أحدث المقالات

Loading

افزایش شکاف آمریکا و اروپا

۱۳۹۶/۰۹/۲۲ | موضوعات

شورای راهبردی آنلاین- رسانه ها: مؤسسه روابط بین المللی و راهبردی فرانسه نوشت چندجانبه گرایی موضوعی است که میان آمریکا و اروپا شکاف ایجاد کرده، زیرا آمریکا تنها کشوری است که با درک اقداماتی که بر پایه اراده جمعی استوار است، مشکل دارد.

در این مقاله به قلم پاسکال بونیفس، مدیر این مؤسسه آمده است: کشورهای غربی دائماً تکرار می کنند به واسطه ارزشهای مشترک مانند دموکراسی، رعایت حقوق بشر، مساوات میان زن و مرد، احترام به اقلیت ها، استقلال عدالت، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات و آزادی دین، با یکدیگر متحد هستند. آنها علاقمند هستند با درس دادن به ملت هایی که به این ارزشها احترام نمی گذارند، احساس غرور کنند و از آن به نفع خود بهره ببرند؛ اما گاهی فراموش می کنند که خشمشان، انتخابی و اصولشان از نظر هندسی متفاوت است. جدیت آنها بیش از آنکه به شدت و حدت اقداماتی که به خاطر آن مورد سرزنش قرار می گیرند، وابسته باشد، به ماهیت روابطشان با مجرمان فرضی بستگی دارد. در مقایسه با کشورهای هم پیمان یا مشتری هایشان، کشورهای رقیب بیشتر سرزنش می شوند. از سوی دیگر، ممکن است این کشورها به ارزشهای خود خوانده غربی ها احترام نگذارند و این موضوع، اعتبار سخنرانی ها و اظهارات آنها را کاهش می دهد.

اما، فراتر از این تناقضات احتمالی، در واقع مجموعه ای از ارزشهای غربی که شناسایی و اعلام شده است، وجود دارد که کشورهای دو سوی آتلانتیک را با یکدیگر متحد می کند. تفاوت اساسی آنها عبارت است از پذیرش یک دیدگاه از سوی عده ای و رد همان دیدگاه از سوی عده ای دیگر. دیدگاهی که در مقابل چالشهای بزرگ بین المللی، باید جایگاهی مرکزی در سطح بین المللی پیدا کند و آن همان چندجانبه گرایی است.
چندجانبه گرایی با به وجود آمدن دنیای چندقطبی، ضرورت پیدا نکرد بلکه با به پیدایش دنیایی ضرورت پیدا کرد که کشورهای آن هر روز بیش از گذشته به شکل متقابل به یکدیگر وابسته هستند.
هیچ چالش بزرگی که بشریت با آن مواجه است، نمی تواند به تنهایی با ملاحظات ملی حل و فصل شود. فقط یک همکاری در سطح وسیع، یعنی سیاستی چندجانبه گرا، این امکان را فراهم می کند تا با چالش هایی مانند گرم شدن هوا، خطرات تروریستی، چالش های جمعیتی، دسترسی آسان به اموال عمومی جهانی یا اجرای سیستم واقعی امنیت بین المللی مقابله کرد.
اما اگرچه چندجانبه گرایی در ژن کشورهای اتحادیه اروپا نهفته است، آمریکا در مقابل آن ایستادگی می کند. این انکار ریشه های عمیق و قدیمی دارد. آمریکا تنها کشوری است که با درک اقداماتی که بر پایه اراده جمعی استوار است، مشکل دارد. از مدت ها پیش، آمریکا متقاعد شده است که «سرنوشتی آشکار» خواهد داشت و با این تفکر که جهان تحت کنترل یکجانبه گرایی را هدایت می کند و این امر منجر به نتایج مثبت خواهد شد، احساس راحتی می کند. قبل از جنگ جهانی دوم، آمریکایی ها انزواگرا بودند اما پس از جنگ، قدرتمندتر از همه بازیگران دیگر صحنه، از آن خارج شدند و در «رأس جهان آزاد» قرار گرفتند. آمریکایی ها هرگز عادت نداشتند با کشورهای هم تراز خود وارد مذاکره شوند، مگر شاید در دوران کوتاهی که ریچارد نیکسون، رئیس جمهور و هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه این کشور بود؛ به همین خاطر نیز آمریکا هرگز با ضرورت دیپلماسی (گفتگو) میان قدرتهای هم تراز مواجه نبود. در پایان جهان دوقطبی، آمریکایی ها ترجیح می دهند بیشتر خود را به عنوان برندگان جنگ سرد توصیف کنند تا سازندگان نظم نوین جهانی.
فقط از بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق آمریکا که توانست اعلام کند «آمریکا تنها کشور غیر قابل اجتناب» است، به عنوان فردی چندجانبه گرا یاد می شود. یکجانبه گرایی آمریکا با دونالد ترامپ، رئیس جمهور کنونی این کشور آغاز شد نه از دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش و پس از حادثه یازدهم سپتامبر. این مسئله پایه سیاست خارجی آمریکایی هاست. باراک اوباما این موضوع را کاهش داد اما از بین نبرد. با این حال، دونالد ترامپ آن را به اوج خود رسانده است. اما جانشین وی، هرکس که باشد، این وضع را رها نخواهد کرد بلکه با شرایط تطبیق خواهد داد.
این رفتار که ریشه در ادراکات، نوع تفکر و سنت های عملی دارد، یکی از چالش های عمده ای است که کشورهای اروپایی با آن مواجهند. در زمانی که چندجانبه گرایی بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد، چگونه باید با کشوری که به این موضوع بدبین است، برخورد کنیم و آن را بیش از آنکه ابزار ضروری کار بدانیم، به عنوان محدودیتی بی فایده در نظر بگیریم؟! به همین خاطر است که اروپا نباید فقط به عنوان یک قدرت، بلکه به عنوان قدرتی چند جانبه گرا ظاهر شود.

منبع: خبرگزاری صدا و سیما

0 Comments

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *