سورن شولوین در پژوهشی که موسسه روابط بین الملل فنلاند منتشر کرد، به بررسی موردی نمونه های اخیر الذکر پرداخت و نوشت: چین در سال 2010 به مصرف کننده عمده انرژی جهان تبدیل شد. با توجه به اینکه تقریبا 50 درصد از نفت وارداتی چین از منطقه خلیج فارس است، جمهوری خلق چین در امنیت حمل و نقل از طریق اقیانوس هند دارای منافع آشکاری است.
با این حال، قدرت نمایی چین در اقیانوس هند بسیار دشوار است. اول از همه، اقیانوس آرام مهمترین میدان عملیات برای نیروی دریایی چین محسوب می شود. علاوه بر این، چین در این اقیانوس صاحب خط ساحلی برای خود نیست و گردنه های مذکور در جنوب شرق آسیا می تواند برای جلوگیری از عبور و مرور کشتی های چینی مورد استفاده قرار گیرد. از این رو، چینی ها به ایجاد و توسعه بندرهایی در کشورهای دوست، از کلمبیا گرفته تا میانمار و پاکستان، اقدام کرده اند تا قادر به انجام عملیات در اقیانوس هند باشند. گوادر (پاکستان) و کیوکپیو (میانمار) مشهورترین این بندرهای موسوم به «رشته مرواریدها» است. این خطوط لوله پیش بینی شده از نظر راهبردی اهمیت دارند، زیرا آنها زمان حمل و نقل نفت خاورمیانه به چین را فوق العاده کاهش می دهند.
سیاستمداران چین از «جاده ابریشم جدید» حرف می زنند و به جای مسائل امنیتی به چشم انداز همکاری های اقتصادی تاکید می کنند. این بدین معنا نیست که رشته مرواریدها نمی تواند تصویری از راهبرد چین بوده و هیچ ربطی به عوامل جغرافیایی مذکور ندارد.
دیپلماسی آرام آفریقای جنوبی با زیمبابوه
در دوره انتخابات ریاست جمهوری سال 2008، زیمبابوه وارد بحران سیاسی خشونتآمیزی شد که موجب نقض گسترده حقوق بشر گردید. واکنش های منطقه ای به این بحران ناچیز بود. بر خلافِ بسیاری از سیاستمداران غربی، دولت های تابو امبکی و جاکوب زوما، مستقیما همتای زیمبابوه ای خود را مورد انتقاد قرار ندادند.
عواملی سیاسی وجود دارد که رویکرد آفریقای جنوبی به زیمبابوه، موسوم به «دیپلماسی آرام» را توجیه می کند. دیپلماسی آرام به شرایط جغرافیایی نیز مربوط است. دولت های غربی که از زیمبابوه بسیار دورند،میتوانند موگابه و دولت وی را مورد انتقاد قرار دهند. اما برعکس، آفریقای جنوبی به خاطر موقعیت خود از هر آنچه که در زیمبابوه اتفاق می افتد، تاثیر می پذیرد. هرچه زیمبابوه ثبات کمتری داشته باشد، زیمبابوهایهای بیشتری به آفریقای جنوبی می گریزند.. علاوه بر این،زیمبابوه کشور ترانزیتی مهم منطقه به شمار می رود. اگر آفریقای جنوبی رویکردی غیر از دیپلماسی آرام اتخاذ کند، همه اینها به مخاطره می افتد.
راهبرد جنگ افزار دریایی نامتقارن ایران
ایران توجه ویژه ای به دریا داشته و تحرکات مکرر اشغالگران، دفاع زمینی مرزها را مهمتر و حیاتیتر ساخته بود. انقلاب 1979 و متعاقبا جنگ ایران و عراق تغییر اندکی در تمرکز ایران بر دفاع زمینی با توجه به وجود عراق به عنوان تهدید اصلی ایجاد کرد. نیروی دریایی ایران از آغاز با هدف وارد آوردن خسارت بر صادرات نفت عراق ادعای برتری داشت. در سال 1988 زمانی که آمریکا در خلیج فارس مداخله کرد دشمن اصلی ایران ناگهان از سمت دریا و نه از جانب خشکی ظاهر شد.
از آن زمان تاکنون، راهبرد دریایی ایران سه بُعد جغرافیایی داشته است. اول اینکه، تعیینکنندهترین ویژگی خلیج فارس، باریک بودن تنگه هرمز است. این تنگه یک اهرم فشار زیادی بر اقتصاد جهانی در اختیار کنترلکنندگان آن قرار میدهد.
نکته دوم اینکه، باریک بودن خلیج فارس به معنای زمان کوتاه برای واکنش میباشد و میتوان انتظار داشت نیروی دریایی ایران از این وضعیت نه تنها برای بستن تنگه هرمز بلکه برای حمله به ناوهای هواپیمابر و تانکرهای نفتی در خلیج فارس بهره کامل بگیرد. به علاوه، شهرهای بزرگ ایران در داخل این کشور واقع شدهاند که این یعنی عمق استراتژیک واقعی ایران. مساله ایران این است که یک درگیری فرضی را به یک جنگ فرسایشی تبدیل کند تا یک پیروزی سیاسی حاصل کند.
نکته سوم اینکه، نیروی دریایی ایران باید در دو اقیانوس عملیات انجام دهد، ایرانیها به تواناییهای دریایی برای آبهای کمعمق خلیج فارس و اقیانوس هند نیاز دارند. به عبارت دیگر، عوامل و نیروهای جغرافیایی که مساعد جنگ افزار نامتقارن در خلیج فارس است، ایران را در خارج از تنگه هرمز ضعیف میسازد.
همگرایی ضعیف کلمبیا و آمریکای جنوبی
با تشکیل بازار مشترک آمریکای جنوبی بنام مرکوسور، همگرایی منطقهای در آمریکای لاتین به طور جدی تقویت شد. کشورهای آند (بولیوی، کلمبیا، اکوآدور و پرو) ، با بخش جنوبی قاره ارتباط ضعیفی دارد: برزیل مهمترین شریک تجاری آرژانتین است،بولیوی، پاراگوئه و اروگوئه سهمی حدود 40 درصد از تجارت خارجی این کشورها را در اختیار دارند.اصلیترین شریک تجاری کشورهای آند، آمریکا، چین و نه برزیل یا هر کشور دیگر در آمریکای لاتین است.
سطح پایین تجارت درون منطقهای، بیانگیزگی برای یکپارچگی منطقهای ایجاد میکند. به علاوه برزیل مایل نیست به همگرایی منطقهای کمک کند.
ضمنا چند بخش از اقتصاد برزیل در مقابل رقبای خارجی حمایت میشوند. اقتصادهای لیبرال منطقه (شیلی، کلمبیا و پرو) بر اتحاد پاسیفیک با کنار گذاشتن برزیل و دیگر اعضای مرکوسور به عنوان پروژه همگرایی منطقهای متمرکز هستند.
فاصله زیادی بین تراکم شهری برزیل و کلمبیا وجود دارد. موانع جغرافیای طبیعی نیز کلمبیا را از برزیل جدا میکند. ویژگیهای جغرافیایی داخل کلمبیا شامل درهها که حدود 60 درصد از جمعیت این کشور را در خود جای داده است، داخل کلمبیا را به سواحل کلمبیا وصل میکند که دسترسی به شمال قاره آمریکا را مناسبتر کرده است.
منطقه مرزی کلمبیا با برزیل ، دارای جمعیت بسیار پراکنده و ناامنی های گسترده و مناطق کمتر رشد یافته است.این عوامل، همگرایی کلمبیا با آمریکای جنوبی را با مانع مواجه ساخته است.
0 Comments