با چنین فرضی است که رابرت کاگان و جیمز پی روبین در تحلیلی که مرکز امنیت آمریکای نوین منتشر کرد، نوشتند: نظم جهانی که پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد، فواید زیادی داشته است؛ جهان در 70 سال گذشته شاهد رشد بی سابقه ای در رفاه جهانی بوده که میلیاردها نفر را از فقر نجات داده است. دولت های دموکراتیک که قبلا کمیاب بودند به بیش از 100 کشور گسترش یافته و مهم تر از همه، در این 70 سال، بین قدرت های بزرگ هیچ جنگ جهانی آنگونه که در نیمه اول قرن بیستم اروپا و آسیا را نابود کرد، روی نداده است.
آمریکایی ها از مزایای این نظم جهانی بهره مند شدند و آن را بدیهی تلقی می کنند، بدون اینکه قدردان نقشی حیاتی باشند که رهبران دولت آمریکا برای ایجاد و حفظ این نظام اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایفا کرده اند. چه بسا کسانی که قبلا مداخله آمریکا در خارج را «هژمونیک» می دانستند، اکنون به دنبال مداخله بیشتر آمریکا در امور بین المللی و از عقب نشینی آمریکا نگران هستند.
این دیدگاه به ویژه در مورد سه منطقه جنوب آسیا، اروپا و خاورمیانه مصداق دارد که آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم، بار اصلی تامین امنیت آنها را بر دوش کشیده است. امروزه چالش اصلی حفظ این نظم احتمالا در خود آمریکاست. رهبران سیاسی مسئول، بایستی نسل جدید آمریکا را توجیه کنند که چگونه این نظم جهانی بر رفاه آنها تاثیر می گذارد و نقش آمریکا در حفظ و تداوم آن چیست.
ایجاد اجماع دو حزبی در اصول اصلی
مردم آمریکا، در صورت موافقت هر دو حزب، همواره از این نقش آمریکا حمایت کرده اند. اما در سال های اخیر تعصب تند و گزنده اغلب مانعی بر سر راه سیاستگذاری موثر بوده است. با این حال، این روند با روشن شدن چالش های فراروی آمریکا و نظم جهانی مورد حمایت آن، دگرگون شده است، به طوری که در سال گذشته یک گروه کاری متشکل از مقامات دولتی، متفکران و راهبردشناسان هر دو حزب گرد هم آمدند تا به بررسی راهبردهای مختلفی بپردازند که دولت بعدی بایستی در مواجهه با نظم رقابتی و ناپایدار جهانی اتخاذ کند.
نگاهی به گذشته
این گروه کاری کار خود را با نگاهی به دولت ترومن، رئیس جمهور سابق آمریکا آغاز کرد که غالبا از آن به عنوان عصر طلایی رهبری آمریکا یاد می شود، به طوری که در دکترین ترومن، برنامه مارشال، اتحاد ناتو و همگرایی و بازسازی آلمان و ژاپن بین سال های 1946 تا 1949 اتفاق افتاد.
دستاوردهای تاریخی دولت ترومن مستلزم تلاش مضاعف احزاب و تمایل آنان به سازش و مصالحه بود. این دستاوردها حاصل اجرای راهبرد بزرگی بود مبنی بر اینکه کنترل منابع فراوان اروپا و آسیا در زمان جنگ یا صلح نباید در اختیار هیچ رقیبی باشد.
درس های مهم دوره ترومن با زمان فعلی نیز ارتباط دارند. از این رو، مردم آمریکا بایستی به میل طبیعی برای عقب نشینی غلبه کرده و به عنوان حامی و مدافع نظم جهان لیبرال، نقش خود را پذیرا شوند.
اقتصاد و انرژی
از اوایل قرن بیستم، آمریکا با تخصیص اعتبار و تولید ابزار جنگی برای انگلیس و فرانسه در جنگ جهانی اول به مرکز قدرت اقتصادی و مالی جهان تبدیل شد و پس از جنگ جهانی دوم نیز سیستم برتون وودز و طرح مارشال، این قدرت را تقویت کرده و آن را نهادینه ساخت که تا به حال نیز پابرجا بوده است. اما چالش های فزاینده فراروی قدرت اقتصادی و مالی آمریکا، اعمال این قدرت را در سال های آتی دشوار ساخته است. واکنش واشنگتن به این چالش ها طیفی از کنش های سازنده، مخرب و دووجهی بوده است. اقتصاد آمریکا دارای برتری های پایدار و چشمگیری است، اما حفظ برترین اقتصاد جهانی مستلزم توجه به مناطقی است که توسعه آنها پیشرفت کندی دارد.
آسیا
رشد جمعیت، توسعه قدرت اقتصادی و چالش های ژئوپولیتیکی پویای آسیا باعث جلب توجه سیاست خارجی آمریکا به این منطقه شده است. رهبران آمریکا در 70 سال گذشته ناگزیر توازن قدرت در آسیا را تضمین کرده اند. اما از آنجایی که رشد اقتصادی منحصر به فرد چین و افزایش بودجه نظامی این کشور تاثیر عمیقی بر مناطق آسیا دارد، شکی نیست که مدیریت روابط آمریکا- چین چالش مهمی برای سیاست خارجی آمریکا محسوب می شود.
