جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
نگاهی به کتاب “جهان پیشِ رو؛ مناظره ای درباره جهان پس از آمریکا”
نقد و بررسی کتابها و مقالات در سایت شورای راهبردی روابط خارجی با هدف اطلاع از نگاههای کارشناسانه صورت میگیرد و به منزله تایید محتوای این متون، تبلیغ آنها یا قابل انتساب به این شورا نیست. مسئولیت نقد و بررسی ارایه شده نیز صرفا بر عهده نویسنده است. |
عزیز حاتم زاده – دانشجوی دکتری روابط بین الملل
پل کندی در دهه 1980 از افول آمریکا به دلیل آنچه که او “فزون باری آمپریالیستی” می خواند، خبر داد. اما تحولات بعدی نادرستی دیدگاههای وی را اثبات و خود او هم به این مساله اعتراف کرد.
کمتر از دو دهه بعد، جان آیکنبری (2002) با استناد به “برتری های بی سابقه آمریکا در جنبه های مختلف اقتصادی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، فناوری و …” از آغاز “سده آمریکایی” خبر داد. سخنی که در آن مقطع چندان غیر قابل باور نبود. با این حال، این بار نیز حوادث چند سال بعد پایه های استدلال آیکنبری را سست کرد و تردیدها را درباره قدرت و جایگاه آینده آمریکا برانگیخت.
چند سال بعد، فرید ذکریا (2008) در کتاب “جهان پس از آمریکا” به واقعیت افول نسبی آمریکا و “قدافراشتن دیگران” اذعان کرد. با این حال، او معتقد بود آمریکا با برخی تمهیدات می تواند همچنان جایگاه خود را حفظ کند.
کتاب “جهان پیش رو…” توسط تعدادی از متخصصان روابط بین الملل، اقتصاد سیاسی، محیط زیست و تکنولوژی در همین راستا و عمدتا در پاسخ به اثر ذکریا به تألیف در آمده است. موضوع اصلی کتاب این است که جهان پس از آمریکا (جهانی که آمریکا دیگر در آن قدرت واحد و مسلط نیست) به چه شکل خواهد بود و زیستن در آن چگونه است؟ مسیر پیش رو چگونه مسیری خواهد بود؟ جنگ و صلح، سازمان ها و نهادهای بین المللی، محیط زیست، فقر، حقوق بشر و مسائلی از این قبیل چه سرنوشتی خواهد داشت؟
مزیت این کتاب نسبت به آثار نامبرده و کتاب های مشابه، این است که طیف متنوعتری از مسائل را پوشش داده و تعدد نویسندگان آن باعث شده است تا رنگین کمانی از آرا و اندیشه های مختلف را در آن شاهد باشیم.
این کتاب همچنین تا حدودی به تعدیل دیدگاههای خوشبینانه ذکریا پرداخته و نگاه واقع بینانهای به روند تحولات دارد. با این حال، با وجود پوشش موضوعات مختلف، کتاب توجه چندانی به مساله تمدن ها و هویت ملی و تاریخی کشورها و نقشی که این موضوع می تواند در انتخاب های آنها داشته باشد، ندارد.
خلاصه کتاب
کتاب شامل پنج بخش است که در هر بخش، طیف متنوعی از نویسندگان در قالب فصل های مختلف به بیان دیدگاههای خود پرداخته اند. در بخش نخست کتاب با عنوان “چارچوب بندی مناظره”، نویسندگان به ارزیابی استدلال های فرید ذکریا در کتاب جهان پس از آمریکا و همچنین پاسخ به پرسش های مهمی درباره خطرات ناشی از تغییر توازن قدرت، نقش آمریکا، چالش های آینده و … می پردازند.
فصل نخست این بخش از ذکریاست و فصلهای دیگر پاسخی به دیدگاههای وی. بیشتر نویسندگان این بخش با دیدگاههای ذکریا موافق و معتقدند آمریکا به دلایل متعدد همچنان قدرت مسلط باقی خواهد ماند و دیگران (چین، روسیه، هند و …) اگرچه به سرعت به آن نزدیک می شوند، ولی برای رسیدن به این کشور همچنان راه درازی در پیش دارند. اما برخی نیز تصورات ذکریا را خوشبینانه دانسته و برخلاف وی، هم موقعیت آمریکا را متزلزلتر می دانند و هم جهان پیش رو را عرصه ای خطرناک تر.
بخش دوم در قالب 9 فصل بررسی واقعگرایانهای از روندهای قدرت در سالها و دهههای آینده ارائه میدهد. نویسندگان این فصل نیز عمدتا حول یک موضوع مهم به دو گروه تقسیم می شوند: آیا ایالات متحده در بلندمدت می تواند جایگاه ممتاز خود را در نظام بین الملل حفظ کند؟
همانند ذکریا، بیشتر نویسندگان این بخش نیز به دلایلی مانند برتری در عرصه فناوری، ترمیم پذیری و مزیتهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده، معتقدند که این کشور با انجام برخی اصلاحات میتواند همچنان جایگاه مسلط خود را در نظام بین الملل حفظ کند.
از نگاه آنان، “دیگران” پیشرفت می کنند، اما از این کشور پیشی نمی گیرند. در مقابل، برخی نیز با اشاره به شرایط مشابه تاریخی و تجربیات عملکرد قدرت های مسلط در گذشته، به تداوم سلطه آمریکا با دیده تردید می نگرند.
بخش سوم کتاب، جنگ و صلح در “جهان پیش رو” را بررسی میکند و نویسندگان مختلف، احتمال و شکل جنگهای آینده، سلاح های کشتار جمعی و کنترل تسلیحات، حملات سایبری و استفاده از نیروهای بخش خصوصی به جای ارتش های کلاسیک را در جنگ مطمح نظر قرار می دهند.
غالب نویسندگان معتقدند که نقش و عملکرد ایالات متحده، تأثیر تعیین کننده ای در موضوعاتی مانند خلع سلاح هسته ای و منع گسترش خواهد داشت. همچنین اعتقاد بر این است که اگرچه در آینده ممکن است جنگ به معنای کلاسیک آن کمتر رخ دهد، اما این لزوماً به معنای کاهش خشونت نیست و در آینده بیشتر شاهد گسترش خشونت های داخلی به جای جنگ بین الدولی خواهیم بود.
بخش چهارم کتاب، بازتاب نگاه لیبرالی به جهان پیش روست و وضعیت احتمالی برخی نهادها و سازمانهای بین المللی و همچنین هنجارهایی مانند حاکمیت و مداخلات بشردوستانه را مورد بررسی قرار می دهد.
تاکید نویسندگان این بخش این است که آمریکا برای تداوم کارآمدی نهادهایی که در نظم کنونی مستقر هستند و آمریکا بنیانگذار آنها بود، باید ضمن اینکه به انجام برخی اصلاحات در آنها تن دهد، مشارکت و همکاری بیشتری با دیگر قدرتهای مهم داشته باشد.
بر این اساس، مدیریت بهینه مسائل جهانی در گرو همکاری آمریکا با قدرت های در حال ظهور است. از آنجایی که این قدرتهای نوظهور در این فرآیندها و در قالب این نهادها منتفع شده اند، تمایل زیادی برای از بین بردن آنها ندارند و در صورت کسب سهم بیشتر، تداوم آنها را خواستار هستند. اما اگر آمریکا بخواهد بر رویکرد یکجانبه خود اصرار کند، برای تغییر روندها منتظر این کشور نخواهند نشست.
بخش پنجم با عنوان “انرژی و محیط زیست”، به بررسی مسائلی مانند کمبود منابع، تغییرات آب و هوایی، محیط زیست و تحولات فناوری و اثرات آن می پردازد. نویسندگان این فصل ضمن انتقاد از نادیده انگاشتن یا کم اهمیت تلقی کردن این مؤلفه ها در کتاب ذکریا و آثار مشابه، معتقدند که این موضوعات نقش تعیین کننده ای در تحولات آینده نظام بین الملل دارند و حتی می توانند مناسبات قدرت را تحت تاثیر قرار دهند.
