جدیدترین مطالب
رویکرد متوازن ایران و عربستان نسبت به احیای روابط
شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: دومین دور نشست سه جانبه ایران، عربستان و چین که اخیرا به میزبانی ریاض برگزار شد، نشانه توسعه روابط در فضای افزایش تنشها و عدم قطعیتهای منطقهای و بینالمللی را مخابره کرد. این نشست همچنین تایید نقش چین فراتر از تسهیل گری روابط احیا شده تهران و ریاض و مرتبط با دیدگاه اقتصاد سیاسی چین در خاورمیانه است که دلالتهای معنیداری در کلان رقابت پکن – واشنگتن دارد.
برنامه رهبر کره شمالی برای تقویت موضع خود در قبال ترامپ
شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: در آخرین روز اکتبر سال جاری، رسانههای کره شمالی اخباری را از آزمایش موشکی جدید این کشور منتشر کردند. موشک جدید این کشور، موسوم به هواسونگ 19، پس از شلیک توانست رکورد بیشترین برد و بیشترین ارتفاع را نسبت به سایر موشکهای این کشور به نام خود ثبت نماید. موضوعی که سبب شد خبرگزاری دولتی کره شمالی این موشک را “قدرتمندترین موشک استراتژیک جهان” معرفی کند.
اهمیت و پیامدهای حکم بازداشت بینالمللی نتانیاهو و گالانت
شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: دادگاه کیفری بینالمللی در اقدامی مهم، حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر و یوآو گالانت، وزیر جنگ برکنار شده رژیمصهیونیستی را به دلیل «جنایات جنگی» صادر کرده است. با توجه به اینکه ۱۲۴ کشور به طور رسمی عضو دیوان کیفری بینالمللی هستند، لذا بر اساس این حکم، نتانیاهو و گالانت در صورت سفر به هر یک از کشورهای عضو دیوان، باید دستگیر شوند.
تحلیلی بر حکم جلب نتانیاهو و گالانت توسط دیوان بینالمللی کیفری
شورای راهبردی آنلاین – گفتگو: یک کارشناس مسائل حقوق بینالملل گفت: اگر از 124 کشور عضو دیوان بینالمللی کیفری، دو سومشان هم از حکم دیوان برای جلب نتانیاهو و گالانت حمایت کنند، به لحاظ سیاسی و حقوقی کفایت میکند. این حکم برای اعمال فشار سیاسی و بینالمللی به مقامات رژیم صهیونیستی بهویژه بنیامین نتانیاهو است تا ضمن محکومیت اقدامات و رفتاری که تا امروز علیه مردم غزه صورت گرفته است، این رفتار و حمایتها از آنها در آینده تغییر کند.
أحدث المقالات
رویکرد متوازن ایران و عربستان نسبت به احیای روابط
شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: دومین دور نشست سه جانبه ایران، عربستان و چین که اخیرا به میزبانی ریاض برگزار شد، نشانه توسعه روابط در فضای افزایش تنشها و عدم قطعیتهای منطقهای و بینالمللی را مخابره کرد. این نشست همچنین تایید نقش چین فراتر از تسهیل گری روابط احیا شده تهران و ریاض و مرتبط با دیدگاه اقتصاد سیاسی چین در خاورمیانه است که دلالتهای معنیداری در کلان رقابت پکن – واشنگتن دارد.
برنامه رهبر کره شمالی برای تقویت موضع خود در قبال ترامپ
شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: در آخرین روز اکتبر سال جاری، رسانههای کره شمالی اخباری را از آزمایش موشکی جدید این کشور منتشر کردند. موشک جدید این کشور، موسوم به هواسونگ 19، پس از شلیک توانست رکورد بیشترین برد و بیشترین ارتفاع را نسبت به سایر موشکهای این کشور به نام خود ثبت نماید. موضوعی که سبب شد خبرگزاری دولتی کره شمالی این موشک را “قدرتمندترین موشک استراتژیک جهان” معرفی کند.
اهمیت و پیامدهای حکم بازداشت بینالمللی نتانیاهو و گالانت
شورای راهبردی آنلاین – یادداشت: دادگاه کیفری بینالمللی در اقدامی مهم، حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر و یوآو گالانت، وزیر جنگ برکنار شده رژیمصهیونیستی را به دلیل «جنایات جنگی» صادر کرده است. با توجه به اینکه ۱۲۴ کشور به طور رسمی عضو دیوان کیفری بینالمللی هستند، لذا بر اساس این حکم، نتانیاهو و گالانت در صورت سفر به هر یک از کشورهای عضو دیوان، باید دستگیر شوند.
