال این کالای عمومی که آمریکا ارائه میکند مشروعیت نظم مطلوب آمریکایی را بپذیرند.
بنابراین این خدمات عمومی هزینه بیشتری برای آن ناظم نظم دارد و خیر بیشتر برای دیگر کشورها. گفته میشود که چین بر اساس استفاده از این نظم و خدمات عمومی امروز به چنین رشدی دست یافته و حتی در حال پیشی گرفتن از آمریکا است.
بنابراین مبنای مشروعیت هژمون در این نظام منافع و خدمات عمومی است که ایجاد میشود. اقدامی که دونالد ترامپ انجام میدهد این است که تعریف از مشروعیت و اساس مشروعیت را میخواهد دگرگون کند. اگر اساس مشروعیت در کارآمد بودن رژیمها و قراردادها بود اکنون ترامپ این کارآمد بودن را به سودمند بودن تبدیل کرده است. یعنی رئیسجمهور آمریکا معتقد است هر رژیم، قرارداد و کنوانسیونی که برای واشنگتن سودمند باشد برای وی مهم است و اگر سودمند نباشد باید ملغی شود. لذا یکی از مبانی و اساسهای خروج آمریکا از کنوانسیونها همین بحث سودمند بودن است. چون آمریکا در دورهای هژمون بوده و یک سری کالای عمومی ایجاد کرده، طبیعی است که ناتو و بسیاری از توافقنامههای نظامی دیگر هزینههایش برای آمریکا بیشتر از سود آن بوده است.
لذا این هزینهها با منطق ترامپ هماهنگ نیست و وی یکی پس از دیگری از چنین قراردادهایی خارج میشود.
همچنین وی تعریف مشروعیت در نظم بینالمللی را تغییر داده و میخواهد که بر اساس منطق خود جلو برود.
از سوی دیگر هر رئیس جمهوری چه برای مانا شدن در تاریخ و چه برای رای آوردن در دور بعدی به یک سری میراثها نیاز دارد؛ از این رو برخی اقدامات ترامپ از جمله خروج از توافقنامهها و معاهدات در راستای القای این مسئله به مردم و پایگاه رای خود است که این معاهدات به نفع آمریکا نبوده و او به همین خاطر از آنها خارج میشود. وی مدعی است که با قدرت و صلابت در حال ایجاد قراردادهای جدید است و “اول آمریکا” نیز به همین مفهوم است.
بنابراین چنین اقداماتی یک بار تبلیغاتی نیز برای پایگاه رای ترامپ به همراه دارد.
در عین حال بعضا گفته میشود که رئیسجمهور آمریکا با پیگیری چنین اقداماتی قصد دارد که نوعی بینظمی در نظام بین الملل ایجاد کند اما باید توجه داشت که وی قصد انجام چنین کاری را ندارد. درواقع به نظر میرسد که وی همان مسیر روسای جمهور پیشین آمریکا یعنی تثبیت و تداوم برتری آمریکا را دنبال میکند اما با تاکتیکها و روشهای متفاوت.
در نظریههای روابط بینالملل گفته شده که هر کشور وقتی به یک جایگاه هژمون و قدرت نسبی مسلط نسبت به کشورهای دیگر برسد، تبدیل به کشوری میشود که خواهان حفظ وضع موجود است. یعنی این کشور چون خود در مرحله تسلط و جایگاه نسبتا خوبی قرار دارد، تمایل دارد که توازن قوا برهم نخورد و وضع موجود حفظ شود.
در چنین شرایطی چون این هژمون برای حفظ نظام هزینه میدهد و باقی چالشگرها از خدمات و منافع عمومی استفاده میکنند و نهایتا تبدیل به یک چالش همسطح میشوند(مانند چین که در حال تبدیل شدن به یک چالش وجودی برای آمریکا است) در چنین نظامی به نقطهای میرسیم که این هژمون تبدیل به یک هژمون انقلابی میشود. یعنی یک هژمون انقلابی که میخواهد نظم موجود را بر هم ریزد. البته این برهم ریختن بدان معنا نیست که این هژمون از جایگاه خود عدول کرده است بلکه بهم میریزد که این نظم را دوباره بسازد و برپا کند. به این صورت که نظم موجود را براساس منافع خود بسازد و هزینهها را کاهش دهد.
بنابراین آمریکای ترامپ نیز در حال ایجاد یک انقلاب در نظم موجود است تا بتواند با اتکا به پشتوانه قوی، تنظیم زیرساختهای داخلی، تقویت اقتصاد ملی و کاستن از هزینهها دوباره وضعیت مسلط خود در نظام بینالملل را تثبیت کند و جلوی ظهور یک رقیب چالشگر چون چین را بگیرد.
0 Comments