عاموس یادلین[1] مدیر مرکز مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی و رئیس سابق کمیته اطلاعات ارتش این رژیم، در تاریخ 19 اکتبر 2016 با انتشار یادداشتی تحت عنوان «بازدارندگی، اشتباه محاسباتی و دور بعدی جنگ»[2] به بررسی وضعیت دو جبهه شمالی و جنوبی رژیم صهیونیستی (حزبالله و حماس) پرداخته است. او در پایان با طرح ده سؤال خواستار آن است که قبل از آغاز هر جنگی از سوی رژیم، ابتدا این سؤالات مورد بررسی قرار گیرد. عاموس یادلین با توجه به پیشینه و جایگاه کنونیاش، همواره یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در سیاستگذاریهای رژیم صهیونیستی بوده و مورد توجه رسانههاست.
1- رخدادهای امنیتی جدید در دو جبهه شمال و جنوب
رئیس مرکز مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی در یادداشت خود ابتدا با ذکر دو اتفاق در جبهه شمالی و جنوبی رژیم صهیونیستی، سعی دارد توجه مخاطب را به تغییر وضعیت در این دو جبهه جلب نماید. وی جملات اولیه یادداشت خود را اینگونه آغاز میکند:
«رخدادهای امنیتی اخیر در شمال و جنوب اسرائیل توجهات را بهسوی قابل اشتعالترین جبهه یعنی علیه حزبالله و حماس جلب کرد. در پنجم و ششم اکتبر سال 2016 (14 و 15 مهر 95) تعدادی موشک و خمپاره از سوی نوار غزه، توسط یک تشکیلات سلفیِ افراطی شلیک شد که با پاسخ هوایی شدید اسرائیل مواجه شد. در همان زمان گزارشی مبنی بر دستگیری اعضای یگان حزبالله مستقر در شهر قجر[3] منتشر شد. این یگان قصد انجام حملاتی در اسرائیل را داشت.»
یادلین با استناد به این دو اتفاق، به دنبال پاسخ به این سؤال است که آیا رژیم صهیونیستی با نقطه عطفی در زمینه رویارویی با گروههای مقاومت در هر دو جبهه مواجه است؟ و آیا دور دیگری از نبرد در شمال یا جنوب و یا هر دو رخ خواهد داد؟
2- بازدارندگی و ثبات در جبهههای شمال و جنوب
در ادامه یادداشت یادلین ادعا مینماید که رژیم صهیونیستی در دو جنگ اخیر خود در هر جبهه (جنگ 33 روزه در جبهه شمال و 51 روزه در جبهه جنوب) موفق به دستیابی به بازدارندگی قدرتمندی شده است. وی این بازدارندگی را ناشی از پرداخت هزینه هنگفت بازیگران هر دو جبهه ضد صهیونیستی (حزبالله و مقاومت نوار غزه) میداند.
یادلین مدعی است در وضعیت فعلی، بازدارندگی در برابر حزبالله آزمونهای حیاتی خود را با موفقیت پشت سر گذرانده است. ترورهای هدفمند رهبران حزبالله، حمله به کاروانهای عظیم تسلیحاتی منتقل شده از سوریه به مقصد لبنان و بالا بودن خسارت مالی حزبالله به دلیل حضور در سوریه، نمونههای مورد اشاره وی است.
یادلین در خصوص جبهه جنوبی مواردی چون درگیری حماس در مسائل داخلی، عدم بازسازی نوار غزه، مخدوش شدن مشروعیت ملی حماس در اذهان عمومی، عدم خرسندی مردم از جنگ اخیر به دلیل خسارتهای شدید در مقابل پیروزیهای اندک، تخریب تونلها، ضد اخوانی بودن حکومت سیسی و فاصله گرفتن سودان از ایران (یکی از راههای تأمین سلاح حماس) را بهعنوان مجموعه عواملی نام میبرد که موجب بازدارندگی در جبهه جنوبی گردیده است.
3- جبهه شمال با ثباتتر از جبهه جنوبی
رئیس مرکز مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی در بخشی از یادداشت خود میگوید: «جبهه جنوبی نسبت به جبهه شمالی از ثبات کمتری برخوردار است. دو طرف در جبهه شمالی در موقعیتی قرار دارند که کنترل آن بسیار سادهتر است. علیرغم محدودیتها، اسرائیل و حزبالله قادر به پیشبینی حرکت طرف دیگر هستند و به آسانی از وخامت جنگ جلوگیری کنند. علاوه بر این در شمال، هیچ عاملی وجود ندارد که موجب ایجاد اختلافات دامنهدار شود و خطر وخامت اوضاع را افزایش دهد. در جبهه جنوبی اما اختلافی دائمی وجود دارد از جمله محدودیت در ورود و خروج، انسداد نیروی دریایی، حفر تونل به داخل اسرائیل و تنشی که مانع ادامه کار برای بازسازی زیربنای شهری در نوار غزه است. بعلاوه، اوضاع در جبهه جنوبی به دلیل وجود بازیگران متعدد آن بسیار پیچیده است. ریختن آتش از سوی تشکیلات سلفی در اسرائیل بیشتر بهمنظور تحریک حماس است تا اینکه به اسرائیل آسیب بزند. آنها بهدرستی بر این باورند که چون اسرائیل حماس را مسئول این وضعیت در اراضیاش میداند، علیه این سازمان واکنش نشان خواهد داد.»
سخنان بالا بهخوبی روشن میسازد که وضعیت انفجاری نوار غزه و رفتار پیشدستانه مقاومت برای رهایی از وضعیت کنونی، یکی از دغدغههای نویسنده است. یادلین به صراحت ترس خود را از حملات پیشدستانه مقاومت در نوار غزه اینگونه بیان مینماید:
«اگرچه پرواضح است که با توجه بهاحتمال محاسبه اشتباه، پاسخ متقابل حماس دارای ابعاد خطرناکی است. بهطور مثال چنانچه حماس احساس کند که داراییهای خود را بهسرعت از دست میدهد و یا دچار تلفات بسیار زیادی در نوار غزه میشود، این امکان وجود دارد که اسرائیل با پاسخ شدید این سازمان مواجه شود و این راه میانبری برای شروع دور دیگری از جنگ است.»
البته ذکر این نکته هم ضروری است که نویسنده در همین بخش، صراحتاً ترس خود را از تلاشهای حزبالله بیان مینماید. یادلین تذکر میدهد که حزبالله به دنبال پاسخی به حملات علیه کاروان تسلیحاتیاش است؛ اقدامات مخفیای که در صورت نیاز مسئولیت آن را بر عهده نگیرد، اما تخریبهای آشکاری از خود بهجا بگذارند.
4- منفعت کلان رژیم صهیونیستی؛ توازن میان حفظ آرامش و تقویت بازدارندگی
یادلین پس از توصیف وضعیت دو جبهه شمالی و جنوبی، پیشنهادات خود را مطرح مینماید. اصلیترین پیشنهاد وی این است که منفعت کلان رژیم صهیونیستی در ایجاد امنیت و آرامش در مرزهایش با دو جبهه شمالی و جنوبی و متوقف ساختن قدرت یابی حزبالله و مقاومت نوار غزه است. تحقق این منفعت نیازمند بازدارندگی قوی و آسیب رساندن به توان بازسازی نظامی آنهاست و تاکید میکند اگر رژیم صهیونیستی بین خواسته خود برای حفظ امنیت و آرامش و نیاز به تقویت بازدارندگی توازن ایجاد کند و از قدرتمند شدن گروههای مقاومت جلوگیری به عمل آورد، این منفعت کلان، حفظ و جنگ احتمالی به تأخیر خواهد افتاد.
یادلین برای تحقق راهبرد پیشنهادی خود یعنی «توازن میان حفظ آرامش و تقویت بازدارندگی» در جبهه شمالی مینویسد: «آرامش، بهپاس بازدارندگی قدرتمند اسرائیل به مدت بیش از یک دهه (به عقیده بعضی بازدارندگی دوطرفه)، درگیریهای حزبالله در سوریه و ماهیت دینامیک دو طرف حفظ شده است. موضوع جلوگیری از بالا بردن توان نظامی با سیاست تمرکز بر کیفیت آماد تسلیحاتی حزبالله (موشکهای دقیق، پدافند هوایی، هواپیماهای بدون سرنشین، موشکهای ضد ناو سطح پیما و تسلیحات شیمیایی) بهدقت انجام میشود و بهطور کلی از پذیرش مسئولیت در قبال حملاتی که فقط در سوریه انجام میگیرد، اجتناب میشود»
اما یادلین در خصوص جبهه جنوب تذکر میدهد که فرماندهی پدافندی رژیم صهیونیستی باید نسبت به آرامش شکننده این منطقه حساس باشد و باید به ازای هر آتش احتمالی از سوی نوار غزه واکنش نشان دهد؛ حتی اگر این آتش از سوی گروههای سلفی برافروخته شود باز هم مسئولیت آن بر عهده حماس است و باید این امر را با واکنشهای شدید به حماس نشان داد.
5- سیاست «هر حمله، یک پاسخ»
رئیس سابق کمیته اطلاعات ارتش رژیم صهیونیستی در بخش دیگری از یادداشت خود به بررسی سیاست «هر حمله، یک پاسخ» میپردازد. یادلین این اصل را یک امرضروری برای رژیم صهیونیستی میداند اما نکتهای که مدنظر وی است، انتقاد از پیشبینی پذیر شدن رفتار مقابله به مثل رژیم صهیونیستی است. به باور وی عدم اطمینان درباره واکنش رژیم صهیونیستی است که دشمنانش را مهار کرده و خواهد کرد؛ زیرا این امر موجب میشود تصمیم گیری برای حماس و حزبالله آنهم در زمانی که در وضعیت دشوار قرار دارند، سخت شود.
یادلین مدعی است جنگ 33 روزه، عدم اطمینان درباره واکنش رژیم صهیونیستی را ایجاد نموده و یکی از مهمترین دستاوردهای آن جنگ است:
«یکی از مهمترین دستاوردهای جنگ دوم لبنان از دست دادن اعتماد نصرالله در پیشبینی واکنشهای اسرائیل بود.»
این جمله نشان از آن دارد که ذهنیت بسیاری از تحلیلگران و تصمیمسازان رژیم صهیونیستی آن است که حزبالله از جنگ 33 روزه تاکنون، با توجه به حجم پاسخ این رژیم در سال 2006، از وقوع درگیری کلان با رژیم صهیونیستی ابا و اکراه دارد.
لذا به نظر میرسد حزبالله و مقاومت در نوار غزه باید به دنبال اتخاذ سیاستها و راهبردهایی باشند که ذهنیت مسئولین رژیم صهیونیستی در خصوص اطمینان از عدم رخداد جنگی جدید از سوی طرفین دو جبهه، خدشهدار شود. در صورتی که این اتفاق رخ دهد، راهبرد ایجاد توازن میان حفظ آرامش و تقویت بازدارندگی از طریق حمله به پایگاهها یا کاروانها بهصورت محدود، برای رژیم صهیونیستی قابل اعتماد و اطمینان نخواهد بود. سخنان یادلین بر این مفروض است که بازدارندگی در مقابل حزبالله با حمله به کاروانهای آن، آزمون خود را پس داده و قابل تداوم است. لذا حزبالله باید سیاستی را اتخاذ نماید که رژیم صهیونیستی هزینه این اقدامات را برای خویش مبهم و غیر پیشبینی بداند نه یک امر آزموده شده.
البته ناگفته نماند که برخلاف برخی ادعاهای مطرح شده در یادداشت یادلین، حزبالله پس از ورود به سوریه، ضمن کسب تجربه، عملیاتهای آفندی را نیز تمرین کرده است؛ موضوعی که در اظهارات برخی مسئولین رژیم صهیونیستی در خصوص اقدامات حزبالله در جولان و الجلیل به چشم میخورد که به عدم ترس حزبالله و آمادگی مقاومت لبنان برای جنگی جدید اقرار مینمایند.
6- سؤالات دهگانه
به نظر میرسد یادلین در یادداشت خود به دنبال توجیه ضروری بودن ادامه وضعیت فعلی و به تأخیر انداختن جنگ در دو جبهه شمالی و جنوبی است. اما وی در پایان یادداشت خود ضمن تأکید بر آمادگی همیشه برای روبرو شدن با جنگ جدیدی که به دلیل اشتباه محاسباتی از سوی طرفین، امکان رخ دادنش وجود دارد، ده سؤال را مطرح میکند.
یادلین با حملاتی به نتانیاهو بدون اسم آوردن از او، خواستار آن است که رژیم صهیونیستی نباید بار دیگر بدون برنامهریزی وارد جنگی مثل آنچه در عملیات صخره استوار اتفاق افتاد، بشود؛ جنگی که به اعتراف وی 51 روز به طول انجامید و بدون هیچگونه دستاوردی بهمنظور جلوگیری از بالا بردن توان نظامی حماس، پایان یافت.
برخی از مباحث مطرح شده در سؤالات ده گانه عبارتاند از:
• رژیم صهیونیستی به دنبال کدام هدف استراتژیک است؟ الزامات هر هدف جایگزین چیست؟
• اهرم اصلی برای دستیابی به این هدف، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم چیست؟
• چگونه کارزار سیاسی در سطح بینالمللی و منطقهای هدایت خواهد شد؟
• بهطور کلی مذاکرات در خصوص تصمیمات شورای امنیت چه زمانی و چگونه انجام خواهد گرفت؟
• آیا از بازیگران بینالمللی و منطقهای میتوان در کوتاه کردن عملیات و رسیدن به اهداف آن بهره جست؟
• مدیریت صحیح زمان برای عملیات چیست؟
• کیفیت و سطح اطلاعات رژیم صهیونیستی درباره توانمندیها و نیات محور مقاومت چه مقدار است؟
• رژیم صهیونیستی چه موقع و به چه طریقی غافلگیر خواهد شد؟
• رژیم صهیونیستی حملات هدفمند علیه رهبران مقاومت را چگونه مدیریت خواهد کرد؟
• خطرات ایجاد یک جبهه ثانویه بهطور همزمان چیست و چگونه میتوان در برابر این احتمال آماده شد؟
یادلین پس از مطرح کردن سؤالات خود، در کنایهای شدیداللحن به شیوه مدیریتی نتانیاهو میگوید:
«هر کدام از این مباحث مطرح شده (سؤالات ده گانه) نیازمند مشورت عمیق کابینه است که باید قبل از شروع درگیریها به آنها پرداخته شود، نه در خلال آن و یا بعد از جنگ آنهم در برابر کمیسیون! یک رهبری متعهد زمانبندی صحیح و متناسبی را برای انجام عملیات انتخاب میکند و اجازه نمیدهد که وخامت کنترل نشده اوضاع، زمانبندی و انجام عملیات را دیکته کند.»
7- نکاتی از لابهلای یادداشت
در پایان، به صورت تیتروار و مختصر به برخی نکات و ادعاهای مطرح شده در یادداشت عاموس یادلین، مدیر مرکز مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی و رئیس سابق کمیته اطلاعات ارتش این رژیم پرداخته خواهد می شود:
• این یادداشت در حالی رسانهای شده که بسیاری از تحلیلگران و مسئولین رژیم صهیونیستی، جنگ آتی با حزب الله لبنان را حتمی میدانند.
• مقاله در سه بخش نوشته شده است: بخش نخست توصیف وضعیت کنونی، بخش دوم تحلیل و بخش سوم شامل توصیههاست که برخی از آنها غیرمستقیم و در قالب سؤال مطرح شده است.
• کلیدواژه و هدف این یادداشت را میتوان توجیه راهبرد «توازن میان حفظ آرامش و تقویت بازدارندگی» برای وضعیت کنونی دانست. یادلین این راهبرد را تأمین کننده منفعت کلان رژیم صهیونیستی میداند.
• راهبرد «توازن میان حفظ آرامش و تقویت بازدارندگی» بهطور خلاصه به این معناست که رژیم صهیونیستی ضمن آنکه باید مانع افزایش یا بازسازی قدرتِ از دست رفته بازیگران دو جبهه شمالی و جنوبی از طریق تداوم حملات به کاروانها، محاصره، ترور رهبران و … شود، باید توجه داشته باشد که این فرآیند موجب برهم خوردن آرامش کنونی و سوق پیدا کردن وضعیت بهسوی جنگ جدید نگردد. وی جبهه جنوبی را به دلیل وضعیت انفجاری نوار غزه، برای جنگ جدید مستعدتر میداند.
• نویسنده تأکید فراوانی بر اکراه حزبالله از جنگی جدید بهواسطه تجربه جنگ 33 روزه دارد و یکی از پیامدهای این جنگ را از دست رفتن اعتماد نصرالله در پیشبینی رفتار واکنشی رژیم صهیونیستی و همچنین ایجاد بازدارندگی در جبهه شمالی میداند.
• توانایی و نقش گروههای سلفی نوار غزه را در برهم زدن وضعیت کنونی، مهم وجدی معرفی است.
• نویسنده اقرار مینماید هدف گروههای سلفی در نوار غزه از شلیک موشک، ایجاد بهانه برای حمله رژیم صهیونیستی به حماس و تضعیف این جنبش مقاومتی است.
• نویسنده معتقد است حماس از منظر تسلیحاتی و جنبههای دیگر قدرت، هنوز به وضعیت پیش از جنگ 51 روزه بازنگشته و رو به تضعیف است و این تصور میتواند تلآویو را به ادامه وضعیت محاصره نوار غزه تشویق نماید.
• نویسنده غیرمستقیم اقرار مینماید که بحران سوریه و شکست دیگر انقلابهای منطقه، کمک شایانی به بازدارندگی در دو جبهه نموده است. حضور حزبالله در سوریه، قرار گرفتن سیسی در رأس قدرت مصر، به حاشیه رفتن مسئله فلسطین، فراموشی محاصره غزه و… بخشی از پیامدهای است که به سود رژیم صهیونیستی رقم خورده است.
• یادلین ضمن مطرح کردن انتقادهای شدید به نتانیاهو مدعی است جنگ 51 روزه بدون برنامه و راهبرد رخ داد و نباید این شکست بی سابقه را تکرار کرد.
• در یادداشت، عدم آرمانگرایی و تلاش برای نزدیک شدن به واقعیت و درک وضعیت فعلی به چشم میخورد.
• انتقاد به پیش بینی پذیر شدن رفتار رژیم صهیونیستی بهعنوان یکی از مهمترین مؤلفههای بازدارندگی از نکات مهم این یادداشت است.
[2]Amos Yadlin, “Deterrence, Miscalculation, and the Next Round
“October 19, 2016:
http://www.inss.org.il/index.aspx?id=4538&articleid=12443
0 Comments