تحلیلی بر حکم جلب نتانیاهو و گالانت توسط دیوان بینالمللی کیفری
شورای راهبردی آنلاین – گفتگو: یک کارشناس مسائل حقوق بینالملل گفت: اگر از 124 کشور عضو دیوان بینالمللی کیفری، دو سومشان هم از حکم دیوان برای جلب نتانیاهو و گالانت حمایت کنند، به لحاظ سیاسی و حقوقی کفایت میکند. این حکم برای اعمال فشار سیاسی و بینالمللی به مقامات رژیم صهیونیستی بهویژه بنیامین نتانیاهو است تا ضمن محکومیت اقدامات و رفتاری که تا امروز علیه مردم غزه صورت گرفته است، این رفتار و حمایتها از آنها در آینده تغییر کند.
چین در مقابل آمریکا؛ مدیریت برخورد بعدی تمدنها
گراهام آلیسون* در مقاله خود که از کتابش به نام جنگ محتوم: آیا آمریکا و چین میتوانند از دام توسیدید[1] اجتناب کنند؟ اقتباس کرده، با بیان اینکه آمریکاییها نسبت به ظهور چین آگاه هستند، کشوری که اینک با آمریکا در هر عرصهای رقابت میکند. افزوده است : بسیاری بر این نظرند که هر چقدر چین ثروتمندتر و قویتر میشود، جا پای آلمان، ژاپن و دیگر کشورهایی میگذارد که تحول عمیق پیدا کردهاند و بهعنوان لیبرال دموکراسی ظاهر شدهاند. در چارچوب این نظر، جهانیشدن، مصرفگرایی مبتنیبر بازار و ادغام در نظم بینالمللی قانونمحور نهایتاً موجب میشود تا چین از حیث داخلی به یک کشور دمکراتیک تبدیل شود و در عرصه جهانی آنچه که معاون سابق وزیر امور خارجه آمریکا رابرت زولیک تشبیه کرد، به یک عنصر ذینفع مسئول تحول پیدا خواهد کرد.
ساموئل هانتینگتون با این نظر مخالف بود. وی در مقالهاش که در مجله علوم سیاسی در سال 1993 تحت عنوان برخورد تمدنها منتشر کرد، چنین استدلال کرد که ادغام چین در نظم جهانی لیبرال ممکن نیست، خطوط گسل میان تمدنها به خصیصه غالب در عصر پساجنگ سرد تبدیل خواهد شد. در شرایط کنونی، استدلال هانتینگتون عمدتاً به واسطه پیشگویی او در شناسایی اختلاف بین تمدنهای غربی و اسلامی یادآوری میشود، اختلافی که حملات 11 سپتامبر و تحولات بعد از آن به وضوح آشکار ساختهاست، اما هانتینگتون اختلاف بین تمدن غرب به رهبری آمریکا و تمدن چین را عمیق، پایدار و مهم قلمداد کرد. همانگونه که وی گفت «مفهومِ وجود یک تمدن جهانی نظریهای غربی است که به طور مستقیم با خاصگرایی بسیاری از جوامع آسیایی و تاکید این جوامع بر چیزی که یک نفر را از دیگری متمایز میسازد، تفاوت دارد». از آن سالها تاکنون استدلال هانتینگتون تقویت شدهاست و دهههای آتی بیشتر آن را تقویت خواهد کرد.
آمریکا آنچه را هانتینگتون به عنوان تمدن غربی قلمداد کرد تحقق میبخشد. وقتی که قدرت نوظهوری همچون چین تهدید میکند که جای قدرت موجود و مستقر مثل آمریکا را بگیرد، تنشها بین ارزشها، سنتها و فلسفههای آمریکا و چین تناقضات ساختاری بنیادی را تشدید خواهد کرد.
دلیلی که چنین تغییراتی اغلب به درگیری میانجامد، دام توسیدید است. این عنوان برگرفته از مورخ یونانی است که به پویایی خطرناک بین آتن رو به رشد و اسپارت حاکم اشاره دارد. به گفته توسیدید ظهور آتن باعث این نگرانی شد که در اسپارت نفوذ کند و این امر جنگ را غیرقابل اجتناب ساخته بود.
به طور قابل درکی، حس بزرگی به قدرتهای نوظهور دست میدهد و نفوذ و اعتبار بیشتری را مطالبه میکنند. به واسطه مواجهه با چالشها، قدرتهای مستقر و موجود نگران، ناایمن و تدافعی میشوند. در چنین فضایی، سوءتفاهمها بیشتر میشود، درک متقابل وجود ندارد و وقایع و اقدامات طرف ثالث که در حالت عادی قابل مدیریت و کماهمیت هستند، ممکن است به جنگهایی منجر شود که بازیگران اولیه هرگز مایل به آن نبودند.
در قضیه آمریکا و چین، خطرات توسیدید با ناسازگاری و اختلاف تمدنی بین این دو کشور به طوری در هم آمیخته است که رقابت بین آنها را تشدید میکند و دستیابی به دوستی را دشوارتر میسازد. این اختلاف تمدنی به آسانی در اختلاف نظر بین چین و آمریکا درباره دولت، اقتصاد، نقش افراد، مناسبات میان کشورها و ماهیت زمان به وضوح قابل مشاهده است.
