مارک ان کاتز، استاد دانشگاه جورج میسون آمریکا در مقاله ای که در کتاب ژئوپلیتیک ها و دموکراسی در خاورمیانه منتشر شد، نوشت: مسکو منافع ژئوپولیتیکی متعددی در خاورمیانه و شمال آفریقا دارد. از جمله این منافع، ممانعت از تلاش های اروپا و آمریکا برای محروم کردن روسیه از متحدانش است. یکی دیگر از منافع روسیه، جلوگیری از خیزش نیروهای سنی رادیکال است، چرا که علاوه برکاهش منافع روسیه در منطقه، سرایت این خیزش ها به مناطق مسلماننشین روسیه، نیز از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد.
منفعت ژئوپولیتیکی دیگر روسیه در این منطقه ناشی جلوگیری از تحولاتی است که منجر به کاهش قیمت های نفت در سراسر جهان می شود و اتکای کشورهای اروپایی به منابع نفت و گاز روسیه را تداوم می بخشد.
منفعت ژئوپولیتیکی بعدی روسیه مربوط به تلاش های مسکو برای گسترش صادرات سلاح، راکتورهای هسته ای و سایر تولیدات مرتبط به کشورهای مرفه خاورمیانه و شمال آفریقا است. اما جنبه ژئوپولیتیکی این منفعت این است که این صنایع در اختیار دولت ها و گروه هایی قرار می گیرد که پشتیبان روسیه هستند.
باید توجه داشت که منافع ژئوپولیتیک روسیه در این منطقه همواره با هم سازگار نیستند، همچنانکه محدود کردن نفوذ غرب در منطقه، می تواند در تضاد با جلوگیری از گسترش نیروهای سنی رادیکال باشد. همچنانکه اروپا و آمریکا در مورد دوم با روسیه اشتراک منافع دارند و حضور قدرتمند غرب در این منطقه، با تسهیل تمرکز اروپا و آمریکا بر روی این هدف، می تواند در خدمت منافع روسیه باشد.
تاثیر انقلاب های مردمی
قبل از خیزش های مردمی در سال 2011، پوتین به دنبال حفظ و پیشبرد منافع کشورش از طریق بهبود روابط با دولت ها و برخی جنبش های سیاسی مهم منطقه بود. پوتین همچنین به دنبال بهبود روابط با اسرائیل هم بوده، حال آنکه منافع مسکو همواره در تضاد با این رژیم بوده است.
خیزش های مردمی منجر به تغییرات مهمی در استراتژی مسکو در خاورمیانه و شمال آفریقا شد در واقع پوتین، خیزش های مردمی را تلاشی هماهنگ برای تغییر دولت های متحد روسیه و جایگزینی آنها با دولت های متحد غرب می نگریست.
بسیاری در مسکو، حمایت های غرب از خیزش های مردمی را یک نقشه برنامه ریزی شده جهت تحریک در مناطق مسلمان نشین روسیه و نهایتا سراسر روسیه قلمداد کردند.
استراتژی روسیه از زمان وقوع خیزش های مردمی، درگیر عواملی از جمله:
_ مقابله با تلاش های غربی – عربی در شورای امنیت سازمان ملل برای سقوط اسد.
_ فراهم کردن سلاح برای نظام دمشق.
_ همکاری با بازیگران منطقه که مخالف سقوط نظام دمشق اند.
_ همکاری روسیه با غرب برای مقابله با گسترش سلاح های کشتار جمعی.
_ ایجاد شکاف میان عربستان و متحدان عرب او در خلیج فارس با غرب، به ویژه از طریق تحریک غربیها برای فهماندن این موضوع که اعراب حامیان واقعی نیروهای جهادی همچون داعش هستند.
ابزارهای محدود
با وجود اینکه روسیه منافع ژئوپولیتیکی مهمی در خاورمیانه و شمال آفریقا دارد، اما منابعش محدود است. پوتین هم تمایل چندانی به استفاده از این منابع ندارد. به طور مثال، او برای اعزام ارتش روسیه در حمایت از متحدانش در منطقه تا همین اواخر بی میل بود. در واقع پوتین قصد ندارد که نیروهای روسیه را در هر جایی از خاورمیانه درگیر کند و بیشتر تمایل دارد برای متحدانش سلاح فراهم کند.
