جورج فریدمن در تحلیلی که در پایگاه اینترنتی استراتفور منتشر شد، نوشت: در حقیقت انتشار چنین مصاحبه ای در رسانه ها ابدا جای تعجب ندارد، هر چند که باراک مدعی است که نباید این نوار در رسانه ها پخش می شد. اینجا چند نکته قابل توجه است: نخست آنکه ایهود باراک کسی نیست که به طور اتفاقی از موضوعات محرمانه حرف بزند. و دیگر آنکه، غیرممکن است که باراک نتواند جلوی پخش آن را با سانسور نظامی بگیرد. بنابراین به نظر می رسد به دلایل بسیاری باراک آگاهانه این حرفها را زده و می خواسته که آن منتشر شود.
ایهود باراک از این طریق، خواسته یا ناخواسته، توجهات را به دو حقیقت فرا می خواند: اول اینکه حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران دشوار است و دوم اینکه انجام چنین حمله ای باعث ناراحتی آمریکا می شود و روابط این رژیم را با متحد حیاتی خود تحت تاثیر قرار می دهد.
پیامدهای فاجعه بار شکست
عملیات نظامی باید بر اساس دو معیار قضاوت شود: اول پیامدهای شکست و دوم احتمال شکست. برای مثال، شکست آمریکا درعملیات طبس در سال 1980، صرفنظر از هزینه های روشن آن، موجب درهم ریختن ابهت قدرت آمریکا در نزد ایرانیان شد. و از آن مهمتر اقتدار حاکمیت ایران را در نظر مردمش ارتقا بخشید و نشان داد که از یک طرف آمریکا تهدیدی برای حق حاکمیت ایران است و از طرف دیگر اعتبار دولت ایران در دفاع از کشور افزایش یافته است. و دست آخر اینکه، این عملیات، اعتماد مردم آمریکا را به رهبران سیاسی و نظامی شان کاهش داد.
با در نظر گرفتن چنین معیاری، هزینه شکست حمله احتمالی به سایت های اتمی ایران برای رژیم صهیونیستی گران خواهد بود که مهمترین آنها تخریب وجهه ارتش این رژیم نزد افکار عمومی است. در واقع این مساله می تواند اصلی ترین سرمایه سیاسی راهبردی این رژیم یعنی باور اسرائیلیها به کارآمدی و توانمندی نظامی رژیم را تحت الشعاع قرار دهد. اما در طرف مقابل، این شکست می تواند به منزله یک پیروزی چشمگیر برای ایران باشد که درصدد گسترش نفوذ خود در منطقه است.
در عین حال درصد احتمال موفقیت در عملیات هم باید با مولفههای مختلف از جمله دقت اطلاعات، میزان توان دفاعی ایران و همچنین نحوه اختفای تأسیسات هستهای سنجیده شود که تلآویو میبایست به آنها توجه میکرد. ضمن آنکه حتی یک حمله موفق از دید عملیاتی، نمیتواند مسئله راهبردی را حل کند. هدف حمله، ناتوان کردن ایران از ساخت سلاح هستهای است، اما آیا نابودی تمام اهداف شناختهشده، این هدف را میسر میکند؟ مضاف بر آن اینکه به همان اندازه که آمریکا و اسرائیل غرق برنامه اتمی ایران هستند، ایران نیز اقدامات اطلاعاتی آنها را رصد می کند و تاسیسات هسته ای ایران نیز طوری ساخته شده اند که از حمله مصون بمانند. همچنین باید به این نکته نیز توجه داشت که ایرانیان در فریب دشمن خبرهاند و اسرائیل هرگز نمی تواند مطمئن باشد که فریب منابع ظاهرا قابل اطمینان، تصاویر ماهواره ای و رهگیری تماس های تلفنی را نخورده است.
و در نهایت شکست تهاجم اسرائیل به ایران موجب دگرگونی تصورات بازیگران منطقه ای از ایران و اسرائیل خواهد شد؛ این شکست به تصور کارآمدی نظامی رژیم صهیونیستی که سرمایه ای راهبردی برای این رژیم محسوب می شود، آسیب خواهد زد و موقعیت ایران در منطقه بیش از پیش تحکیم خواهد کرد. مضاف بر این، پیروزی عملیات الزاما به موفقیت راهبردی منجر نمی شود و نسبت پتانسیل ریسک با دستاوردها حاکی از نادرستی اقدام به این تهاجم است.
انگیزه های ایهود باراک
در واقع ایهود باراک عمدا یا سهوا درصدد القای این مساله است که اسرائیل باید نقشه حمله نظامی را از سر خود بیرون کند. وی با اشاره به این موضوع که نقشه های حمله به دلیل مخالفت رئیس ستاد اسرائیل، رئیس ستاد سابق و نگرانی از حساسیت آمریکا ملغی شد، درصدد بیان این مساله است که هرگاه اسرائیلیها به اقدام نظامی علیه ایران فکر کردند، به این نتیجه رسیدند که نباید این کار را انجام دهند. او در واقع نمیگوید که ژنرالها، وزیران یا آمریکاییها جلوی آن (اقدام نظامی) را سد کردند، بلکه میگوید این خود بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل بود که جلوی آن را گرفت، چرا که نهایتا او در موضعی بود که اگر میخواست، میتوانست آن (اقدام نظامی) را پیش ببرد. در واقع نظر آنها – و نظر بسیاری دیگر – این بود که این حمله نباید انجام شود، حداقل در آن زمان.
و در آخر باید گفت که به نظر نمی آید ایهود باراک با این کار در صدد حمایت از تحریم ها باشد، چرا که به باور وی تحریمها نمی تواند ایران را از ادامه برنامه هسته ای اش باز دارد. از طرفی، وی خواهان حمله نظامی به ایران هم نیست و این افشاگری نشان داد که تلآویو از پیامدهای اقدام نظامی علیه ایران هراسان بوده و هرگز گزینه نظامی مناسبی علیه تهران نداشته است.
0 Comments