آمریکاییها دولت را یک شر لازم میدانند و بر این باورند که تمایل دولت به ستمگری و سوءاستفاده از قدرت باید جای نگرانی داشته باشد و قدرت آن محدود شود. از دید چینیها، دولت یک خیر لازم است و ستون بنیادی تضمین نظم و جلوگیری از شورش است. در کاپیتالیسم بازار آزاد به شیوه آمریکا، دولت قوانین و مقررات را وضع و اجرا میکند و مالکیت دولتی و دخالت دولت در اقتصاد برخی مواقع رخ میدهد، اما این موارد استثنائات نامطلوب به شمار میروند. در اقتصاد دولتمحورِ چین، دولت اهداف رشد را تعیین میکند، صنایع را برای توسعه برمیگزیند و یارانه میدهد و پروژههای اقتصادی بلندمدت مهم را برای پیشبرد منافع ملی به عهده میگیرد.
فرهنگ چینی فردگرایی به شیوه آمریکایی را نمیپذیرد که طی آن جامعه براساس میزان حمایت از حقوق افراد و تقویت آزادی آنها ارزیابی میشود. درحقیقت، معادل لغوی فردگرایی به زبان چینی گِرِنزو نامید میشود که حاکی از خودخواهی و ترجیح خود بر جامعه است. همچنین، معادل چینی «یا به من آزادی بده یا مرگ!»، میشود «به من جامعه هماهنگ یا مرگ بده!». از دید چینیها، نظم بالاترین ارزش محسوب میشود و هماهنگی (هارمونی) نتیجه سلسله مراتب است و افراد، براساس تعالیم کنفسیوس، باید جایگاه خود در جامعه را بدانند.
این نظر نه تنها در داخل جامعه صدق میکند، بلکه در امور جهانی هم کاربرد دارد، تا جایی که چین بر این نظر است که جایگاه بهحق چین در رأس هرم است و دیگر دولتها باید زیرشاخههای زیردست و تابع باشند. نظرات آمریکا تاحدودی متفاوت است. حداقل از زمان پایان جنگ جهانی دوم، واشنگتن به دنبال جلوگیری از ظهور رقیب همتایی بوده است که بتواند تسلط نظامی آمریکا را به چالش بکشد. اما ادراکات پساجنگ آمریکا از نظم بینالمللی بر ضرورت نظام جهانی قانون محوری تاکید داشتهاست که حتی آمریکا را محدود سازد.
نکته پایانی اینکه، آمریکا و چین نسبت به زمان و تجربه نظر متفاوتی دارند. آمریکاییها مایل به تمرکز بر زمان حال هستند و اغلب ساعت یا روز را میشمارند. از سوی دیگر، چینیها بیشتر گرایش تاریخمحور دارند و اغلب به دههها و قرنها میاندیشند.
البته، این موارد تعمیمهای کلی و فراگیری هستند که لزوماً منعکسکننده پیچیدگیهای جوامع آمریکایی و چینی نیست. اما این موارد، یادآورهای مهمی هستند که سیاستمداران آمریکایی و چینی باید مراقب باشند که رقابت بین خود را بدون جنگ مدیریت کنند.
ما شماره یک هستیم
تفاوت فرهنگی میان چین و آمریکا به واسطه ویژگی قابل توجه هر دو کشور تشدید شدهاست: ویژگیای به نام برتری. هر یک از دو کشور خود را استثنا میدانند. البته فقط یک شماره یک میتواند وجود داشته باشد. لی کوآن یو نخست سابق سنگاپور نسبت به توانایی آمریکا برای مطابقت دادن خود با ظهور چین تردید دارد.
لی کوآن یو نخست سابق سنگاپور در مصاحبهای در سال 1999 چنین گفت: پذیرش این نکته که چین جای آمریکا را نه در سطح جهانی، بلکه فقط در منطقه پاسیفیک غربی بگیرد، بسیار دشوار است. حس برتری فرهنگی آمریکاییها چنین تغییر و تعدیلی را بسیار دشوار خواهد ساخت.
استثناگرایی چین در برخی از ابعاد فراگیرتر از استثناگرایی رقیب، یعنی آمریکا است. هاری گلبر، مورخ، در کتاب خود در سال 2001 تحت عنوان ملتهای خارج از امپراتوری نوشت: امپراتوری چین خود را کانون تمدن جهانی میدانست. در عصر امپراتوری، اندیشمندان و دیوانسالاران چینی اصلاً نسبت به تمدن چین به مفهوم امروزی آن فکر نمیکردند. از دید این مورخ دودمان هان در چین زندگی میکردند و خارج از آن فقط بربریت بود.
تا به امروز، چینیها به دستاوردهای تمدنی خود افتخار میکنند. شی جین پینگ، رئیس جمهور چین در سال 2012، طی یک سخنرانی چنین اعلام کرد: «ملت ما ملت بزرگی است. در جریان پروسه تمدن و توسعه بیش از 5 هزار ساله، ملت چین سهم ماندگاری در تمدن و پیشرفت بشر داشتهاست». رئیس جمهور چین در سال 2014 در کتابش تحت عنوان حکمرانی چین اعلام کرد که هیچ چیزی در جهان در تاریخ بشر برابر با دستاورد بینظیر تمدن مستمر چین نیست.
آمریکاییها نیز خود را پیشگام و طلایهدار تمدن میدانند، بویژه وقتی موضوع توسعه سیاسی مطرح میشود. عشق به آزادی در اسناد بنیادین از مرام سیاسی آمریکاییها، یعنی اعلامیه استقلال، نقش بسته است. در این اعلامیه چنین آمده است: همه انسانها برابر آفریده شدهاند و آفریدگارشان حقوق سلبناشدنی معینی به آنها اعطا کرده است. اعلامیه یادشده تصریح دارد که این حقوق شامل حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی است. در اعلامیه مذکور همچنین آمده است این حقوق محل بحث نیست، بلکه حقایقی مبین و آشکار است. همانگونه که مورخ آمریکایی ریچارد هافستاتر نوشت: «سرنوشت ما به عنوان یک ملت این بوده است که بر پایه یک ایدئولوژی بنا نشد، بلکه خود یک ایدئولوژی شد». در مقابل، نظم برای چینیها مهمترین ارزش سیاسی به شمار میرود، آن هم نظم ناشی سلسله مراتب. از نظر چینیها آزادی فردی، آنگونه که آمریکایی آن را میفهمند، سلسله مراتب را از بین میبرد و هرج و مرج میآورد.
آنچه را که میگویم عمل کنید و آنچه را که انجام میدهم انجام دهید
تفاوتهای فلسفی در بیان هر یک از دو کشور از مفهوم دولت یافت میشود. بنیانگذاران آمریکا عمیقاً متاثر از بیاعتمادی به قدرت هستند، لکن پذیرفتند که جامعه نیاز به دولت دارد. در غیر این صورت چه کسی شهروندان را در برابر تهدیدهای خارجی یا نقض حقوق آنها توسط تبهکاران داخلی حفاظت میکند؟ البته آنها با یک معضل کلنجار رفتند: یک دولت خیلی قدرتمند، برای اجرای وظایف و کارکردهای ذاتیاش، به سمت ستمگری میل خواهد کرد. برای مدیریت این چالش، آنها (بنیانگذاران آمریکا) نظام تفکیک قوا را طرحی کردند که ریچارد نوستاد آن را نهادهای قدرت منفک از هم نامید. چنین نظامی موجب کشمکش مستمر میان قوای مجریه، مقننه و قضائیه شد و این کشمکش به نوبه خود باعث تاخیر، بنبست و حتی سوءکارکرد شد. البته چنین نظامی موجب موازنه، نظارت و جلوگیری ازسوءاستفاده از قدرت شد.
مفهوم چینیها از دولت و نقش آن در جامعه خیلی متفاوت از مفهوم آمریکاییها از دولت است. همانگونه که لی گفت «سوابق تاریخی و فرهنگی چین نشان میدهد هر وقت دولت مرکزی قوی وجود دارد، این کشور در صلح و سعادت قرار دارد. وقتی دولت مرکزی ضعیف است، در آن صورت استانها و مناطق اطراف توسط عدهای جنگسالار اداره میشود». از اینرو، نوعی از دولت مرکزی قوی که آمریکاییها مخالف آن هستند، از نظر چینیها کارگزار اصلی پیشبرد نظم و منفعت عمومی در داخل و خارج است.
از دید آمریکاییها، دمکراسی تنها شکل درست دولت است: صاحبان قدرت مشروعیت خود را از رضایت مردمی که بر آن حکومت میکنند به دست میآورند. چنین نگاهی از دولت در چین رایج نیست بلکه نگاه رایج این است که کسب و سلب مشروعیت سیاسیِ دولت مبتنیبر عملکرد آن است. اریک لی، از صاحبان صنایع از شانگهای، در همایش تد[2] برتری دمکراسی را تردید برانگیز دانست و بحث لیاقت و شایستگی را مطرح کرد و گفت منبع مشروعیت چیست؟ او ادامه داد: در سال 1949 وقتی حزب کمونیست چین قدرت را به دست گرفت، کشور گرفتار جنگ داخلی و به واسطه تهاجم خارجی تجزیه شده بود و امید به زندگی 41 سال بود. اما امروز، چین دومین اقتصاد بزرگ دنیا و یک قدرت صنعتی است و مردمش زندگی سعادتمندی دارند.
