جدیدترین مطالب

از نسل کشی آلمان در آفریقا چه می دانیم؟

از نسل کشی آلمان در آفریقا چه می دانیم؟

علی مفتح در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: نسل کشی نامیبیا توسط آلمان اولین نسل کشی قرن بیستم میلادی بود و از راه های مختلف همچون تحمیل گرسنگی و تشنگی، جلوگیری از رسیدن غذای کافی، کار اجباری، بردگی، تجاوز جنسی، قطع اعضا و انجام آزمایش های پزشکی بر روی ساکنان این سرزمین ثروتمند اتفاق افتاد چرا که آلمانی ها می خواستند تا مال، اموال و زمین های ساکنان نامیبیا را از آن خود کنند. 

زمان دیپلماسی است، نه جنگ

زمان دیپلماسی است، نه جنگ

عباس آخوندی در یادداشتی می نویسد: سیاست ما در برابر تجاوز مجدد اسرائیل باید خویشتنداری و احاله آن به موقعیت‌های دیگر و پاسخ‌های غیرمستقیم باشد. ما باید فضا را سرد کنیم. گرم نکنیم. گرم کردن فضا عین خواسته اسرائیل است. ‌
Loading

أحدث المقالات

از نسل کشی آلمان در آفریقا چه می دانیم؟

از نسل کشی آلمان در آفریقا چه می دانیم؟

علی مفتح در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: نسل کشی نامیبیا توسط آلمان اولین نسل کشی قرن بیستم میلادی بود و از راه های مختلف همچون تحمیل گرسنگی و تشنگی، جلوگیری از رسیدن غذای کافی، کار اجباری، بردگی، تجاوز جنسی، قطع اعضا و انجام آزمایش های پزشکی بر روی ساکنان این سرزمین ثروتمند اتفاق افتاد چرا که آلمانی ها می خواستند تا مال، اموال و زمین های ساکنان نامیبیا را از آن خود کنند. 

واکنش ظریف به آتش‌بازی اسرائیل در اصفهان

وزیر خارجه سابق با انتشار پیامی نوشت: اکنون، با توجه به آتش‌بازی امروز در اصفهان، تمامی کشورها و رهبران جهان می‌بایست توجه خود را به پایان دادن به جنایات اسرائیل و به ویژه جنگ غزه متمرکز کنند.

واکنش ظریف به آتش‌بازی اسرائیل در اصفهان

وزیر خارجه سابق با انتشار پیامی نوشت: اکنون، با توجه به آتش‌بازی امروز در اصفهان، تمامی کشورها و رهبران جهان می‌بایست توجه خود را به پایان دادن به جنایات اسرائیل و به ویژه جنگ غزه متمرکز کنند.

Loading
ریشه‌های بحران کنونی

تاریخچه مختصری از ‌ملی‌گرایی کاتالونیا

۱۳۹۶/۰۸/۰۱ | موضوعات

شورای راهبردی آنلاین – ترجمه: تنش‌های فزاینده بین ‌ملی‌گرایی کاتالان و دولت اسپانیا مانند برخورد بین یک نیروی غیرقابل توقف و یک شیء غیرقابل جابه‌جایی است. رویارویی قریب‌الوقوع به طور موقت با تصمیم رئیس جمهور کاتالان، کارلس پوئیگدِمونت، مبنی بر تعلیق اعلام استقلال به دنبال همه‌پرسی اول اکتبر در کاتالونیا که طی آن اکثریت رای به جدایی از اسپانیا دادند، متوقف شده است. یک روزنامه جدایی‌طلب بدون هرگونه طنز و کنایه، ظهور استقلال را به عنوان "جهشی تدریجی" در تاریکی پیش‌بینی کرده است.

سباستین بالفور، استاد افتخاری مطالعات اسپانیایی معاصر در دانشکده اقتصاد لندن در مقاله‌ای که فارن افرز منتشر کرد، نوشت: به‌سختی بتوان پیش‌بینی کرد که نتیجه مناقشات کنونی چه خواهد بود. با توجه به انعطاف‌ناپذیری دولت اسپانیا، و ترجیح بسیاری از کسب‌وکار‌های مستقر در کاتالونیا به باقی ماندن آن به عنوان بخشی از اسپانیا، دولت کاتالان ممکن است قادر به تحقق بخشیدن به تعهد خود به تاسیس یک کشور مستقل ملی نباشد. در عین حال، واکنش سرسختانه مادرید به همه‌پرسی نیز باعث شد که دولت اسپانیا مشروعیت خود را در میان بسیاری از مردم کاتالان از دست بدهد. شکاف بین جوامع کاتالان و اسپانیا گسترده شده است.