البته چالش چین تنها به حوزه امنیت محدود نمی شود. پکن نشان داده است که در غیاب دیپلماسی دقیق آمریکا، قادر است به موازات نهادهای موجود، نهادهایی چین- محور ایجاد کند. به همین خاطر، آمریکا برای ایجاد هماهنگی در سیاست های مربوط به آسیا، باید با متحدان دیرینه اروپایی خود یک راهبرد جدید دیپلماتیک ایجاد کند.
اروپا
به طور تاریخی، بسیاری از دستاوردهای مهم سیاست خارجی آمریکا با مشارکت متحدان نزدیک اروپایی این کشور به دست آمده است. اما این موفقیت اکنون تا حد زیادی با تهدید مواجه است. بلندپراوزی های فزاینده روسیه و استفاده از زور و تجاوز به کشورهای همسایه و همچنین، عقب نشینی راهبردی انگلیس و ضعف اقتصادی فرانسه و عدم ثبات راهبردی آلمان در فضای امنیتی، تهدیدی راهبردی فرا روی آمریکا به شمار می رود.
برای جلوگیری از این عوامل فرساینده و ایجاد تغییر در روند فعلی، آمریکا باید تعامل مجددی خلق کرده و در این راهبرد تعامل مجدد به اولویت بندی مولفه های اصلی بپردازد از جمله: برای نابودی داعش و سایر گروه های خطرناک و برای پایان دادن به بحران سوریه با اروپا همکاری کند. اوکراین را به ثبات رسانده و آن را به اروپا متصل سازد.
در مواجهه با روسیه، تضمین امنیتی قابل اطمینانی برای متحدان خود در ناتو تامین کند. ظرفیت رهبری راهبردی و همکاری را به اروپا برگرداند و همکاری در اقتصاد و منابع را احیا و تقویت کند.
خاورمیانه بزرگ
آمریکا باید قاطعانه و با تلاشی چند ساله برای بحران های خاورمیانه راه حلی قابل قبول پیدا کند. مساله اصلی این است که مخاطرات برآمده از خاورمیانه، یعنی تروریسم و سیل پناهجویان، قابل کنترل نیست و این مسائل باید به طور ریشه ای در طول سال های متمادی و با استفاده از کنشگران محلی و قدرت و نفوذ آمریکا حل و فصل شود.
ارتش، امنیت ملی و بودجه دفاعی
ارتش آمریکا اساس راهبردی نظم بین المللی بوده و با تامین صلح، راه های دریایی و مسیرهای تجاری بین المللی را باز نگه داشته و برای استفاده و دسترسی به مکان ها و جلوگیری از تجاوز، از قوانین بین المللی دفاع کرده است.
آمریکا برترین تامین کننده امنیت در سه منطقه جهان یعنی اروپا، جنوب آسیا و خاورمیانه است. بنابراین، منابعی که برای نیروی دفاعی این کشور اختصاص می یابد، باید جوابگوی این نیازها باشد.
ارتقای کارآیی دستگاه سیاست خارجی برای دنیای پیچیده
دنیای نوین مجموعه ای از نیازهایی را به وجود آورده است که مداخله بیشتر آمریکا در تعدادی از بحران های فوری را می طلبد. موفقیت در این زمینه مستلزم آن است که واشنگتن نقش برجسته و اجتناب ناپذیری بر عهده گیرد.
بر همین منوال، راهبرد موفقیت آمیز در حفظ و تقویت نظم جهانی لیبرال نیازمند مدیریت دقیق روابط آمریکا با چین و نیز با متحدان تاریخی خود در آسیا و اروپاست.
همکاری دوحزبی: حال و آینده
توافق دوحزبی اخیر برای اصلاح نهادهای مالی بین المللی بیانگر آن است که حوزه اجرایی و کنگره گرچه توسط حزب سیاسی متفاوتی رهبری می شوند، اما میتوانند در مورد اقدامات توسعه قدرت آمریکا و پیشبرد اهداف سیاست خارجی به توافق برسند.
همچنین، این مشارکت برای رقبای آمریکا بازدارندگی داشته و منبع تحسین و اطمینان دوستان و متحدان محسوب می شود. اکنون آمریکا باید بار دیگر اراده رهبری را باز یابد تا قدرت آمریکا را با در نظر گرفتن محدودیت های منابع و با کمک عقلانیت و تجربه تقویت کند.
نقد و بررسی: این تحلیل مبتنی بر این فرض ارایه شده که ایالات متحده می بایست قدرت برتر نظام بین المللی باقی بماند. در این نگاه، آمریکا برای تامین منافع خود نباید راهبرد انزواگرایانه را در پیش بگیرد، بلکه باید با مداخلات در سطوح مختلف بین المللی از نظام مطلوب خود دفاع کند. اما همان طور که از متن گزارش برمیآید قابل توجه ترین چالش ها در این مسیر، مخالفت های داخلی در آمریکا و همچنین سربرآوردن رقبای بین المللی برای آمریکاست.
0 Comments