واشنگتن و پکن همچنین رویکرد کاملاً متفاوتی در موضوع گسترش ارزشهای سیاسی بنیادی خود در عرصه بینالمللی دارند. آمریکاییها بر این باورند که حقوق بشر و دمکراسی آرزوهای جهانی هستند و مستلزم آن است که الگوی آمریکا در مناطق دیگر جهان محقق شود. همانگونه که هانتینگتون در کتاب برخورد تمدنها نوشت «مردم مناطق غیرغربی باید خود را متعهد به ارزشهای غربی سازند… و باید این ارزشها را در نهادهای خود محقق سازند. اغلب آمریکاییها بر این نظرند که حقوق دمکراتیک به نفع همه و در همه جای جهان است».
طی دههها، واشنگتن سیاست خارجیای را پی گرفت که به دنبال پیشبرد اهداف دمکراسی است، حتی اگر در مواردی، بر کشورهایی که آن را نپذیرفتهاند تحمیل شود. در مقابل، چینیها بر این نظرند که دیگران میتوانند آنها را ببینند، ارزشهای آنها را تحسین کنند و حتی رفتار آنها را الگو قرار دهند. همانگونه که دیپلمات آمریکایی هنری کسینجر گفت چینِ امپراتوری اندیشهها و ارزشهای خود را صادر نکرد، بلکه اجازه داد تا دیگران به دنبال آنها بیایند. جای تعجب ندارد که رهبران چین عمیقاً نسبت به تلاشهای آمریکا جهت تغییر آنها و پذیرش مرام آمریکایی سوءظن داشتهاند. در اواخر دهه 1980، دنگ شیائوپینگ -که چین را از سال 1978 تا 1989 رهبری کرد و پروسه آزادسازی اقتصادی را آغاز کرد- در دیدار با یک شخصیت غربی شکوه کرد که صحبت غرب از حقوق بشر، آزادی و دمکراسی صرفاً برای حفاظت از منافع کشورهای قوی و ثروتمند طراحی شدهاست که از قدرت خود برای ارعاب کشورهای ضعیف بهره میبرند و به دنبال کسب هژمونی و اعمال سیاست قدرت هستند.
حس آمریکا و چین از گذشته، حال و آینده به طور بنیادی متمایز است. آمریکاییها با افتخار 241 سالگی کشور خود را در ژوئیه امسال جشن گرفتند. چینیها علاقمندند تاریخ پنج هزار ساله خود را متذکر شوند. رهبران آمریکا اغلب به ارزشهای آمریکایی اشاره میکنند. در مقابل، رهبران چین خود را یک بازیگر ثابت جهان میدانند. همیشه اینگونه بوده و همیشه اینگونه خواهد بود.
رهبران چین به واسطه دیدگاه گسترده درباره زمان، دقت دارند که بین حاد و مزمن و بین ضروری و صرفاً مهم تمایز قائل شوند. تصور این امر دشوار است که یک رهبر سیاسی آمریکا تبدیل شدن یک مشکل عمده سیاست خارجی را به تمثیلی برای یک نسل بپذیرد. این دقیقاً همان چیزی است که دنگ در سال 1979 انجام داد وقتی که هیئت چینی را برای مذاکره با ژاپن بر سر جزایر مورد اختلاف سنکاکو (به ژاپنی) و دیائو (به چینی) رهبری کرد و پذیرفت که راهحل اختلاف بر سر جزایر یادشده نهایی نه فوری باشد.
حتی در ارتباط با مطالبات حساستر از سوی محافل خبری و افکار عمومی، سیاستمداران آمریکایی از توئیتر استفاده میکنند یا طرحها را به شکل بولِتبندیشده و آراسته همراه با راهحلهای سریع اعلام میکنند. در مقابل، رهبران چین، به شکل راهبردی صبور هستند: تا زمانی که روندها مطابق میل آنها باشد، برای حل یک مشکل صبر پیشه میکنند. آمریکاییها خود را حلال مشکل میدانند. آمریکاییها با توجه به نگاه کوتاهمدتشان، مشکلات را مسائلی از همگسسته میبینند که باید همین حالا حل و فصل شود تا بتوانند وارد مسئله بعدی شوند. رماننویس آمریکایی گور ویدا زمانی کشورش را ایالات متحده آمنیزیا (the United States of Amnesia) نامید؛ یعنی جایی که هر فکری یک نوآوری و هر بحرانی، بیسابقه است. این نگرش با سابقه تاریخی و نهادی عمیق چین متفاوت است که فرض میکند در این دنیا هیچ چیز جدیدی وجود ندارد. در حقیقت، رهبران چین مایلند باور داشته باشند که بسیاری از مشکلات قابل حل نیستند و باید مدیریت شوند. آنها چالشها را بلندمدت و تکراری میدانند. مسائل و مشکلاتی که امروز مبتلابه آنها است ناشی از پروسههایی است که طی سال، دهه یا قرن گذشته به وجود آمدهاست. به عنوان نمونه، از سال 1949، به اعتقاد رهبران چین، تایوان توسط عدهای ملیگرای چینی متمرد اداره شدهاست. اگرچه رهبران چین اصرار دارند که تایوان بخش جداییناپذیر چین است، راهبرد بلندمدت شامل تشدید فشار اقتصادی و اجتماعی با هدف بازگرداندن تدریجی آن به خاک خود را دنبال کردهاند.
