جدیدترین مطالب
أحدث المقالات
ببینید | تصاویر تازه از رزمایش نیروی هوایی جمهوری آذربایجان در منطقه نخجوان
برگزاری رزمایش نیروی هوایی جمهوری آذربایجان در حالی انجام شد که پیشتر آیهان حاجیزاده سخنگوی وزارت خارجه جمهوری آذربایجان در بیانیهای با انتقاد از اقدامات فرانسه در تسلیح ارمنستان، تاکید کرد: گسترش نظامیگری در منطقه به نفع صلح نیست. حملات هوایی به اهداف زمینی از جمله سامانههای پدافند هوایی، جنگ الکترونیک، مقابله با پهپادهای انتحاری و عملیات ترابری نیروهای نظامی و تجهیزات نظامی از جمله تمرینهایی بود که از سوی نیروی هوایی ارتش جمهوری آذربایجان در جریان این رزمایش با موفقیت به انجام رسید./ایران تایمز
ببینید | ابتکار جدید کره برای افزایش نرخ ازدواج در جوانان؛ راهاندازی قطار سریعالسیر!
دولت کره جنوبی قصد دارد با راهاندازی این قطار به جوانان کمک کند که محل زندگی خود را از شهرهای بزرگ به حومه ها ببرند؛ تا بتوانند با کاهش هزینههای مسکن و زندگی، پول لازم را برای ازدواج و فرزندآوری بهدست آوردند. البته در کنار موانع اقتصادی، دختران کرهای میگویند تمایلی به پذیرفتن وظایفی مادری ندارند./صداوسیما
گسترش همكاری نظامی پكن -مسكو
اتحاد نظامی یا بازدارندگی در مقابل واشنگتن؟
واسیلی کاشین[1] در مطلبی که شورای روابط بینالمللی روسیه منتشر کرد، نوشت: توافق جدید بر سر همکاری نظامی که اخیراً تنظیم شده است جایگزین سند قدیمی مربوط به سال 1993 خواهد شد. توافق نظامی جدید همه رویدادهای در دست انجام، ازجمله گشتزنی مشترک بمبافکنها را به حوزههای همکاری رسمی، نهادینهشده و جاری تبدیل خواهد کرد.
این همکاری محدود به منطقه آسیا – اقیانوسیه نیست. در سال 2017، رزمایش مشترک ناوگان دریایی دو کشور در دریای بالتیک برگزار شد. هیچ چیزی جلودار بمبافکنهای روسی و چینی برای انجام پروازها بر فراز اقیانوس اطلس نیست.
موافقتنامه نظامی جدید شامل عناصر حساس، حتی کمک به چین برای توسعه سامانه چینی دفاع موشکی به نام سامانه پیشهشدار (هشدار اولیه) موشک بالستیک و یکپارچهسازی سامانه پیشهشدار موشک بالستیک چین و روسیه با تبادل خودکار اطلاعات است.
مولفههای روشن و بلندمدتی در موضوع عادیسازی مناسبات میان دو کشور روسیه و چین در حوزه نظامی وجود دارد. مناسبات آمریکا – چین به همان مقصدی سیر و میل میکند که روابط آمریکا – روسیه در سالهای 14-2012 میل کرده است. با توجه به اینکه دلایل منازعه بین آمریکا و چین عمیقتر از اختلاف روسیه و آمریکا است (روسیه در موقعیت و جایگاهی نیست که آمریکا را به عنوان رهبر جهانی به چالش بکشد، صرفنظر از اینکه کرملین به چه میزان به این امر یعنی به چالش کشیدن آمریکا به عنوان رهبر جهانی علاقمند است)، امیدی برای حل و فصل منازعه و اختلاف نظر بین واشنگتن و پکن در آینده نزدیک وجود ندارد.
در چنین شرایطی، ما چارهای جز طرح سوالی اجتنابناپذیر درباره ماهیت مناسبات روسیه و چین نداریم. به عبارت دیگر: آیا اتحاد سیاسی و نظامی بین دو کشور چین و روسیه ممکن و محتمل است؟ این دو کشور بارها هرگونه قصد و هدفی برای ایجاد چنین اتحادی را تکذیب کردهاند.