بحران اخیر جدیدترین رویارویی بین اسپانیا و کاتالونیا در طول سی‌صد سال گذشته است. این به موازات برخورد متناوب و گاه خشونت‌آمیز بین اسپانیا و ‌ملی‌گرایان جدایی‌طلب منطقه باسک می‌باشد که آن‌ها نیز از برگزاری همه‌پرسی برای استقلال در سال 2008 از طرف دولت اسپانیا منع شدند. اما چرا اسپانیا به طور خاص شاهد گسترش این‌گونه ‌ملی‌گرایی‌های قوی منطقه‌ای بوده است؟

بمب‌های اسپانیایی

حکایت سرکوب کاتالونیا به دست مادرید به قرن‌ها پیش بازمی‌گردد. روی‌داد نمادین در این حکایت شکست کاتالونیا به دست پادشاهان بوربُن در طول “جنگ جانشینی اسپانیا” است. در آن زمان بخشی از پادشاهی آراگون، کاتالونیا، از سلسله‌ هابسبورگ در برابر بوربن‌ها حمایت کرد. تصرف بارسلون توسط این سلسله در سال 1714 به تحمیل کنترل مرکزی و از دست دادن خودمختاری کاتالونیا منجر گردید. با این حال ادعای ضمنی مبنی بر این که یک هویت سرکوب شده کاتالانی وجود دارد که قرن‌ها ادامه یافته، در حاشیه پرسش‌های مربوط به طبقه اجتماعی قرار گرفته و شکل‌های مختلف و متعددی که ‌ملی‌گرایی کاتالونیا طی سال‌ها از فدرالیسم گرفته تا ادعای کاتالونیا به عنوان الگویی جای‌گزین برای اسپانیای روبه‌انحطاط، شکل گرفته است. در عوض، ریشه‌های ‌ملی‌گرایی کاتالان معاصر در تاریخ  اقتصاد نوین اسپانیا جای دارد.

همانند بسیاری از کشورها در مرکز، شرق و جنوب اروپا، روند اقتصادی و مدرنیزاسیون اجتماعی  در اسپانیا آهسته و نامتقارن بود. اولین بخش‌های اسپانیا که در اوایل قرن نوزدهم مدرن شدند، کشور باسک و کاتالونیا بودند که دو منطقه در حاشیه و دارای زبان و فرهنگ و هویت کاملا متفاوت از سایر نقاط اسپانیا هستند.

برخلاف فرانسه، جایی که یک کشور مرکزی قدرت‌مند توانست از جنگ و آموزش و پرورش برای هدایت کردن تنوع قومی‌ و زبانی به سوی یک هویت ملی رایج استفاده کند، دولت ضعیف اسپانیا به راحتی قادر به دفاع از مشروعیت و یا تضمین انسجام در سراسر جامعه نبود. در عوض، حاکمان مادرید به اتحاد با نخبگان در مناطق حاشیه برای اعمال قدرت متکی بودند.

این مشارکت پس از به‌اصطلاح فاجعه 1898، هنگامی‌ که اسپانیا مجبور شد آخرین و مهم‌ترین مستعمرات خارجی خود از جمله کوبا، فیلیپین و پورتوریکو  را به ایالات متحده واگذار کند، در کاتالونیا شروع به از هم پاشیدن کرد. نخبگان اقتصادی کاتالان، به‌ویژه بارون‌های نساجی، از صادرات به مستعمرات بسیار بهره‌مند شده بودند. به‌دنبال از دست دادن این مستعمرات، یک طبقه متوسط ​​حرفه‌ای در حال ترقی در کاتالان که از عقب‌ماندگی اسپانیا در مقایسه با کاتالونیا شکیبایی خود را از دست داده بودند و علاقه‌مند به استقرار خودمختاری در منطقه بودند، جایگزین شدند. سرانجام پس از دیکتاتوری نظامی‌ در دهه 1920، که تا حدودی برای سرکوب جدایی‌طلبی کاتالان قیام کرده بود، خودمختاری در سال 1932 در دوران جمهوری دوم مورد مذاکره قرار گرفت. کودتای نظامی ‌در سال 1936 که به جنگ داخلی اسپانیا و سرنگونی جمهوری توسط نیروهای ‌ملی‌گرا تحت فرماندهی ژنرال فرانچسکو فرانکو منجر گردید، تا حدودی نیز به خاطر آرزوی طرفداران فرانکو به بازگرداندن یک دولت واحد و تحمیل یک هویت ملی واحد از طریق زور بود.