چه کسی رئیس است؟
برای واشنگتن و پکن بسیار دشوار است که از تله توسیدید اجتناب کنند که ناشی از ادراکات رقیب و متفاوت نسبت به نظم جهانی است. برخورد چین با شهروندانش، سناریوی مناسباتش با همسایگان ضعیف این کشور را نشان میدهد. حزب کمونیست چین نظم را از طریق اجرای سلسله مراتبی اقتدارگرایانه حفظ میکند که اطاعت و تسلیم شهروندان را مطالبه میکند. رفتار بینالمللی چین بیانگر انتظارات مشابهی از نظم است: در جلسهای در آ.سه.آن در سال 2010، وزیر امور خارجه وقت چین (یانگ جی شی) به اعتراضها علیه سیاست تهاجمی کشورش در دریای جنوبی چین به همتای آمریکایی (هیلاری کلینتون و وزرای خارجه کشورهای منطقه) اینگونه پاسخ داد: چین کشور بزرگی است و دیگر کشورها کوچک هستند و این یک حقیقت است.
در مقابل، رهبران آمریکا اشتیاق به حاکمیت قانون در عرصه بینالمللی دارند که اساساً شبیه همان حاکمیت قانون در داخل آمریکا است. آنها همچنین واقعیات قدرت را در جنگل جهانی هابزی میپذیرند؛ جایی که بهتر است شیر باشید تا بره. واشنگتن اغلب سعی میکند این تنش را با به تصویر کشیدن جهانی حل کند که در آن آمریکا هژمون خیرخواه است و در نقش قانونگذار، پلیس، قاضی و هیئت ژوری جهانی عمل میکند. واشنگتن از دیگر قدرتها میخواهد نظم بینالمللی قانونمحور را بپذیرند که آمریکا رئیس آن است. اما از نگاه چین، جهان اینگونه است که آمریکاییها مقررات وضع میکنند و دیگران فرامین واشنگتن را اطاعت مینمایند. ژنرال مارتین دمپسی، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا، در اینباره چنین گفت: هر وقت با چینیها در خصوص استانداردها یا مقررات بینالمللی گفتگو میکردم، آنها به این نکته اشاره میکردند که این مقررات زمانی تدوین شد که آنها در صحنه بینالمللی حضور نداشتند.
میتوانید مسیر خود را ادامه دهید
آمریکا در حدود سه دهه قدرت بلامنازع جهان بودهاست. در طول این دوران، نفوذ گسترده واشنگتن در امور جهانی برای نخبگان و رهبران دیگر کشورها جهت فهم فرهنگ آمریکایی حیاتی بودهاست. از سوی دیگر، آمریکاییها اغلب احساس کردهاند که نیازی ندارند نسبت به جهانبینی دیگر ملل بیندیشند. این امر ناشی از این اندیشه بسیاری از نخبگان آمریکا بود که بقیه جهان به آرامی و حتماً بیشتر به آمریکا شبیه خواهند شد.
در سالهای اخیر، ظهور چین بیتفاوتی آمریکا نسبت به جهانبینی بقیه کشورها را به چالش کشید. سیاستگذاران آمریکایی شروع کردهاند به پذیرش این امر که باید فهم خود از چین (به ویژه اندیشه راهبردی پکن) را بهبود بخشند. بهویژه، سیاستگذاران آمریکایی تلاش کردهاند تا نشانههای متمایز در اندیشه همتایان چینی خود را درباره استفاده از زور و نیروی نظامی بفهمند. در این تصمیم که چه زمانی و چگونه باید به دشمن حمله کرد، رهبران چینی اغلب عملگرا و منطقی عمل کردهاند. البته سیاستگذاران و تحلیلگران آمریکایی پنج پیشفرض و علاقه را شناسایی کردهاند که سرنخهای بیشتری از رفتار راهبردی احتمالی چین در تقابلها را ارائه میکند.
بدون تردید، هم در جنگ و هم در صلح راهبرد چین ناشی از سیاست واقعی و نیز نیاز جدی برای توجیه رفتار چین از حیث حقوق بینالملل و هنجارهای اخلاقی است. این امر به دولت چین اجازه میدهد تا شدیداً منعطف باشد. به عنوان مثال کیسینجر در سال 1971 وارد چین شد تا در خصوص آشتی بین آمریکا – چین مذاکرات سرّی انجام دهد. وی و رئیس جمهور ریچارد نیکسون بنا به ضرورت احساس کردند که آشتی با چین را توجیه کنند که نهایتاً به توافق با چین دست یافتند تا جنگ ویتنام را به عنوان صلح با افتخار پایان ببخشند، اما رهبر چین (مائو تسه تونگ) ضرورتی احساس نکرد که نشان دهد برقراری روابط با آمریکای کاپیتالیست موقعیت چین کمونیست را در مقابل شوروی تقویت میکند.
رویکرد عملی چین نسبت به سیاست بینالملل و نیز جهانبینی راهبردی جامع آن مسلماً به این کشور موقعیت برتر نسبت به آمریکا میدهد. برنامهریزان چینی همه چیز را متصل و مرتبط به هم میبینند. در یک بستر تکاملی وضعیت راهبردی که رخ میدهد، امری را تعیین میکند که چینیها به آن شی (shi) میگویند. این کلمه معادل انگلیسی ندارد، اما میتوان آن را انرژی بالقوه یا جنبش منبعث از هر وضعیتی در یک زمان فرضی معنا کرد. این واژه متشکل از جغرافیا، آب و هوا، موازنه قوا، غافلگیری، اخلاق و مؤلفههای بسیاری است. هر مولفه بر دیگری تاثیر میگذارد. یک استراتژیست چینی ماهر اغلب زمانش را صبورانه میگذراند تا تغییرات را در چشمانداز راهبردی مشاهده کند و زمانی دست به تحرک میزند که همه چیز مطلوب باشد.
جنگ از نگاه استراتژیستهای چینی عمدتاً روانشناختی و سیاسی است. در تفکر چین، برداشت دشمنان از واقعیات موجود ممکن است به همان اندازه که برای ما مهم است برای آنها نیز مهم باشد. در مورد امپراتوری چین، ایجاد تصویری پایدار از تمدنی برتر که بیانگر مرکزیت جهان باشد، مانع از آن شد که دشمنان سلطه چین را به چالش بکشند. امروزه، روایت ظهور اجتنابناپذیر چین و انحطاط برگشتناپذیر آمریکا نقش مشابهی را ایفا میکند.
به طور سنتی، چین به دنبال پیروزی نه در یک میدان تعیینکننده، بلکه از طریق تحرکات تدریجی با هدف بهبود موقعیت خود بوده است. دیوید لای، کارشناس امور نظامی آسیا، با مقایسه بازی غربی شطرنج با معادل چینی آن یعنی وی چی[3]، این رویکرد را به تصویر کشیده است. در بازی شطرنج، بازیگران به دنبال تسلط بر مرکز میز شطرنج و غلبه بر حریف هستند. در وی چی، بازیگران به دنبال محاصره حریف هستند. اگر استاد شطرنج پنج یا شش حرکت بعدی را میبیند، استاد وی چی 20 یا 30 حرکت بعدی را میبیند. با بررسی هر بعدی از یک رابطه گستردهتر با دشمن، استراتژیستهای چینی مخالف عجله برای پیروزی هستند. بلکه برعکس، به دنبال ایجاد برتری تدریجی هستند. دیوید لای در تحلیلی برای موسسه مطالعات راهبردی آمریکا در سال 2004 نوشت: در سنت غربی، تاکید زیادی بر استفاده از زور وجود دارد؛ هنر جنگ عمدتاً محدود به میدان نبرد است و راه جنگیدن زور است. در مقابل، فلسفه بازی چینی، رقابت برای دستاورد نسبی است نه نابودی کامل نیروهای حریف. دیوید لای هشدار میدهد جنگ با بازی چینی وی چی با تفکر بازی شطرنج بسیار خطرناک است.
بیایید توافق کنیم
واشنگتن به هشدار مذکور به خوبی توجه خواهد کرد. در سالهای پیشرو، هر نقطه اشتعالی ازجمله اختلافات سرزمینی بر سر دریای جنوبی چین و تنشها بر سر گسترش برنامه هستهای کرهشمالی میتواند بحرانی در روابط آمریکا و چین ایجاد کند. از آنجایی که برای چین یک دهه یا بیشتر طول خواهد کشید تا از حیث ظرفیتهای نظامی به طور کامل با توانایی نظامی آمریکا برابر شود، چینیها نسبت به استفاده مرگبار از هرگونه نیرویی علیه آمریکا محتاط و منطقی خواهند بود. پکن نیروی نظامی را ابزاری فرعی در سیاست خارجی خود تلقی خواهد کرد که به دنبال پیروزی در میدان نبرد نیست، بلکه دستاوردهای اهداف ملی است. چین ارتباطات دیپلماتیک و اقتصادی خود را با همسایگان تقویت میکند، وابستگی آنان به خود را بیشتر میکند و از اهرم اقتصادی برای ترغیب آنها به همکاری در دیگر مسائل استفاده خواهد کرد. اگرچه چین به طور سنتی جنگ را آخرین حربه قلمداد میکرد، اما چنانچه به این نتیجه برسد که روندهای بلندمدت وفق منافع این کشور نیست و قدرت چانهزنی را از دست میدهد، در آن صورت اقدام به درگیری نظامی محدود با هدف معکوس ساختن روندها خواهد کرد.
آخرین باری که آمریکا با خطرات توسیدیدی مواجه شد، دوره جنگ سرد به ویژه در جریان بحران موشکی کوبا بود. جان اف. کندی در تشریح بحران موشکی چند ماه پس از حلوفصل آن گفت: ضمن اینکه باید از منافع حیاتی خود دفاع کنیم، قدرتهای هستهای باید مانع از اینگونه تقابلها شوند، چراکه دشمن را با گزینه شکست تحقیرآمیز یا جنگ هستهای مواجه میسازد. علیرغم شعارهای تند مسکو، نخست وزیر شوروی، نیکیتا خروشچف، سرانجام به این نتیجه رسید که وی میتواند بر سر تسلیحات هستهای در کوبا مصالحه کند. همینطور کیسینجر و نیکسون بعداً پی بردند که مائو، به عنوان ایدئولوگ چین، کاملاً متخصص فراهم کردن زمینه برای آشتی بود؛ وقتی که آشتی منافع کشورش را تامین میکرد.
شی جین پینگ، رئیس جمهور چین و دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا هر دو ادعاهای حداکثری را به ویژه در قضیه دریای جنوبی چین مطرح کردهاند، اما هر دو همچنین اهل معامله هستند. هر چقدر که دولت ترامپ بهتر درک کند که چین چگونه نقش خود را در جهان و منافع اساسی خود میبیند، برای مذاکرات بهتر آمادگی پیدا خواهد کرد. مقامات دولت آمریکا، که در حال تهیه رویکرد آمریکا نسبت به چین هستند، عاقلانه خواهد بود که نظرات فیلسوف چینی به نام سون تسی را مطالعه کنند: اگر شما دشمن و خود را میشناسید، نباید نگران نتیجه صدها نبرد باشید. اگر خود را میشناسید، ولی دشمن را نمیشناسید، در پسِ هر پیروزی که به دست خواهید آورد، شکست هم خواهید داشت. اگر هم خود را هم دشمن را نشناسید، در آن صورت در هر نبردی شکست خواهید خورد.
منبع: Allison, G. (2017, Aug 15). China vs. America – Managing the Next Clash of Civilizations. Retrieved Sep 4, 2017, from Foreign Affairs: https://www.foreignaffairs.com/print/1120535
[1] – گراهام الیسون، استراتژیست هاروارد «دام توسیدید» را اینگونه تعریف میکند: با تصاعد تنش بین آتن رو به صعود و اسپارت که میخواست نقش برجسته خود را در جهان حفظ کند «آنچه که جنگ را اجتنابناپذیر کرد، رشد قدرت آتن و ترس اسپارت از این رشد بود.» امروزه ما دورنمایههایی همانند میبینیم: ترس آمریکا از ظهور چین، که موجب نگرانیهای آمریکا در مورد سرانجام اقتصاد در درازمدت است، و ترس چین از این که آمریکا مصمم است رقیبی را مهار کند که شبیه رقیبانی نیست که قبلاً با آنها مواجه بوده است، به این آتش دامن میزند. این ترسها به تنهایی رویارویی را اجتنابناپذیر نمیکند؛ اینها را میشود مهار کرد. اما ترس در گذشته بسیاری از قدرتهای بزرگ را به اتخاذ تصمیمات بد واداشته است و فقط به این دلیل که ما و چینیها این تاریخ را درک میکنیم تضمین نمیکند که از ارتکاب اشتباه مشابه حذر خواهیم کرد.
[2] – تِد(Technology, Entertainment, Design) یک مجمـــــوعه همایش جهانی است که آن را بنیاد Sapling که سازمانی غیرانتفاعی خصوصی است، با شعار «اندیشه ارزش گسترش دارند»، برگزار میکند.
[3] – «گو» یا «وی چی» یکی از قدیمیترین بازیهای تختهای تاریخ بشری است. این بازی که به صورت دونفره انجام میشود، علیرغم قوانین سادهای که دارد راهبردهای (استراتژیهای) پیچیدهای را میطلبد. بازی به این صورت انجام میگیرد که دو بازیکن به نوبت مهرههای سیاه و سفید خود را در خانههای صفحه بازی، که یک شبکه ۱۹ در ۱۹ مربعی است، قرار میدهند. وقتی مهرهها روی صفحه قرار گرفت، نمیتوان آن را حرکت داد مگر اینکه با مهرههای رنگ مخالف به طور کامل محاصره شود. هدف بازی تصاحب سطح بیشتر از زمین بازی توسط مهرهها است.
0 Comments