جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
مشابهت جهانبینی اقتصادی ترامپ و شی
کریستوفر بالدینگ، استاد اقتصاد و تجارت در دانشکده بازرگانی HSBC در شنژن و نویسنده کتاب “صندوق ثروتهای مستقل: تقاطع جدید پول و قدرت” در مقاله ای که نشریه فارن پالیسی منتشر کرد، نوشت: شاید البته این بهاصطلاح پیروزی کاملا توخالی باشد. بیشترین این سخاوتمندی شامل معاملات کنونی و یا معاملاتی میشود که بعید است اجرا شوند؛ حتی اگر تمام 250 میلیارد دلار در معاملات تحقق یابد، تاثیر بسیار کمی بر کسری تجاری ساختاری ایالات متحده خواهد داشت و هیچ کاری برای رسیدگی به عدم دسترسی بازار به شرکتهای خارجی در چین انجام نمیدهد. ترامپ و شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به دقت از بحثهای عمومی درباره مسائل اساسیتر مانند دسترسی شرکتهای خارجی به بازار چین اجتناب کردند.
شی که هویت و دولت خود را با مطرح کردن چین بهعنوان یک قدرت بزرگ همسطح با ایالات متحده و بازگرداندن آن به برتری جهانی بهخطر انداخته، اهداف گستردهتری در ذهن داشته است. شی در کنفرانس مطبوعاتی مشترک، در باره “ترویج هماهنگی و همکاری در میان کشورهای بزرگ” صحبت کرد تا به مخاطبان داخلی نشان دهد که با ترامپ بهصورت برابر رفتار کرده است.
اما سخنان او در مورد همکاری، کمک چندانی برای محو اختلاف اصلی بین ترامپ و شی نکرد – اختلافی که از شباهتهای بنیادی بهجای تفاوتهای سطحی آنها ناشی میشود. در ظاهر، ترامپ که یک ستاره تلویزیونی و سرمایهدار املاک و مستغلات است و شی، رهبری تحت محافظت و بازآموخته حزب، مشترکات اندکی دارند، اما بهطور اساسی از جهانبینی ژئوپلیتیکی و بهویژه ژئواکونومی مشابهی برخوردارند.
ترامپ و شی هر دو ملیگرایانی پرسروصدا هستند. تکیه کلام مفتضح ترامپ مبنی بر “آمریکا را بار دیگر بزرگ میکنیم” همانند شعار “بازسازی ملی” یا “رؤیای چینی” شی است. هر دو در مورد دورانهای تاریخی که کشورشان احترام یا قدرت بیشتری داشتند اغراق میکنند. رؤیای آنها از این دوران شاید هرگز وجود نداشته یا جزییات تاریخی مهم را سانسور کرده باشند، اما هر دو آنها میخواهند شکوه قبلی را بازتولید کنند.
ملیگرایی از برنامههای دیگر آنها و چگونگی دنبال کردن اهدافشان خبر میدهد. ترامپ و شی دنیای اقتصاد را که از چارچوب ذهنی ملیگرای آنها جاری میشود، از دید سیاست موازنه بازرگانی نگاه میکنند. ترامپ بهاشتباه، پرداختن به کسری تجاری دیرینه را در اولویت قرار میدهد. این نشانه ضعف اقتصادی است و درک اشتباه از این است که مازاد تجاری برابر با قدرت است. اولویت شی حفظ بازارهای بسته چین و درهمین حال دخالت در بازارهای باز بینالمللی بهمنظور بسیج مازاد تجاری مورد نیاز برای الگوی رشد اقتصادی انباشت سرمایه است.
سیاست پنهانی بازرگانی آنها نشان میدهد که هریک چه اهدافی را و چگونه دنبال میکنند. مذاکرات اقتصادی بهجای تلاش برای گسترش دامنه و سطح فرصتها، به عنوان بازی با حاصل جمع صفر مشاهده میشود. هرگونه توافق برای باز کردن بازارها، موجب ضعف ملی میشود که میتواند سنجش قدرت ملی را از طریق مازاد تجاری بدتر کند. این رویکرد فرصت را برای توافق بین کشورها محدود میکند.
در بهار گذشته، ترامپ و شی توافقنامهای را اعلام کردند که تلاشی “قهرمانانه” توصیف شد، حاوی هیج هدف بزرگتری نبود و صرفا جنبه مبادلاتی داشت و مسائل مربوط به دسترسی به بازار نیز در آن وجود نداشت. حتی اعلان چین مبنی بر اینکه اجازه خواهد داد خارجیها مالک بانکهای چینی شوند، بهجای تغییری اساسی در دسترسی به بازار، بهنظر میرسد تلاشی برای ترغیب خارجیها به نجات نظام مالی متزلزل آن باشد. مذاکرات بین دو قدرت بزرگ جهانی بهجای پیشبرد اصول گسترده، بر روی معاملات خاص متمرکز است.
این تغییر حامل عواقب مهمی برای وضعیت روابط اقتصادی دوجانبه است. باوجود تمرکز ترامپ بر کسری تجاری با چین، متوقف کردن 350 میلیارد دلار کسری از طریق معاملات فردی مورد مذاکره توسط رئیس جمهور غیرممکن است. در صورت عدم توافق گستردهتر، مذاکره برای مبادلات نمیتواند مانع گسترش کسری تجاری شود و حتی باعث بدتر شدن روابط اقتصادی چین و آمریکا خواهد شد.