این استدلال مطرح است که کمبود منابع می تواند کشورها را وارد مخاصمه کند؛ چالش های محیط زیستی می تواند همه کشورها را در مقابل یک تهدید مشترک قرار دهد و آن را در صدر اولویتهای یک کشور بنشاند، همچنین جهتگیری توسعه فناوریهای نوین میتواند نقشی حیاتی در مسیر آینده کشورها ایفا کند.
نقد کتاب
تعدد نویسندگان کتاب باعث طرح دیدگاههای متفاوت و رقیب شده است، موضوعاتی مانند محیط زیست و اهمیت آن در جهان پیش رو مورد توجه قرار گرفته اند، تحلیل های مطرح شده در کتاب کمتر جنبه سیاسی یا جانبدارانه دارند. همه این موارد از مزیت های کتاب نسبت به آثار مشابه است. بر این موارد، باید زبان ساده و همه فهم کتاب را نیز افزود که می تواند طیف وسیعی از خوانندگان را بهره مند سازد.
با این حال، جای توجه به دو نکته اساسی در مباحث کتاب و دیدگاههای ارائه شده، خالی است. نکته نخست اینکه غالب نویسندگان کتاب همصدا با ذکریا معتقدند که قدرتهای نوظهوری مانند چین از دل ساختارها، قواعد و نهادهای موجود سر برآوردهاند و از آن سود بردهاند، بنابراین حتی در صورت پیشی گرفتن قدرت آنان از ایالات متحده، تمایلی برای برچیدن اینها ندارند.
در مقابل این نگرش، هنری کسینجر در کتاب اخیر خود به اهمیت تفاوت های فرهنگی، تمدنی و تاریخی ملت ها در نگرش به جهان و نظم مطلوب تاکید می کند و معتقد است اگرچه “نظم آمریکایی” مورد پذیرش قرار گرفته و دیگران نیز از سود برده اند، اما قدرت هایی مانند چین این نظم را اساسا متعلق به خود ندانسته و درصدد تغییر آن هستند.
اهمیت این موضوع و انتخاب یکی از این دو دیدگاه توسط دولت های در حال قد برافراشتن از این جهت است که می تواند نقش تعیین کننده ای در روند گذار و میزان تخاصم بین آنها و قدرت پیشتاز ایفا کند. بنابراین، صرف تکیه بر این نکته که نظم آمریکایی دیگران را منتفع کرده است نباید باعث این تصور شود که آنها تمایلی برای تغییر آن ندارند.
نکته دوم که در کتاب به آن اشاره ای نشده است، ماهیت خود نظام بین الملل است که در حال حاضر متفاوت تر از هر زمان دیگری در طول تاریخ است. طرفداران نظریه آشوب معتقدند که نظام بین الملل از حالت خطی به حالت آشوبی تغییر شکل داده است. بر این اساس، می توان گفت که تزلزل در جایگاه آمریکا علاوه بر قد برافراشتن دیگران و ضعف نسبی این کشور، می تواند به عامل سومی هم ربط داده شود. عاملی که نه تنها باعث تضعیف جایگاه آمریکا شده است، بلکه شاید دیگر به هیچ قدرتی اجازه ندهد به جایگاهی مسلط در نظام بین الملل دست یابد. عاملی که حملات 11 سپتامبر را تسهیل کرد، ظهور پدیده ای مانند داعش را ممکن ساخت و به یک جوان بیست و چند ساله قدرت داد تا بزرگترین ضربه اطلاعاتی را در طول تاریخ به آمریکا وارد سازد. فارغ از همه موانع و مولفه ها، شاید ماهیت آشوب زده جهان دیگر اجازه ندهد شاهد شکلگیری “آمریکایی” دیگر باشیم.
0 Comments