نکته دیگر اینکه مقامات روسیه و چین در اظهارات رسمی خود هرگونه ایدهای را برای اتحادهای نظامی و سیاسی بین خود تقبیح کرده و آن را یادمان گذشته برشمردهاند. دو کشور روسیه و چین با رد اصولی اتحاد نظامی و سیاسی، مخالفت خود را با توسعه اتحادها و ائتلافهای آمریکا در مناطق راهبردی و مهم توجیه میکنند.
روسیه و چین بارها تایید کردهاند که قصد و هدفی برای ایجاد اتحاد نظامی میان خود ندارند. این امر بار دیگر در جریان دیدار شی جین پینگ، رئیس جمهور چین از روسیه در ژوئن 2019، مورد تاکید قرار گرفت. بیانیه مشترک دو کشور در زمینه توسعه مشارکت جامع و تعامل استراتژیک در ورود به عصر جدید بیان میدارد که طرفین تشکیل کشورهای متحد با هدف مقابله با کشورهای ثالت را رد کردند.
از این رو، با توجه به این سابقه از استمرار و تداوم عادیسازی روسیه و چین در حوزه همکاریهای نظامی، رهبران این دو کشور نه تنها از صحبت درباره یک اتحاد بین پکن و مسکو اجتناب میکنند، بلکه ترجیح میدهند عدم قصد تشکیل چنین اتحادی را در مناسبات فیمابین در آینده قابل پیشبینی در اسناد رسمی درج نمایند.
این امر به چه معنا است؟ چگونه این امر مطابق با گامهایی است که روسیه و چین در عمل برداشتهاند؟
اول اینکه، قابل فهم است در نظر بگیریم که اتحاد بین روسیه و چین در شرایط کنونی بیانگر چیست.
این مسئله عمدتاً باید از دریچه تجربه قویترین اتحاد جهان، یعنی ناتو بررسی شود. ناتو نمونه یک اتحاد نظامی با شرایط کاملاً تجویزشده قلمداد میشود. اولین بخش از ماده 5 منشور ناتو اغلب در این ارتباط نقل میشود: طرفهای منشور ناتو توافق دارند که حمله به یک عضو یا بیشتر در اروپا یا شمال آمریکا حمله به همه اعضای ناتو قلمداد میشود.
البته سازوکار اجرای حق دفاع جمعی به شدت مبهم است. کمک به عضو یا اعضایی که مورد حمله واقعشدهاند، باید بلادرنگ و بلافاصله توسط اعضا به شکل انفرادی یا جمعی ارائه شود. چنین اقدامی، ازجمله استفاده از نیروی مسلح برای اعاده و حفظ امنیت منطقه شمال آتلانتیک ضروری است.
شرایط و مفاد پیمان دوستی، همکاری و کمک متقابل یا همان پیمان ورشو که در سال 1955 منعقد شد، ادبیات و لحنی مشابه ناتو داشت.
از دیدگاه حقوقی، نه منشور ناتو و نه اسنادی که پایهگذار پیمان ورشو شدند هیچگونه تضمین مستحکمی ندارند که هر یک از دو اتحاد یادشده از نیروی مسلح در کمک به یک عضو یا بیشتر که مورد حمله واقع شدهاند استفاده خواهند کرد. با وجود این، هم اتحاد جماهیر شوروی سابق و هم اعضای ناتو روی این ماده حساب باز کرده و این امر اساس جنگ سرد بود. فهم دو طرف این بود که حتی یک تقابل محدود در حوزه پیرامونی هر یک مملو از خطرات جدی خواهد بود.
چنین تضمینی نمیتوانست از ناحیه ادبیات موافقتنامهها باشد و فقط تا حدودی مبتنیبر این اسناد بود. گامهای سیاسی و نظامی واقعی برداشتهشده توسط اعضای موافقتنامهها (ورشو و ناتو) بسیار مهمتر بودند؛ همانگونه که آنها نشان دادند مایل به انجام تعهداتشان در چارچوب موافقتنامههای اتحاد در صورت حمله به یک عضو بودند. موافقتنامه یادشده شکل مشارکت و همکاری را مشخص کرد، اما محتوای واقعی به آن تزریق نشد.
اتحادهای نظامی راکد متعددی در اقصی نقاط جهان وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند که حاوی تعهدات متقابل میباشند، اما این تعهدات هرگز عملی نشدهاند و در عمل بکار گرفته نشدهاند. به عنوان مثال پیمان مودت، همکاری و کمک متقابل چین – کره شمالی در سال 1961 که الزامات و تعهدات مستحکمی از حیث کمک و پشتیبانی نظامی متقابل دارد و این معاهده همچنان میان دو کشور اجرا میشود. البته چین به طور منظم تعهدات نظامی مندرج در معاهده یادشده را زیر سوال میبرد و این معاهده را اصلا جدی نمیگیرد و تا این اواخر اینگونه بوده است.