قرن بیستم گسترش بیش‌تر این خطوط گسل بود. در طول سال‌های اولیه حکومت اقتدارگرای فرانکو، دولت اسپانیا دست به نسل‌کشی فرهنگی در کاتالونیا، انحلال نهادها و انجمن‌های وابسته به هویت کاتالان و راندن زبان کاتالان به حوزه خصوصی زد. سرکوب مردم‌سالاری توسط مادرید و اعتراض در طول این دوره به عنوان مهم‌ترین نقطه مرجع برای ‌ملی‌گرایی کاتالان باقی مانده است . برای بسیاری از کاتالآن‌ها، رفتار بی‌رحمانه پلیس اسپانیا در همه‌پرسی اخیر و حمله به رای‌دهندگان با باتون و گلوله‌های پلاستیکی، خاطراتی قوی از سرکوب دوران فرانکو را برانگیخت.

نومیدی از مردم‌سالاری

گذار اسپانیا از دیکتاتوری به مردم‌سالاری در اواسط دهه 1970 در ابتدا با اعتراضات گسترده اجتماعی علیه دیکتاتوری که در آن تقاضا برای حقوق کاتالان نقش مهمی ‌داشت، آغاز شد. با این حال، شرایط مردم‌سالاری کردن این واقعیت را نشان داد که در آن زمان، اصلاح‌طلبان درون دیکتاتوری هنوز راه‌کارهای قدرت دولت را کنترل می‌کردند. بدین ترتیب این معامله بسیار به دور از آرمان‌های ‌ملی‌گرایان کاتالان و باسک و هم‌چنین درخواست‌های سیاسی و اجتماعی جنبش‌های اعتراضی مردمی ‌بود. در جمهوری دوم، اسپانیا به مناطق فرهنگی متمایز از هم کشور باسک، کاتالونیا، و گالیسیا خودمختاری اعطا کرد. به جای صرفا بازگرداندن این خودمختاری، قانون جدید مردم‌سالاری در سال 1978 اهمیت خود را با اعطای خودگردانی به همه مناطق، که بعضی از آن‌ها هویت و فرهنگ متعلق به خود را ندارند، کاهش داد. ‌ملی‌گرایان کاتالانی شکایت نسبتا مشابه دیگری هم داشتند: امتیازات اعطا شده در قرون وسطی به کشور باسک و ناوار، مانند حق جمع‌آوری 100 درصد مالیات، در آن‌جا دوباره برقرار گردید، اما چنین حقی به کاتالونیا داده نشد.

در سال 2006، مبارزات مردمی ‌برای بهبود شرایط قانون خودمختاری سال 1979 برای کاتالونیا به قانون جدیدی منجر گردید، که در پارلمان اسپانیا و در یک همه‌پرسی در کاتالونیا به تصویب رسید.

حائز اهمیت این که کاتالونیا در مقدمه آن به عنوان  یک “ملت” نامیده شد. قانون جدید نیز امتیازات کاتالونیا از نظر مالیات، استقلال قضایی و استفاده رسمی ‌از زبان کاتالان را تمدید کرد. نخست وزیر فعلی اسپانیا، ماریانو راخوی، که در آن زمان رهبر حزب مردمی ‌راست‌گرای متمایل به مرکز بود، با قانون جدید مخالفت کرد و آن را به دیوان قانون اساسی ارجاع داد، که این دیوان در سال 2010 اعلام کرد که بخشی از آن از جمله گسترش قدرت مالی کاتالونیا و اشاره به منطقه مزبور به عنوان یک ملت خلاف قانون اساسی است.

ظهور پوپولیست‌ها

بیش از هر چیز دیگر، حکم سال 2010 نقطه عطفی در راه‌‌برد ‌ملی‌گرایان لیبرال کاتالان بود. خط مشی آن‌ها مبنی بر درخواست برای خودمختاری بیش‌تر تحت حمایت دولت اسپانیا در دوران ریاست جمهوری آرتور ماس (2010-15)، راه را به سوی حمایت صریح از استقلال باز کرد.

این تغییر در راه‌برد، جدایی کامل از سنت‌های نخبگان محافظه‌کار کاتالونیا را نشان داد، که در گذشته برای حفاظت از منافع و نظم و قانون به دولت اسپانیا متکی بودند. ظهور جنبش‌های اجتماعی و ‌ملی‌گرا که با پایگاه انتخاباتی حزب ائتلاف ماس را مورد چالش قرار دادند و در سال 2010 آغاز شد، این تغییر در راه‌برد را بیشتر مورد تشویق قرار داد.

در میان این جنبش‌ها، یک جنبش ‌ملی‌گرای پوپولیست جدید و قوی در کاتالونیا بود. این جنبش توانسته است از طریق استفاده خلاقانه از رسانه‌های اجتماعی صدها هزار نفر را به راه‌پیمایی و ایجاد زنجیر انسانی طرفدار استقلال به طول 250 مایل از یک گوشه کاتالونیا به گوشه دیگر آن بکشاند. هم‌چنین توانسته است جهت و سوی برخی از شکایت‌های مردمی‌ را از قبیل مشکلات اجتماعی‑اقتصادی و مسائل اخلاقی به روایت قربانی بودن در دست‌های دستگاه‌های اسپانیا در مادرید که تنها از طریق استقلال قابل حل می‌باشند، تبدیل کند.