با این وجود اختلافات بسیاری از بازیگران این منطقه با آمریکا و اروپا از منابعی است که مسکو می تواند در جهت منافع خود در این منطقه، بر روی آنها حساب ویژه ای باز کند.
اختلافات واشنگتن – بغداد و همچنین مصر با آمریکا ، به اعطای امتیازهایی به روسها کمک کرد.
با وجود این در این موارد اخیر، مسکو با محدودیت های در منطقه مانند روابط نزدیک با اسرائیل و همین طور کمبود منابع مالی کشورهای هم پیمان سنتی (مصر) برای خرید سلاح از مسکو مواجه است.
متحدان واقعی کم، رقیبان زیاد
متحدان اصلی مسکو در خاورمیانه، ایران، سوریه و در گذشته عراق دوران صدام و لیبی زمان قذافی که متحدان واقعی روسیه بوده اند. از طرفی در حالیکه اغلب حکومت های این منطقه به همکاری با مسکو تمایل دارند به دنبال همکاری با آمریکا و اروپا نیز هستند.
همچنین برای حفظ نسبی قیمت بالای نفت، تمام کشورهای تولیدکننده نفت خاورمیانه و شمال آفریقا، باید متحد روسیه باشند، اما این واقعیت که عربستان تصمیم گرفته است با افزایش تولید به روسیه ضربه بزند نیز قابل انکار نیست.
مشکل مسکو این است که منافعش با دولت های منطقه در برخی مناطق همکاری و در برخی مناطق تعارض است.
روسیه و دموکراسی در خاورمیانه و شمال آفریقا
پوتین به دنبال تقویت آن چیزی است که آن را یک نظم اقتدارگرای مستحکم میپندارد و نه دموکراسی. بنابراین مسکو، مخالف هرگونه حمایت غرب، برای ایجاد دموکراسی در این منطقه است.
چهار نوع تفکر در میان حامیان کرملین در مورد دموکراسی سازی غرب در خاورمیانه و شمال آفریقا وجود دارد:
آنهایی که می خواهند روابط غرب – روسیه بازسازی شود. معتقدند ارتقای ایجاد دموکراسی لزوما به دموکراسی های حامی غرب منجر نمی شود. به علاوه نیروهای افراطی مذهبی، تهدید کننده منافع غرب و روسیه هستند.
یک دیدگاه بدبینانه تر در روسیه که بعد از خیزش های مردمی رایج شد، این است که حمایت غرب برای ایجاد دموکراسی در خاورمیانه برای سرنگونی دولت های طرفدار روسیه و جایگزینی آنها با دولت های حامی غرب بود.
برخی هم معتقدند که خیزش های مردمی همچون انقلاب های رنگی گرجستان و اوکراین تلاشی برای وقوع جنبش های مخالف مشابه در مناطق مسلمان و یا سراسر روسیه، آن هم با هدف تضعیف یا برکناری پوتین بود.
یک دیدگاه آمیخته با توطئهانگاری هم وجود دارد که عربستان آنگونه که غرب تصور می کند، یک کشور محافظه کار نیست، بلکه یک رژیم انقلابی مروج جهادگرایی در سایر نقاط، با هدف پیشبرد دستورالعمل قدرت های بزرگ غربی است. اگر سیاستگذاران غربی در نهایت بفهمند که رفتار عربستان، مشترکا غرب و روسیه تهدید می کند، آن زمان هر دو میتوانند در برابر این تهدید همکاری کنند.
نتیجه گیری
پوتین منافع ژئوپولیتیک چندگانه ای را در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در نظر گرفته است: مقابله با نفوذ غرب، بازداشتن نیروهای جهادگرای سنی، افزایش قیمت نفت و توسعه صادرات روسیه به این منطقه.
با این حال پیگیری موفق این منافع در این منطقه به دلیل تضاد آنها با هم دشوار است، چرا که روسیه ابزارهای محدودی دارد و با بازیگران متفاوتی در این منطقه رو به روست.
منبع:
Katz, Mark N. “Russia: conflicting aims, limited means.” In Geopolitics and Democracy in the Middle East, edited by Kristina Kausch, 155-167. Madrid,: FRIDE, 2015.
0 Comments