انگلیس و پرتغال از مناسبات اتحادگونه برای قرنها برخوردار بودهاند (اولین نوع از چنین موافقتنامهای در قرن چهاردهم میلادی منعقد شد) که این مناسبات علیرغم چندین جنگ ادامه پیدا کرد و در طول قرن بیستم در راستای منافع انگلیس از آن استفاده شد. البته هند در سال 1961، مستعمرات پرتغال همچون گوا[2]، دامان[3] و دیو[4] را به زور به خود منضم ساخت. در آن زمان انگلیس اعلام کرد که ورود به جنگ علیه هند بر سر مسئله منضم ساختن مستعمرات پرتغال ممکن نبود. اقدامات واقعی بر مفاد موافقتنامهها و قراردادها غلبه میکند. سوئد عضو ناتو نیست، اما از حیث برنامهریزی عملی در حوزه نظامی این کشور را باید عضو ناتو قلمداد کرد. از روزهای آغازین جنگ سرد اینگونه بوده است. به عنوان شاهد مثالی برای این امر، میتوانیم به ماهیت رزمایشهای مشترک و مبادله هیئتهای نظامی، همکاری اطلاعاتی، سیاستهای نظامی – فنی و مشارکت سوئد در ماموریتهای ناتو در خارج از کشور و خارج از خاک اعضای این سازمان اشاره نماییم.
روسیه و چین موافقتنامهای در مناسبات خود دارند که مفاد آن به شدت مبهم است و همکاری نظامی احتمالی را توضیح میدهد، در صورت اینکه امنیت یکی از طرفین تهدید شود.
منظور ما معاهده[5] حسن همجواری و همکاری مودتآمیز و دوستانه بین جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه در سال 2001 است. ماده 9 این معاهده چنین اشعار میدارد: وقتی وضعیتی ایجاد شود که یکی از طرفین معاهده به این نتیجه برسد که صلح تهدید و تضعیف شده یا منافع امنیتی آن در خطر است یا تهدید به حمله شده است، طرف دیگر باید بلافاصله تماسها و مشورتها را برای رفع این تهدیدها برقرار کند.
از اینرو، حتی در حال حاضر در صورت بروز تهدید نظامی علیه یکی از دو طرف معاهده یادشده، روسیه و چین در چارچوب معاهده مذکور باید تماس با طرف دیگر را به منظور بحث و تبادل نظر در خصوص اقدامات احتمالی مشترک برای رفع تهدید برقرار کنند. استفاده از نیروی نظامی بطور مشخص در این معاهده قید نشده است، اما این گزینه نادیده هم گرفته نشده است. در عمل چنین تعهداتی به شکل اصولی ضعیفتر از هنجارها و اصول مندرج در منشور ناتو به نظر نمیرسند، اگر ما دو موافقتنامه یادشده را (منشور ناتو و معاهده حسن همجواری و همکاری مودتآمیز و دوستانه بین جمهوری خلق چین و فدراسیون روسیه در سال 2001)، بدور از شرایط زمانی آن در نظر بگیریم که اینگونه است.
زمینه و بستر معاهده سال 2001، بطور اساسی متفاوت بود. در آن زمان روسیه به عنوان یک قدرت نظامی در بحران عمیقی بسر میبرد و معلوم نبود که این کشور قادر به حفظ هرگونه ابعاد مهم پتانسیل نظامیای بود که از اتحاد جماهیر شوروی سابق به ارث برده بود. چین اولین گامها را برای اعاده و احیای قدرت نظامی خودش بر میداشت. هر دو کشور از حیث اقتصادی نسبتاً ضعیف بودند و سیاست ادغام در نظم جهانی لیبرال به رهبری آمریکا را پی میگرفتند. همکاری نظامی در آغاز و عنفوان خودش قرار داشت و قصد این همکاری اساساً تضمین مقابله با هرگونه حمله نظامی مشخص از سمت آمریکا بود؛ البته سناریویی که در آن زمان تقریباً غیرممکن بود.
با توجه به این وضعیت، منطقی است که شرایط معاهده را نباید خیلی جدی گرفت.
به سرعت تا به امروز، دو کشور چین و روسیه هم از حیث اقتصادی و هم از منظر نظامی قویتر شدهاند. هم روسیه و هم چین درگیر تقابل سیستماتیک با آمریکا شدهاند؛ درگیری و تقابلی که به تمامی ابعاد مناسبات دوجانبه فیمابین (آمریکا و روسیه و آمریکا با چین) نفوذ کرده است و چنین درگیری و تقابلی بعید است به سرعت و به زودی حل و فصل شود. روسیه و چین رزمایشهای نظامی مشترکی را برای مدت 15 سال اجرا کردهاند و بطور نظاممندی توان تعاملپذیری (همکنشپذیری) نیروهای خود را افزایش دادهاند.
در حال حاضر این رزمایشهای نظامی به تدریج همه حوزههای فعالیت نظامی را پوشش میدهد. ستاد مشترک و شوراهای امنیت دو کشور تماسهای دائمی برقرار کردهاند. تماسها در بالاترین سطوح بین روسیه و چین به شدت نزدیک است و بطور کلی همکاری در تمامی ابعاد و زمینهها مطابق با آن چیزی است که بین متحدین نظامی انتظار میرود.
بطور کلی با معاهده سال 2001، بین روسیه و چین میتوان نتیجهگیری کرد که اتحاد قطعاً جایگاه خودش را دارد. موافقتنامه جدید پیرامون همکاری نظامی که بزودی نهایی خواهد شد همراه با تعدادی از اقدامات دیگر جملگی به تشکیل و تحکیم این اتحاد کمک خواهد کرد.
چه اتفاقی خواهد افتاد، چنانچه آمریکا به چین حمله کند؟ به عنوان مثال چه اتفاقی خواهد افتاد اگر آمریکا به نیروهای چین حمله کند که در تلاش هستند تا مسئله الحاق تایوان به سرزمین خود را حل و فصل کنند؟ ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد. وضعیت راهبردی نامعلوم بروز خواهد کرد که در مراحل برنامهریزی یک عملیات محتمل آمریکا علیه چین، دشمن یعنی آمریکا را مجبور خواهد ساخت خود را برای سناریوی منفی (ورود روسیه به جنگ) آماده سازد.
این امر حد آستانه حمله محتمل آمریکا را بطور قابل توجهی بالا خواهد برد و مستلزم نیروها و تجهیزات دیگری برای انجام عملیات در منطقه پاسیفیک است. این امر همچنین منجر به هزینههای اضافی خواهد شد که مسئله حساسی برای کشوری است که مقروض است و مطلقاً چشماندازی برای کاهش این بار بدهی وجود ندارد. همزمان پیشبرد مناسبات با چین به سطح کیفی و این شکل، مستلزم هزینههای زیاد بیشتری از سمت روسیه نخواهد بود، چراکه برنامهریزی نظامی این کشور مبتنیبر تهدید درگیری نظامی با آمریکا است.
حفظ روابط (بین چین و روسیه) به عنوان نوعی از اتحاد غیرکامل مزایای خودش را برای هر دو کشور چین و روسیه دارد. مشارکت بین چین و روسیه مبتنیبر نگرش آنها نسبت به آمریکا و نظم جهانی میباشد که واشنگتن بر چنین نظمی مسلط است. مشکلات تلاش روسیه برای همگرایی و ادغام در نظم جهانی از سال 2007 (با سخنرانی ولادیمیر پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ) آغاز شد و شکست این همگرایی در نظم جهانی کامل و سپس در سال 2014، واضح و آشکار شد. از دید چین، چنین زمانی در ژوئن 2018، اتفاق افتاد، وقتی که جنگ اقتصادی – تجاری با آمریکا آغاز شد.
خارج از چارچوب تقابل با آمریکا و نظم جهانی غربی، مواضع روسیه و چین در تعدادی از مسائل و موضوعات متفاوت است. روسیه سیاست مستقل توأم با توسعه و گسترش روابط با تمامی کشورهای واقع در آسیا ازجمله هند، ژاپن و ویتنام را صرفنظر از مناسبات این کشورها با چین دنبال میکند. همینطور پکن سیاست توسعه فعال با کشورهای اروپایی را صرفنظر از روابط این کشورها با روسیه دنبال میکند. یک مثال این امر فرمت 1+16 است، جایی که چین مناسبات خود را با کشورهای مرکز و شرق اروپا گسترش و توسعه میدهد.
دو طرف (چین و روسیه) برای استقلال خود ارزش قائل هستند، در حالی که روسیه با اقتصاد کوچکتر (در مقایسه با چین) از اخذ وامهای بزرگ از چین اجتناب میکند و کشور اخیرالذکر داراییهای مهم از حیث استراتژیک روسیه را کنترل میکند هر زمان که این امر ممکن و میسر باشد.
آیا این امر به معنای آن است که دو طرف نمیتوانند اقدام مشترک به عمل آورند؟ البته نه. نه ناتو نه پیمان ورشو که حالا مرده است اتحاد کامل قدرتهای بزرگ نبودند یا نیستند. این دو سازمان به شکل سلسله مراتبی و گروهبندی ابرقدرتها بنا نهاده شدند و دستنشاندهها و نیمهدستنشاندههای آنها به واسطه ایدئولوژی مشترک متحد بودند.
در حقیقت اتحادهای قدیمی براساس اهداف مشترک (دشمن مشترک) برای یک دوره خاص تشکیل میشدند و این احتمال را رد نمیکردند که اعضای اتحادها ممکن بود مواضع و نظرات متفاوتی در خصوص موضوعات ثانویه داشته باشند. بحران فاشودا[6] در سال 1898 بین فرانسه و بریتانیا را در جریان تقلا برای آفریقا یا همان تقسیم آفریقا در نظر بگیرید که نزدیک بود به جنگ بین این دو کشور متحد منجر شود (که در زمان جنگ جهانی اول متحد بودند). بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه وارد یک تقلای سیاسی شدید بر سر تقسیم مجدد خاورمیانه شدند که اوج آن به توافق سایکس – پیکو ختم شد.
این امر مدل و الگوی معمول مناسبات بین قدرتهای عمده میباشد، مناسباتی که همواره وجود داشته است. مناسبات بین کشورهای عضو ناتو و ورشو به واسطه ماهیت ایدئولوژیکی درگیری و اختلاف بین آنها جدای از این امر است. چنین تناقضهای جزئی امکان و احتمال تلاش و تقلای بیوقفه به نام هدف مشترک را رد نمیکند. از اینرو، تغییر کیفی در مناسبات سیاسی و نظامی بین روسیه و چین در سالهای 2019-2018 رخ داده است. فرمت نهایی مناسبات این دو متحد ممکن است در آینده نهادینه و رسمی شود یا هرگز چنین وضعیتی اصلاً محقق نشود. در هر دو صورت، تغییرات اندک خواهد بود.
[1] – واسیلی کاشین دکترای علوم سیاسی دارد و محقق ارشد مرکز مشکلات راهبردی شمال شرق آسیا، سازمان همکاری شانگهای، موسسه مطالعات شرق دور و کارشناس بریکس است.
[2] – گوا در حال حاضر نام شهری بندری و ایالتی در حاشیه جنوب غربی هندوستان است. گوا شامل بندر گوا و شهر گوای کهنه یا شهر قدیمی گوا در فاصله حدوداً ۴۰ کیلومتری آن میباشد.
[3] – دامان شهری است در غرب هند که به عنوان مرکز ایالت دامان و دیو شناخته می شود. زبانهای گجراتی و انگلیسی زبانهای رسمی این شهر هستند.
[4] – درحال حاضر یکی از شهرهای هند است.
[5] – معاهده استراتژیک یادشده در 16 جولای 2001، بین جیانگ زمین، رئیس جمهور وقت چین و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه امضا شد.
[6] – بحران فاشودا به ماجرای اختلاف بریتانیا و فرانسه در سال ۱۸۹۸ بازمیگردد. در سال ۱۸۹۸ هنگامی که جنبش «حمد احمد بن عبدالله» معروف به «مهدی سودانی» در سودان به دست بریتانیا سرکوب شد، یک سردار فرانسوی با نام مارشا با سپاهیانش وارد منطقه «فاشودا» در شمال سودان و نزدیک مرز مصر شد. در پی آن، بحرانی در روابط میان دو کشور پیش آمد و افکار عمومی مصر از فرانسه پشتیبانی میکرد. این بحران با سازش دو دولت در توافق قلبی سال ۱۹۰۴ پایان یافت.
0 Comments