این امر همچنین منافع چین را در یک نظم جهانی غیرلیبرال تثبیت می کند. جهان به خاطر همه نگرانیهای ناشی از سخنرانیهای ملیگرایانه ترامپ، از بستن بازارهای چینی و سیاستهای ملیگرایانه صنعتی چین استقبال کرده است. هرچه ترامپ بیشتر بر روی مذاکرات تبادلاتی بهجای اصول تمرکز میکند، رفتار غیرلیبرال بازار کار بیشتر تثبیت و متمرکز خواهد شد. برعکس، ترامپ در تلاش برای کاهش کسری تجاری ایالات متحده و چین، بیشتر سبب تثبیت روشهای غیرلیبرال بازار که چین در کشور و در پروژههای خارج از کشور به کارمیگیرد، میشود.
مهمترین فاجعه در رویکرد مذاکراتی دوجانبه ترامپ در برابر اقتصاد حمایتی چین این است که اگر ائتلافی برای مقابله با این مسئله ایجاد میکرد، از حمایت گستردهای برخوردار می شد. وی در داخل کشور از حمایت دموکرات ها، اتحادیههای کارگری و امنیت ملی و منافع تجاری جمهوریخواهان برخوردار می شد. در سطح بینالمللی نیز از حمایت گسترده کشورهایی که همانند شرکتهای آمریکایی با اقتصاد حمایتی مواجه هستند، بهرهمند می شد. مقامات کره جنوبی، ژاپن، استرالیا، آلمان و انگلیس همه از اقتصاد حمایتی چین گلهمند هستند.
حتی “قرارداد مشارکت ترانس-پاسیفیک” که اخیرا توسط ائتلاف چندجانبه کشورها مورد موافقت قرار گرفته، پاسخی به اقتصاد حمایتی چین نیست. این قرارداد در ابتدا توسط دولت اوباما هدایت و سپس توسط ترامپ نابود شد. ترامپ هیچگونه رهبری جهانی یا دفع قوی ملیگرایی چینی را که جهان خواستار آن است، ارائه نمیدهد. مذاکرات معاملاتی ساده ممکن است به سود کوتاه-مدت منجر شود، اما اهداف اقتصادی بزرگتر کشورهای ترانس-پاسیفیک را که زمانی تحت رهبری آمریکا بودند، پیچیده و مبهم میکند.
مخالفت ترامپ با ایجاد یک ائتلاف گسترده تا حدودی ناشی از تشخیص وی از هزینههای مرتبط با موقعیت ایالات متحده از رهبری جهانی است. تجارت آزاد و بازارهای سرمایهگذاری منافع خالص فراوانی را به همراه میآورند، اما هزینههایی نیز تحمیل میکنند. دلار آمریکا به ارز جهانی تبدیل شده است، چرا که به راحتی کسری حساب جاری را اداره میکند. پیوستن بزرگترین اقتصاد جهان با یکی از بازترین بازارها پیوسته کارگران را بیکار میکند. پایگاه رای ترامپ در ایالتهای کلیدی کارگری است که به خاطر رقابت جهانی بیکار شدهاند.
ممکن است ترامپ به خاطر شکایت از هزینههای مربوط به رهبری آمریکا مورد تمسخر قرار گیرد، اما این هزینهها حقیقی هستند. با این حال تمرکز باید روی کاهش ریسکهای مرتبط با رهبری جهانی و باز بودن بازار باشد که ایالات متحده به طور قطع بیشترین منفعت را دارد.
این امر به تفاوت سنتی در دیدگاههای آمریکا و رهبری چین اشاره دارد. ایالات متحده از لحاظ تاریخی تمایل دارد هزینهها و خطرات را در دفاع از اصول لیبرال متحمل شود و چین مایل نیست هزینه یا خطری را برای اصول تحمل کند. ایالات متحده مایل بود که خود را به اصولی پایبند کند که خطر باخت در مجامع حل اختلاف مانند سازمان تجارت جهانی را به همراه داشت. برعکس، چین خود را به هیچ اصول الزامآوری متعهد نمیکند، بلکه مذاکرات دوجانبه را ترجیح میدهد. درحالی که ایالات متحده اجازه داد کسری حساب جاری هنگفت داشته باشد و دلار آمریکا به ارز جهانی تبدیل شد، چین اصرار دارد که مازاد تجاری را حفظ کند و یوان به یک ارز جهانی تبدیل شود.
اگر دیدگاه جهانی ترامپ و شی از اقتصاد و مذاکرات تحقق یابد، میتوانیم نه تنها چانهزنیهای معاملاتی قدرتهای بزرگ، بلکه دور شدن از نظم جهانی لیبرال مبتنی بر اصول را نیز انتظار داشته باشیم. برگزیت، نفتا و “دریای جنوب چین” فهرست کوچکی از نمونههایی هستند که چانهزنیهای معاملات ملی دوجانبه بر مذاکرات مبتنی بر نظم اصولی لیبرال غالب میشود.
عقب نشینی دولت ترامپ به ملیگرایی حمایتی و عدم تمایل به تشخیص مزایای فراوانی که از صداقت مورد حمایت رهبری ایالات متحده به دست میآید، به نفع راهبرد چینی خواهد بود. درگیر کردن چین در معاملات دوجانبه، مشکل اساسی را حل نمیکند و پیامی روشن در مورد عدم علاقه ایالات متحده به دفاع از نظم لیبرال است.
0 Comments