پروژه کنونی استقلال، امید یا توهم یک ملت جدید را ارائه می‌دهد که ریاضت، فساد و آن‌چه که ‌ملی‌گرایان کاتالان کمک بیش از اندازه کاتالونیا به بقیه اسپانیا به شکل مالیات و انتقال آن به مناطق فقیرتر تلقی می‌کنند، مواجه نباشد. اما این روایت تاثیر رسوایی‌های نخبگان کاتالان در فساد و پیشینه ‌ملی‌گرایان کاتالان در درخواست برای سیاست‌های ریاضتی دولت از جانب نخبگان اقتصادی اسپانیا و کاتالونیا را نادیده می‌گیرد. یعنی در صحبت از ‌ملی‌گرایی کاتالونیا، سیاستِ هویت از سیاست طبقه پیشی جسته است.

زمانی برای تغییر؟

چندین مشکل دیگر در مورد پروژه استقلال وجود دارد. یکی از مشکلات که در نظرسنجی‌ها پیوسته آشکار گردیده، اختلاف عمیق میان کاتالان‌ها بر سر آینده استقلال است.

بر طبق نظرسنجی  دولت کاتالان در ژوئن گذشته، 1/41 درصد از مردم کاتالان گفتند که خواستار دولت مستقل هستند و 4/49 درصد مخالف دولت مستقل بودند.

یکی دیگر از مشکلات، فقدان حمایت از خودگردانی کاتالان در میان احزاب اصلی اسپانیا است. چالش دیگر، نبودِ یک نقشه راه روشن و منسجم به سوی استقلال با توجه به اختلافات عقیدتی در میان ائتلاف حاکم منطقه است که از راست و چپ متمایل به مرکز و طرفدار استقلال حمایت می‌کند و برای کسب اکثریت پارلمانی به حزب کوچک ‌ملی‌گرای ضد سرمایه‌داری، کاندیداتورا اونیتات پوپولار، متکی است که این حزب با نخبگان سیاسی کاتالان مخالف است.

در نهایت، رهبران اروپایی روشن ساخته‌اند که یک کاتالونیای مستقل در خارج از اتحادیه اروپا قرار می‌گیرد و برای عضو شدن باید درخواست نماید، و عضویت آن به رضایت تمامی‌ کشورهای عضو از جمله اسپانیا نیاز دارد. اروپایی بودن همیشه نقش مهمی ‌در هویت کاتالان ایفا کرده است. اما کشورهای اروپایی که در برابر ‌ملی‌گرایی‌های دولت‌های فرعی در سراسر قاره محتاط هستند، مشوق استقلال کاتالان نبوده‌اند.

پیشنهادهای فعلی برای خروج از بن‌بست بین اسپانیا و کاتالونیا، مذاکره و میانجی‌گری می‌باشد. مشکل این است که توافق مشترک در مورد ماهیت مسئله وجود ندارد. مادرید فقط درباره میزان استقلال صحبت می‌کند، در حالی که دولت کاتالان تنها به استقلال متعهد است. میانجی‌گری نمی‌تواند این فاجعه را برطرف کند، و مادرید داوری یک کشور اروپایی و حتی کم‌تر از یک کمیته بین‌المللی مهم را قبول نمی‌کند. کمیسیون اروپا هرگونه میانجی‌گری را رد کرده است.

خطوط نبرد بین دولت کاتالان و اسپانیا کشیده شده است؛ کاتالونیا به دنبال تحقق اعلام استقلال یک‌جانبه و پس از آن انتخابات حوزه‌ای است، و اسپانیا مداخله در حاکمیت کاتالونیا تحت ماده 155 قانون اساسی اسپانیا را در نظر دارد، اقدامی‌ که موجب ناآرامی‌های گسترده داخلی می‌شود.

چیزی که باید روشن باشد این که چندین میلیون شهروند در کاتالونیا از رابطه خود با اسپانیا ناراضی هستند. یک حل‌وفصل بلندمدت، اما به‌هیچ‌وجه نهایی این مسئله، اصلاح قانون اساسی و دادن حق تعیین سرنوشت است، اصلاحاتی که در جهت تغییر هویت‌ها و هم‌سویی‌ها می‌باشد. اگر به نظرسنجی‌ها معتقد باشیم، در صورتی که چند ماه پیش این حق اعمال می‌شد، اکثر رای‌دهندگان کاتالانی به باقی ماندن در اسپانیا رای می‌دادند.

0 Comments

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *