أحدث المقالات

Loading

شراکت راهبردی چین و روسیه در روند مذاکرات صلح افغانستان

۱۳۹۶/۰۲/۲۵ | موضوعات

شورای راهبردی آنلاین-ترجمه یک پژوهشگر معتقد است تهدیدهای امنیتی و منافع سیاسی مشترک موجب نزدیکی روسیه و چین در افغانستان شده هرچند مناسبات دوکشور در دو دهه اخیر با فراز و نشیب ‌هایی همراه بوده است .

فاطمه محروق*

مناسبات چین و افغانستان طی یکی دو دهه اخیر با فراز و نشیب­‌های زیادی همراه بوده است. بخشی این نوسانات رفتاری را می­‌توان به ماهیت و فرایند تصمیم­‌سازی سیاست خارجی چین در قبال این کشور نسبت داد و بخشی دیگر را ناشی از پیچیدگی جغرافیای سیاسی افغانستان و معادله چندمجهولی مستتر در آن دانست. اما با خروج تدریجی سیاست چین از «دیپلماسی خجول» به سوی سیاست خارجی «جسورانه­‌تر» و با فعال شدن سیاست این کشور در قبال افغانستان، گمانه­‌زنی­‌ها در مورد تغییرات در سیاست چین نسبت به افغانستان بیشتر ­شده است. چین که سابق بر این رویکردی محتاطانه نسبت به طرف­‌های درگیر در افغانستان داشته و عمده تمرکز خود برای همکاری در مذاکرات صلح افغانستان را روی پاکستان و مذاکرات همکاری‌های چهارجانبه می­‌گذاشت، در حال تغییر این رویکرد است. نمود عینی این تحول را می­‌توان در اجلاس سه­‌جانبه مسکو (روسیه، چین و پاکستان) در خصوص مذاکرات صلح افغانستان خارج از چارچوب مذاکرات همکاری­‌های چهارجانبه دانست که یک‌بار بدون حضور این کشور و سپس با دعوت از  افغانستان و سایر بازیگران منطقه‌­ای درگیر در این کشور از جمله هند، ایران و پنج کشور آسیای میانه برگزار شد. نوشتار حاضر تلاش دارد تا به بررسی تغییر رویکرد چین نسبت به مذاکرات صلح افغانستان و چرایی شراکت راهبردی چین و روسیه در بازی بزرگ درگیر در این کشور بپردازد.

تلاش چین در بازتعریف روابط خود با بازیگران درگیر در روند مذاکرات صلح

قدرمسلم آن است که هسته اصلی سیاست خارجی چین را توسعه اقتصادی تشکیل می دهد. تحقق این انتخاب راهبردی نیاطمند محیط امنیتی باثبات به عنوان شرط لازم برای پیشبرد توسعه اقتصادی است. بنابراین دغدغه های امنیتی چین در قبال همسایگان خود در آسیای مرکزی و جنوب آسیا از بسیاری جهات مکمل ابعاد اقتصادی روابط این کشور با آنهاست. چین تاکنون بر مبنای همین تفکر راهبردی از موضع گیری ها و حرکت های جنجالی در بحران افغانستان احتراز کرده و تدریج گرایی و صبر و احتیاط را چراغ راه خود قرار داده است و با تلاش برای برقراری ثبات در افغانستان به دنبال پیشبرد منافع اقتصادی و امنیتی خود بوده است. در این راستا، چین همواره با دو نگرانی عمده روبرو بوده که بر درک راهبردی تصمیم سازان سیاسی چین از بحران افغانسات تأثیرگذار بوده است:

  • ناامنی ها در افغانستان و نگرانی از تأثیر آن بر امنیت داخلی چین به ویژه در منطقه سین کیانگ
  • حضور بلند مدت آمریکا در منطقه پیرامونی چین به عنوان بخشی از راهبرد این کشور برای مهار چین.

بنابراین، وضعیت امنیتی افغانستان به شدت برای چین نگران کننده است و طی این سال ها به طور مستقیم و با مشارکت با پاکستان و آمریکا (مذاکرات همکاری های چهارجانبه) در حال گفتگو با رهبران طالبان بوده است. اما این مذاکرات به نتیجه ملموسی نرسیده است. همچنین اعتماد چین به توانایی پاکستان برای جلوگیری از حملات تروریستی ضد منافع چین در افغانستان کاهش یافته است؛ چرا که پاکستان تا جایی که ملاحظات کلان راهبردی اش در رابطه با افغانستان از جمله مرز دیورند و معادله قدرت با هند آسیب نبیند، وارد بازی چین می شود. عقب نشینی در هر یک از این ملاحظات کلان راهبردی نقطه ضعفی برای پاکستان خواهد بود و به همین منظور در تلاش است تا توازن رابطه را با چین حفظ کرده، طالبان را کامل در اختیار چین قرار ندهد تا بدین وسیله در فرایند صلح افغانستان اهرم فشار و انتخاب های راهبردی خود را از دست ندهد. این شرط چین را به این سمت هدایت کرده است تا با طرف های بیشتر درگیر در افغانستان از جمله روسیه به دلیل اشتراک منافع و تهدید همکاری کند. مدل تهدید-منافع نشان می دهد که تهدیدهای امنیتی و منافع سیاسی مشترک موجب نزدیکی روسیه و چین در افغانستان شده است.

پویش های کلان سیستمی مؤثر در شراکت راهبردی چین و روسیه

با توجه به تحولات بین المللی دهه اخیر، شراکت راهبردی چین و روسیه در روند مذاکرات صلح افغانستان را می توان همچنین ماحصل تداخل چرخه جهانی قدرت و  چرخه منطقه ای قدرت در شرایط شکنندگی الگوی نظم سیاسی سیاست بین الملل در دوره گذار دانست. در چرخه جهانی قدرت، صحنه سیاسی افغانستان تبدیل به صحنه عملیاتی قدرت های بزرگ و رقابت های استراتژیک بین آنها شده است. از آنجا که آمریکا در شرایط کنونی از نظم هژمونیک فاصله گرفته و از میزان قدرت نسبی او با وجود برتری فعلی کاسته شده، فضای کنشگری بیشتری را به دو قدرت چالشگر چین و روسیه برای به چالش کشیدن قواعد بازی مطلوب آمریکا و ساماندهی الگوی نظم بر مبنای قاعده سازی ها و نهادسازی های مورد نظر آنها داده است. اما معادلات قدرت در صحنه سیاسی افغانستان به تنهایی در چارچوب منطقه بازی قدرت و رقابت میان قدرت های بزرگ تعریف نمی شود؛ بلکه بازیگران منطقه ای و فروملی، چه بازیگران همنوا با نظم حاکم همچون دولت مرکزی افغانستان و چه بازیگران ناراضی همانند طالبان و همچنین بازیگر فراملی داعش و میزان ارتباط این بازیگران با قدرت های بزرگ، نقشی مهم در پویش معادلات قدرت بازیگران درگیر در بحران افغانستان دارد. به عبارت دیگر، آسیب پذیری چین و روسیه از حضور بلندمدت آمریکا در افغانستان و ادراک تهدید از ناحیه افزایش فعالیت های داعش در داخل خاک افغانستان و تسری آن به مرزهای سرزمینی آنها به عنوان ابزاری از سوی نیروهای بین المللی به رهبری آمریکا برای مدیریت نظم موجود، به هماهنگی مواضع راهبردی چین و روسیه برای موازنه سازی در برابر ائتلاف غرب جهت تغییر نقاط هدف راهبردی آنها کمک کرده است. در این راستا، ابزار راهبردی چین و روسیه، طالبان اما این بار نه به عنوان یک گروه افراطی مذهبی، بلکه به عنوان یک نیروی سیاسی فعال داخلی در صحنه سیاسی افغانستان بوده است. بنابراین، با وجود اینکه طالبان به دلیل پتانسیل بالای آن برای ایجاد بی ثباتی در منطقه تهدیدات قابل توجهی ایفاد می کند، ولی تنها نیرویی است که به دلیل تعارضات جدی با داعش می تواند این کار را به خوبی انجام دهد.

بازی راهبردی مستقل چین در روند صلح افغانستان

گرچه پویش های کلان سیستمی و مدل تهدید – منافع به هماهنگی مواضع و شراکت راهبردی چین و روسیه در قالب مذاکرات مشورتی مسکو انجامیده است، با این حال، در شرایط فعلی نوعی مناسبات مدیریت شده بین قدرت های بزرگ به چشم می خودرد. چین علی رغم تهدید و منافع مشترک امنیتی در همکاری با روسیه، سیاستی مستقل را در افغانستان دنبال می کند، چرا که هنوز بحث مذاکرات چهارجانبه را رها نکرده است و نمی خواهد متهم به عدم همکاری در مذاکرات صلح شود. برای چین ثبات نسبی در همسایگی فرصتی برای رسیدگی به تهدیدات داخلی است که این کشور با آن روبروست و نیز فرصتی برای دستیابی به منابع اقتصادی افغانستان و پیگیری سیاست توسعه غربی چین است. چین نمی خواهد افغانستان به محلی برای رقابت چین با امریکا تبدیل شود، به ویژه اینکه می تواند از مزیت حضور آمریکا در افغانستان برای انحراف توجه آمریکا از درگیری و منازعه در شرق آسیا به جنوب و غرب آسیا بهره ببرد که دست این کشور را برای پیشبرد برنامه هایش باز می گذارد. بنابراین، چین بازی متعادلی را بین روسیه و آمریکا جلو می برد، ولی روسیه بازی پیچیده تری را دنبال می کند. بازی روس ها دو محور دارد: در محور نخست که همان نگرانی از تهدید گروه های تروریستی و رادیکال از جمله داعش برای منافع روسیه و تسری آن به آسیای مرکزی است، با چین همراستاست. اما در محور دوم، روسیه ممکن است با مشارکت در روند صلح افغانستان، این کشور را به صحنه تسویه حساب سیاسی با آ»ریکا تبدیل کند که طی آن تمایل دارد رهبران غرب و از جمله آمریکا را در باتلاق افغانستان گرفتار ببیند تا هم تاوان جنگ با شوروی را بدهند و هم اهرم سیاسی مناسب برای تغییر نقاط هدف راهبردی در تحولات احتمالی بحران سوریه و اوکراین را برای خود حفظ کتد. بنابراین، بر خلاف چین که هدف آن بیشتر متمایل به حل و فصل و به نتیجه رسیدن روند صلح افغانستان است، روسیه بیشتر به مدیریت و کنترل این روند تمایل دارد و نه حل و فصل آن. با این حال، هر یک از دو قدرت چین و روسیه نه مایل به قطع روابط خود با غرب و آمریکا هستند و نه مایلند روابط خود را با غرب برای تشکیل اتحاد با یکدیگر قربانی کنند.

نقش دولت افغانستان در بازی راهبردی چین و روسیه

برگزاری دور اول مذاکرات مشورتی مسکو بدون حضور دولت افغانستان می تواند وضعیت توزیع قدرت را به درستی توصیف کند. به نظر می رسد چین و روسیه حضور دولت افغانستان را به خاطر نزدیکی به آمریکا حداقل در مراحل آغاز گفتگو خیلی مؤثر نمی دانستند تا بدین وسیله بتوانند عدم تقارن قدرت در صحنه سیاسی افغانستان را پوشش دهند. شکست مذاکرات چهارجانبه ممکن است چین را به این نتیجه رسانده باشد که آمریکا در روند صلح افغانستان جدی عمل نمی کند، چرا که حاکمیت رسمی افغانستان همراهی نمی کند. حضور نمایندگان دولت مرکزی افغانستان در دو دور بعدی در سطح مدیر کل، به عبارتی پایین تر از وزیر دفاع یا حتی معاون وزیر، صحت این احتمال را بیشتر تقویت می کند. چین و روسیه بیشتر تمایل داشتند به یک توافق حداقلی بر سر طالبان برسند تا زمینه هایی را ایجاد کنند که طرف مقابل چارچوب موجود را بپذیرد. در غیر اینصورت ورود دولت مرکزی افغانستان ممکن بود اجازه ندهد روند مذاکرات به خوبی پیش رود. این روند با استقبال پاکستان نیز همراه بوده، چرا که وقتی دولت افغانستان تحت فشار قرار بگیرد ممکن است در نهایت حاضر به اعطای امتیازاتی شود. از سوی دیگر، چنانچه داوود مرادیان رئیس موسسه مطالعات استراتژیک افغانستان اظهار داشته است، به دلیل نزدیگی هند به افغانستان، «چین اتحادش با پاکستان را برای ساخت یک خاکریز منطقه ای ضد هند و آمریکا ضروری می بیند، حتی در صورتی که پاکستان از گروه های بی ثبات کننده مانند طالبان به عنوان ابزار سیاست خارجی استفاده کند.»

در طرف مقابل، شواهد حاکی از آن است که آمریکا به دنبال مبارزه با گروه هاصی نیست، بلکه در حال حفظ توازن گروه های مبارز و قدرت های منطقه ای است و به دنبال آن است که گروه های مبارز هم زمان تضعیف شوند تا بدین وسیله همچنان الگوی نظم مطلوب خود را در عرصه منطقه ای و بین المللی حفظ کند. همچنین آمریکا به دلیل اینکه به همراه نیروی ائتلافی اش قادر نبوده مذاکرات صلح را با موفقیت به جلو ببرد، تمایلی هم ندارد که آن را به رقیب راهبردی خود روسیه (و چین) بسپارد. به همین دلیلی ضمن مخالفت با همکاری چین و روسیه با طالبان، معتقد است این حرکت آنها مشروعیت کابل و عملیات تظامی به رهبری آمریکا علیه طالبان را به خطر می اندازد و موازنه نظامی را به ضرر افغانستان بهم می زند. آمریکا بی میل نیست که برای مدیریت رقابت راهبردی با چین و روسیه، از حضور طالبان برای تداوم بخشیدن به حضور خود استفاده کند. در دوره اوباما آمریکا تقریباً موازنه بیرونی را دنبال می کرد که هدف این راهبرد سپردن حفظ وضع موجود به بازیگران منطقه ای و حضور فیزیکی کمتر در مناطق بحران بود. اما سیاست های دولت ترامپ تا به امروز تداوم سیاست محافظه کاران بوده که همان سیاست مداخله گرایی است. گرچه دولت جدید هنوز بازنگری سیاسی را انجام نداده است، سیاست های آن تا به امروز بازتاب رقابت و مناقشه میان دو بخش رقیب عمده در هیئت حاکمه آمریکا بوده است: یکی بخش حامیان چندجانبه گرایی نئولیبرالی که در اصل منافع سرمایه غیرنظامی فراملیتی را نمایندگی می کند و دیگری هواداران ملی گرایی و نظامی گری که صاحبان صنایع نظامی و صاحبان صنایع غیررقابتی در صحنه بین المللی را نمایندگی می کند. اکنون شاهد تسلط قاطعانه بخش دوم بر بخش اول و افزایش نظامی گری و مداخله گرایی در دوره ترامپ هستیم. تصمیم این دولت به افزایش سطح نیروهای حاضر در افغانستان و پرتاب بمب غیرهسته ای موسوم به بمب مادر در خاک افغانستان ضمن تقویت این استدلال، حاکی از آن است که طولانی شدن بحران افغانستان می تواند یکی از سیاست های حضور آمریکا در افغانستان جهت تداوم نظم موجود باشد و همین سیاست چین و روسیه را بیشتر در بحث افغانستان بهم نزدیک می کند.

نتیجه

فرایند مذاکرات مشورتی مسکو ممکن است برای چین و روسیه هم موضوع معامله و همکاری غرب و هم در عین حال بخشی از راهبرد چالش با غرب قرار بگیرد و این مسئله به نوبه خود روابط چین با افغانستان را تحت الشعاع قرار خواهد داد. گرچه با رشد قدرت های نوظهور همچون چین و بازسازی قدرت روسیه شاهد نوعی نوسان در چرخه ژئوپلیتیکی جهانی و به چالش کشیده شدن الگوی نظم موجود هستیم، در صحنه سیاسی افغانستان، به دلیل رقابت های درون منطقه ای، به هم ریختگی درونی، عدم علاقه جدی دو قدرت بزرگ چین و روسیه به رویارویی با آمریکا، همچنان آمریکا نقش مسلط را ایفا کند. انتخاب استراتژیک چین کماکان تداوم کار با طالبان در عین ارتباط با حکومت افغانستان است و عنصر کلیدی احتیاط را در رابطه با آن دو حفظ می کند، اما به دلیل فرصت های راهبردی پیش آمده از تحولات ساختاری نظام بین الملل و کاهش هزینه های راهبردی چالش با آمریکا در شرق آسیا، در زمین بازی افغانستان شریکی فعال با مسکو خواهد بود و با جسارت بیشتری در این زمینه قدم خواهد زد.

* پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک

0 Comments

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *